‌بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلی الابهى - قد اتى ربيع الذّکر...

حضرت بهاءالله
نسخه اصل فارسی

از اثار حضرت بهاءالله - آثار قلم اعلى - جلد ۳ (١٦٣ بديع)، لوح رقم (٢١٩)، صفحه ۳۴۱ - ۳۲۵

بسم ربّنا الاقدس الاعظم العلی الابهى

قد اتى ربيع الذّکر و البيان و النّاس اکثرهم لايفقهون نبذوا امراللّه عن ورائهم الا انّهم لا يشعرون انّ الخادم ينوح فى‌الليالی و الايّام بما يرى القوم فى حجاب مبين.

هر صاحب بصر و بصيرتى متحيّر است چه که مشاهده مى‌نمايد اهل عالم خود را به‌حقّ نسبت مى‌دهند و ‌از ‌او محجوبند منتظر ايّام ظهورند و‌از نفس ظهور که باعلی النّدا ندا مى‌فرمايد محروم. حق مى‌گويند و به ‌خلق متمسّکند به ‌نور ناطقند و به ‌نار تابع اين عبد نمى‌داند به‌ کدام وجه‌ متوجّهند و به‌چه اسم متمسّک و به‌کدام افق ناظر و به‌چه‌حبل متحرّک و به‌کدام ذيل متشبّث. بحر بيان موّاج و سماء کرم مرتفع و‌مقصود ظاهر و‌آن نفوس به‌اوهامات خود‌مشغول و در درياهاى ظنون غريق به‌اسم حق عمّامه بر سر گذارده‌اند و با او به‌محاربه مشغولند. برخى به‌کنيسه متوجّه و حزبى به‌جامع اگر اين تمسّکات و توجّهات‌للّه بوده آثارش کو. کنيسة اللّه را فى الحقيقه گذارده‌اند و به‌کنائس انفس خود مشغولند و از مطاف ملأ‌اعلی غافل و به‌هواهاى مردوده خود متشبّث. بمثابه کرم پيله دور خود تنيده‌اند و شاعر نيستند تبّاً لهم و سحقاً لهم فو الّذى انطق الذّرات بذکره و ثنائه. اگر اقلّ من آن تفکّر نمايند بيا ليتنا کنّا تراباً ناطق شوند و بيا‌ليتنا‌لم تلدنا ذاکر‌گردند دخان غفلت کل را فرا‌گرفته. وقتى از‌اوقات لسان مالک اسماء و صفات هنگام تنزيل آيات به‌اين کلمات ناطق قوله تعالی: يا عبد حاضر آيا علماى عصر همچه گمان مى‌نمايند که در احيان ظهور مظاهر‌حقّ اهل ارض رايگان امر محبوب امکان را پذيرفته‌اند آيا تفکّر در رزايا و بلايا و ضرّا و بأساى آن نفوس مقدّسه نمى نمايند آيا در کلمه مبارکه مايأتيهم من رسول الاّ کانوا به يستهزؤن تفکّر نمى کنند آيا سبب چه بود‌که يهود بر روح قيام نمودند و علماى عصر بر قتلش فتوى دادند و بچه علّت بر‌خاتم انبيا خروج نمودند و‌اصحابش را‌کافر و‌غافل و‌مفسد مى‌شمردند. لازال مظاهر و مطالع و مشارق در دست اعداء مبتلا و‌لکن آنچه در‌سبيل حقّ وارد در‌کام جان بسيار شيرين. يا عبد حاضر برخى مشاهده مى‌شوند که به‌مذاهب‌‌الهى ‌متمسّکند و‌نفسى را‌که به‌کلمه او‌مذاهب عالم ظاهر او را باطل و غافل مى‌دانند و هر قسمى از اقسام ظلم را بر‌‌او وارد مى‌آورند و‌گروهى آنچه به‌حسّ ظاهر درآيد ‌آن را مصدّقند و مادون آنرا منکر قاتلهم اللّه بکفرهم. اگر کور ‌متولّد مى‌شدند و هم لسانى نمى يافتند به‌ظهور هيچ شئ از اشياء اقرار و اعتراف نمى نمودند. يا عبد حاضر بى‌عقلی و‌بى‌شعورى و‌بى‌درايتى آن‌قوم‌‌به‌مقامى است که انسان متحيّر است بگو اگر عوالم الهى منحصر به‌اين عالم وظهورات اوست پس جميع انبياء و اولياء و اصفياء خسارت نموده‌اند فو الّذى انطق السّدرة و انزل المائدة لوعرفوا علی ما فعلوا لناحوا فى الدّنيا الی ان رجعوا الی مقاماتهم. انتهى اين‌قدر تفکّر نمى نمايند که انبياء و‌اولياء و اصفياى الهى بچه جهت با جميع من علی الارض مخالفت نموده‌اند آيا مى‌شود شخص واحد قيام نمايد بر ‌امرى که دول و‌ملل مخالف اوست الاّ بامر من لدن مقتدر قدير. اين خادم فانى از حق سائل و آمل است که ناس را هدايت فرمايد و بصراط مستقيم کشاند اگر فى الجمله تفکّر نمايند آگاه مى‌شوند و‌لکن دخان غفلت ابصار را منع نموده و نور قلب را تغيير‌داده. هيچ عاقلی بجهة فانى باقى را از دست نمى‌گذارد کلّ گواهى مى‌دهند بر‌فناى عالم مع‌ذلک به‌او‌متمسّکند و‌مشاهده مى‌نمايند به‌تراب راجعند مع‌ذلک از او غافل و باجنحه نفس و‌هوى طائر ‌کجا بودم و به‌کجا افتادم. مقصود آنکه جواب دستخط آن حضرت را‌عرض نمايم و‌آن‌هم به‌اختصار‌که مباد سبب زحمت شود و‌لکن قضى ما‌ قضى و‌الامر‌للّه مالک العرش و الثّرى روحى لقيامکم الفدا و‌لاستقامتکم الفدا.

