
الحمدللّه الّذى نطق بسلطان مشيّته فى ملکوت البيان. اذاً انصعق من فى الامکان و ارتعدت ارکان الاديان الاّ الّذين نبذواالاوهام و توجّهواالی الرّحمن. اولئک من اهل البهاء من قلم اللّه مالک الاسماء. يصلّينّ عليهم الملاءالاعلیو اهل مدائنالاسماء فى کلّ صباح ومساء. الحمدللّه الّذى اظهر اسمه المکنون الّذى لاح به افق الظّهور و نطق به الورقاء علی السّدرة المنتهى. تاللّه هذا يوم فيه انشقّت الارض و انفطرت السّماء اذاً انهزم العارفون و انصعق الّذين تشبّثوا باذيال الهوى و تمسّکوا بحبل البغى و الطغى الا انّهم من اهل الضّلال لدى اللّه فاطر السّماء. الحمدللّه الّذى انزل من ملکوته المقدّس کتابه الاقدس و جعله مطلع الهداية للبريّة. طوبى لمن اخذه بقوّة من عنده و ويلٌلمن اعرضعمّا نزّل فيه من قلمه الاعلی. وبعد قد وصل الیالخادمکتابکم الّذى کان يمرّمنه عرف حبّکم محبوبنا و محبوب من فى السّموات و الارضين.
ازحقّ جلّجلاله مىطلبم هميشه آنجناب را برخدمت امر مؤيّد فرمايد و بذکرش مسرور دارد. در اين ايّام که ضوضاء انام مرتفع است و جذوات ناريّه سطوت صاحبان اقتدار مشهود، بايد در چنين ايّام مراتب دوستان حق بين ناس ظاهر شود. عجب است از بعضىاهل ديار که خائف و مضطرب مشاهده شدند مع آنکه کلّ بهيقين مىدانند که موت ظاهره جميع را اخذ نمايد و مفرّى از براى احدى نبوده و نيست. در اين صورت اگر انسان بشهادت کبرى فى سبيلاللّه مرزوق شودالبتّه بهتر و محبوبتراست ازآنکه در فراش بهمرضهاى متعدّده مختلفه منکره جان سپارد. بايد اليوم هر نفسى موافق آيات الهيّه که در الواح منيعه نازل شده مشى نمايد. يعنى خارج حکمت از او سر نزند و بهحکمت الهيّه که بهآن مأموراست درکلّ احوال ناظر باشد و فساد و جدال از او ظاهر نشود. در اين صورت اگر ظلمى بر او وارد شود فى سبيلاللّه بوده وخواهد بود. قسم بهآفتابظهور که اينمقام را مثلی نبوده و نيست. اگر نفسى صد هزار جان نثار اين مقام نمايد هر آينه قابل نبوده و نخواهد بود. مقصود آنکه بايد کلّ احباب بقدرت و قوّت حق ثابت باشند و بهاعمال حسنه واخلاق مرضيّه مزيّن گردند و از ضوضاء غافلين مضطرب نشوند. انشاءاللّه بايد آنجناب در جميع احيان دوستان حقّ را متذکّر دارند تا کلّ بکمال اتّحاد و اتّفاق بر کلمه جامعه ربانيّه مجتمع باشند. و اينکه ازدوستان اشتهارد و کلهدرّه نوشته بوديد که تکبير ايشان را در ساحت امنع اقدس اعلی برسانم، در وقت مخصوصى تلقاء عرش تکبير کلّ را معروض داشتم. شمس عنايت از افق مکرمت در باره کلّ مشرق قوله عزّ اجلاله: اىدوستان الحمدللّه از فضل محبوب عالميان ازصهباى معارف و بيان آشاميديد و بهافقاعلی که محلّ اشراق و ظهور مالک اسماست توجّه نموديد. قدر اين فضل را بدانيد و در کلّ احوال شاکر باشيد. از حوادث دنياى فانيه و اعراض نفوس غافله و ضوضاء صاحبان علوم موهومه محزون مباشيد. لعمرى عنقريب کلّ معدوم و مفقود خواهند شد و اعلام نصرت الهيّه در جميع جهات مرتفع خواهد گشت انّه لهو المقتدر القدير. بکمال حکمت مشى نمائيدو بهاوامرالهيّه متمسّک باشيد و متتابعاً و مترادفاً از کئوس الطاف مالک ابداع بنوشيد و بر مستعدّين مبذول داريد رغماً للّذين کفروا بآيات اللّه المهيمن القيّوم. هميشه در نظر بوده و هستيد آنچه اليوم محبوب است استقامت و اتّحاد و عمل بما نزّل فى الالواح من الحکمة و ما دونها بوده. ان شاء اللّه کلّ در بحر رضا متغمّس باشند و بعروه وثقى متمسّک. انه مع الّذين وفوا بميثاق الله و عهده و اتّبعوا ما نزّل فى کتابه المحکم العزيز البديع. انتهى و اينکه نوشته بودند جناب مشهدى علیاکبر تکبير مىرسانند و ذکر مى نمايند محبّت ديرينه را فراموش نکنيد هرگز فراموش نشده و نخواهند شد. و اينکه ذکر نموده بودند که الحمدللّه رفع اختلافات شده اين کلمه فى الحقيقه سبب سرور قلب شد. چه که اختلاف سبب و علت تضييع امراللّه است ما بين عباد از حق جلّ جلاله بکمال تضرّع و ابتهال مستدعى هستيم که کلّ را بطراز اتّحاد مزيّن فرمايد و بکلمه مبارکه لا اله الاّ هو ناطق نمايد. جميع دوستان و آقايان ارض الف و ارض ق و کاف را ذاکرم کلّ بايد بکمال سرور شاکر باشند چه که در منظر اکبر مذکورند و بهعنايت الهى مفتخر و عريضه که بساحت عرش عرض شده بود معروض آمد و افق آن بشمس آيات اللّه مزيّن گشت و ارسال شد انشاءاللّه بهآن فائز شوند. البهاء عليکم
خ ا د م سلخ ربيع ٢ سنه ٩٣