دستخط آن حضرت که به‌تاريخ ٢ ربيع الاولی مرقوم شده بود رسيد للّه الحمد از هر حرفى از‌آن عرف خلوص و‌محبّت محبوب عالميان استشمام شد. طوبى از براى ورقى که بذکر الهى مزيّن شود و مراتب ايقان و محبّت دوستان و آقايان لوجه اللّه در او مذکور آيد. اين خادم خود را قابل ذکر در نزد هيچ‌يک از دوستان نمى‌داند تا چه رسد خدمت افنان سدره الّذين نسبهم اللّه اليه و جعلهم افناناً لسدرته و بعد از اطّلاع قصد مقام مالک ابداع نموده در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به الرّحمن فى ملکوت البيان قال و‌قوله الاحلی: بسمى المظلوم ‌ا‌ح م د للّه الحمد نفحات ايّام الهى را يافتى و به‌افق اعلی اقبال نمودى. لعمر اللّه انّک تحت لحاظ عنايته لا تحزن من شئ ان احفظ هذا المقام الاقدس تمسّک بالحکمة بامرى و ارادتى انّا انزلنا ذکرک فى کتاب لا يأتيه المحو و الفنا و يجد منه الملأ الاعلی عرف البقاء يشهد بذلک امّ الکتاب. جناب امين يعنى ابو‌الحسن وارد و ذکر آن‌جناب را مکرّر نموده فى الحقيقه مزيّن است به‌محبّت افنان سدره بسيار اظهار رضايت از‌آن‌جناب مى‌نمايد. يا افنانى عليک بهائى جميع عالم از براى عرفان اين يوم اعظم خلق شده و جمالقدم در‌ليالی و ايّام کلّ‌‌را به‌افق ظهور حقّ جلّ جلاله دعوت نموده و از قلم اعلی مکرّر اين کلمه علياء نازل يا قوم دعوا البغى و الفحشاء و لاتتّبعوا الهوى ان اتّبعوا ما انزله مولی الورى فى کتابه المبين. جميع فساد و‌نزاع و جدال و‌اعمال شنيعه را نهى نموديم و بما يحبّه اللّه امر فرموديم و اين فقرات نزد کلّ مبرهن و واضح است معذلک اسم اللّه مع اولياى الهى در سجن ظالمين مسجون قد ورد عليهم ما ناح به الفردوس‌الاعلی و‌الجنّة العلياء ظلم ناس به‌مقامى رسيده که از حدّ خارج گشته سبحان اللّه به‌هيچ امرى متنبّه نمى‌شوند و به‌هيچ عذابى آگاه نه. يک کرور‌خلق در اين اطراف از ميان رفت مع‌ذلک متنبّه نشدند امورات منزله در لوح رئيس کلّ واضح و ظاهر مع‌ذلک از نوم برنخاستند. سيّد کاذب به‌درک رفت ملتفت نشدند ثانى به‌سقر راجع نادم نگشتند و بعد از اخذ ثالث هم شايد به‌ شعور نيايند. حق در اين ظهور مهلت نداده اخذ نموده و مى‌نمايد و‌لکن احدى ملتفت نه امّا و‌اللّه لو لا‌سبق حکم الکتاب ليأخذ الکلّ بکلمة من عنده. حق لازال دوست داشته که خلق باشند تا بذکر و ثنا و توحيد و تعمير مشغول شوند و لامورات اخرى التّى ما اطّلع بها الاّ اللّه مالک العرش و الثّرى. بعضى از دوستان در هر ارضى خائف مشاهده شدند لعمر اللّه دنيا را شأنى نبوده و نيست بگو شهادت را مقامى است بزرگ و شأنى است رفيع نصيب هر‌کس نشود از اکسير اعظم ناياب تر و به‌مثابه عنقا. اسم مذکور و رسم مستور بل مفقود لو عرفوا لسرعوا و لو شاهدوا لانفقوا انّا سترنا هذا المقام عن الابصار لحفظ من علی الارض انّه يهدى من يشاء الی ما اراد لا اله الا هو المقتدر القدير. البهاء المشرق من افق سماء رحمتى عليک و علی افنانى و علی الّذين اعترفوا بما اعترف به اللّه فى مقامه المرفوع. انتهى

امواج بحر عنايت بشأنى ظاهر و باهر که مترجم و مبيّن و مفسّر لازم نداشته و ندارد ديگر اين عبد کليل چه عرض نمايد که شايسته باشد و يا لايق از حق جلّ جلاله مى‌طلبم آن حضرت را حفظ فرمايد و لازال مصدر خدمات و مرجع عنايات خود نمايد. جميع مقامات عالم نزد اين مقام خاضع و خاشع و ساجد يشهد بذلک کلّ عارف و کلّ عالم و کلّ منصف بصير. اينکه ذکر جناب ملاّ حسن عليه بهاء‌اللّه و حالت ايشان بعد از شرفيابى به‌لوح امنع اقدس الهى نمودند هنيئاً له و لمن وجد عرف بيان الرّحمن حق شاهد و گواه است که اگر‌جميع من علی‌الارض نفحه يک کلمه از کلمات الهى را بيابند کلّ سرمست شده به‌انوار وجه توجّه نمايند الحمد‌للّه از جذب بيان الهى مشتعل گشتند لا يعادل بحرارة محبّة اللّه ما يشهد و يرى يشهد بذلک مولی الورى و مالک الآخرة و الاولی. و اينکه مرقوم داشتيد که جناب آخوند عليه بهاء‌اللّه و عنايته از جانب شخص ديگر آن سؤالات را نموده بودند در اوّل اين ظهور اعظم از هر‌قبيل سؤالات در ساحت اقدس حاضر و جواب هر يک مفصّلاً بما اراده‌اللّه نازل و ارسال شد حال چند سنه مى‌شود که مى‌فرمايند قلم اعلی اقبال بذکر جواب سؤالات و يا شئون علميّه نداشته و ندارد نقطه بيان روح ما سواه فداه مى‌فرمايند انّه ينطق فى کلّ شأن انّه لا اله الاّ انا المهيمن القيّوم. و آنچه در اين سنه از سماء عنايت غنىّ متعال در جواب سؤالهاى آن اطراف نازل شد اين نظر به‌عنايت حقّ است نسبت به‌ موحّدين و مقرّبين که در آن ارض و اطرافند هذا من فضل ربّنا علی افنانه و علی الّذى سمّى بالرّاء قبل جيم عليه بهاء‌اللّه العليم الحکيم بوده وقتى از اوقات اين کلمه علياء از لسان مالک اسماء نازل فرمودند يا عبد حاضر در ارض يا و الف و را نفوسى هستند که عين سماء به‌ايشان ناظر است. انتهى اين‌کلمه علياء بمثابه بحريست که در او لئالی ثمينه مستور است العلم عند‌اللّه ربّنا و ربّکم و ربّ العرش العظيم طوبى لديار تشرّفت بذکره و لمدن فازت باحبّائه و لنور اقتبس الضوء من انوار وجه اوليائه اين نفس جان را حالت ديگر دست داد ياراى عرض نه و قوّه ستر نه الامر له و الحکم فى قبضته لا اله الا هو القوىّ القدير. اينکه درباره ورقه وصول مرقوم داشتيد موافق دستخطّ عالی از قبل ارسال شد و حال‌هم موافق اين دستخطّ ارسال مى‌شود در‌اين حين اين فانى به‌ساحت اقدس‌‌احضار شد و‌بعد از‌حضور‌‌مشى ‌مى‌فرمودند بعد از دقايق چند اقبل وجه القدم الی الخادم و قال عزّ بيانه: يا عبد حاضر حقوق جناب را و جيم را بخشيديم و بطراز عفو مزيّن نموديم ليشکر اللّه ربّه و يقوم علی خدمة الامر بالحکمة و البيان اين حقوق مخصوص است به‌حق جلّ جلاله طوبى از براى نفسى که ادا نمود و به‌قبول فائز گشت و نعيم از براى نفسى که اظهاراً لعنايته بنور عفو مزيّن شد انّه لهو المقتدر علی ما اراد ليس لاحد ان يتوقّف فى ما نزّل من سماء البيان انّه لهو الآمر المختار. انتهى

اين عبد بعد از مشاهده اين عنايت کبرى که مقصود حق جلّ جلاله اظهار فضل بوده اقلاًّ هزار بار آن شب به لک الحمد يا محبوب العالمين ذاکر بود اين بسى واضح و مبرهن است که جميع دنيا را قدرى نبوده و نيست چنانچه جميع شاهد و‌گواهند‌که مکرّر وجوه کثيره به‌ساحت اقدس آمده و بطراز قبول فائز نشد و حال نظر به‌اجتماع و اقتضاى وقت اخذ مى‌شود بارى مقصود آنکه اين فقره محض اظهار فضل و عنايت و رحمت بوده از حق جلّ جلاله مى‌طلبم که ايشان‌را مؤيّد فرمايد که بما يليق و ينبغى لايّام‌اللّه قيام نمايند و‌لکن به‌حکمت. حضرت اسم‌اللّه عليه من کل بهاء ابهاه از اولياى ارض‌طا ‌وصف فرموده‌اند و مکرّر اظهار رضامندى نموده‌اند مخصوص از بعضى و‌لکن در هر کرّه مرقوم مى‌داشتند که حکمت را از دست داده‌اند و‌امرى که منافى است اين است چه که اين عبد را در مجالس متعدّده وعده گرفته‌اند بعد از حضور در مجلس اوّل ملاحظه شد قريب پنجاه شصت نفر موعودند‌گفتم آيا نشنيده‌ايد حکم حکمت را در اکثر الواح الهى اين حکم جارى و بکمال وضوح مذکور و مسطور تصديق مى‌نمودند و‌لکن شب آخر باز همان قسم مشاهده مى‌شد و‌کذلک مجالس‌اخرى بالاخره کار بجائى رسيد که انزوا فرمودند. اين فانى از حق جلّ‌جلاله بکمال عجز و ابتهال سائل و آمل که جميع‌را مؤيّد فرمايد بر عمل به‌آنچه در‌کتاب از قلم اعلی ثبت شده هر‌نفسى را اخذ نمودند مع نوشتجات اخذ شده مع آنکه بايد آيات الهى را در محلهاى محکم متين حفظ نمايند سبحان اللّه چه شده بعد از آنکه اين عبد در عرايض متعدّده اين فقره را خدمت دوستان عرض نموده تا حين به‌اجابت مقرون نشده و نظر به‌صداقتى که طراز هيکل احبّاء‌است هر حرفى را قبول مى‌نمايند و هر مدّعى را صادق مى شمرند مع آنکه در يک مقام اين کلمه عليا از افق اعلی ظاهر مى‌فرمايند لاتصدّقوا کل قائل و لاتطمئنّوا عن کلّ وارد اين خادم اميدوار است که از بعد بما يحبّه اللّه مؤيّد شوند. اينکه درباره محبوب روحانى جناب ورقا عليه بهاء‌اللّه و‌عنايته مرقوم داشتيد ان‌شاء‌اللّه محفوظند و به‌عنايت حقّ جلّ‌جلاله مطمئن در همين ليل ذکرشان را اين فانى از لسان اقدس استماع نمود مکرّر در احيان تنزيل آيات اظهار عنايت به‌ايشان شده ان‌شاء‌اللّه موفّق و مؤيّدند بذکر حق و خدمت امر و تأليف قلوب و اعلاى کلمه بشأنى که از جميع اعضاء و جوارح و عروق شعله نار انقطاع در سبيل مالک ابداع ظاهر شود سبحان اللّه مع آنکه از ايشان فسادى ظاهر نه با کمال محبّت نفوس غافله را به‌مطلع نور احديّه خوانده‌اند معذلک علماى غافل و جهلاى عاطل عمل نمودند آنچه را که هيچ ظالمى ارتکاب ننموده بکمال جدّ و جهد در اطفاى نور امر مشغول و‌لکن هيهات هيهات من يقدر ان يبدّل ما اراده و من يستطيع ان يسبقه فى اوامره لعمر محبوبنا و مقصودنا انّهم فى ضلالهم القديم. و اينکه در باره مشرق الاذکار مرقوم داشتند اين فقره بايد بسيار مستور باشد بشأنى که جز نفوس ثابته راسخه مستقيمه راضيه مرضيّه بر آن آگاه نشود جميع اين اعمال لدى العرش به‌حکمت معلّق است اگر مخالف آن باشد جائز نه هذا ما سمع الخادم باذنه من لسان اللّه المهيمن القيّوم. ناس ضعيف و غافلند و فضل و عنايت و رحمت فوق احصاء امر حکمت خود شاهد و گواه است بر شفقت و عنايت و رحمت مقصود عالميان و اينکه درباره صعود حضرت اسم‌اللّه جواد عليه من کلّ بهاء ابهاه و من کلّ نور انوره مرقوم داشتيد يشهد الخادم انّه فاز بعناية ربّه الابهى و توجّه الی الرّفيق الاعلی و وجد منه المقرّبون عرف رحمة ربّنا و ربّه مالک الاسماء و نزّل له من القلم الاعلی ما يکون باقياً بدوام اسماء‌اللّه الحسنى.

يا محبوب فؤادى و نفس‌اللّه القائمة علی الامر که امروز روز‌ موت است چه‌که بذکرى فائز‌مى‌شود‌انسان که شبه و‌مثل نداشته و به‌اکليلی مفتخر مى‌گردد که لازال ما بين عالم متلئلأ و مشرق و منير مشاهده مى‌شود طوبى از براى نفسى که به‌محبّت الهى صعود نمايد اگر به‌شهادت فائز نشود اقلاًّ باين مقام فائز گردد اگر چه دوستان حقيقى که از کأس استقامت آشاميده‌اند بکلّ خير فائزند و از احرف کتاب لدى اللّه مذکور و مسطورند و حرف کتاب را محو اخذ ننمايد و فنا مسّ نکند الامر بيده يفعل مايشاء و يحکم مايريد و اينکه مرقوم فرموده بودند که طوائف مختلفه در تشييع حاضر شدند تلقاء وجه قدم عرض شد فرمودند انّهم ملّة واحدة لاينبغى حضورهم الاّ‌اهل البهاء الّذين خلقت لهم السّفينة الحمرا‌المذکورة فى قيّوم الاسماء. انتهى

و‌ اينکه ذکر جناب ميرزا ع ل عليه بهاء اللّه را فرمودند و مرقوم داشتند مکرّر ذکر بناى آثار نموده‌اند لدى العرش مقبول افتاد اگرچه جناب ايشان به‌حق ناظرند و‌به‌خدمت مشتاق و‌لکن ملاحظه حکمت در هر حال لازم انّ الخادم يبشّره بذکره فى السّجن و عناية اللّه ربّ العالمين. اينکه ذکر حضرت اسم اللّه م ه عليه من کلّ بهاء ابهاه را فرموده بودند و اخذ ارض در ارض طا حال اين امر در سماء مشيّت الهى معلّق و بعد از سکون و اطفاى نار مشتعله حسب الامر ظاهر مى‌شود آنچه که بطراز اراده حقّ جلّ جلاله فائز است و درباره وجه حضرت اسم ج م عليه من کلّ بهاء ابهاه مرقوم داشتند از قبل ذکر اين فقره از قلم اعلی جارى و بطراز قبول فائز و جناب اسم مذکور هم بيتى ابتياع فرمودند قدرى از آن وجه باقى مانده بود بعضى از آنرا به‌قروض و ديون خود دادند و بعض ديگر را‌صرف سبيل نمودند تا آنکه به‌ارض مقصود وارد وحال ايشان و اهل ايشان در جوار قصر‌که خارج سجن است و مقرّ عرش واقع ساکنند و بزيارت مشغول الحمد‌للّه فائز شدند به‌آنچه که در‌ليالی و ايّام از حق جلّ جلاله مى‌طلبيدند اين فقره اخذ بيت و اعطاء وجه مکرّر در ساحت اقدس عرض شد و هر کرّه اظهار عنايت نسبت به‌حضرت افنان ٢۰٢ عليه من کلّ بهاء‌ابهاه مشهود فى الحقيقه ايشان به‌خدمت قائمند مع آنکه در ظاهر بعض اسباب ظاهره سبب حزنشان شد و هذه ماسمعت باذنى من مخبر عليم و‌لکن فرمودند قد قدّر له مقام ما اطّلع به الاّ اللّه و‌يظهر آثاره فى الملک انّه لهو‌العليم الحکيم. انتهى تا اين مقام جواب دستخط اوّل آن حضرت بود و بعد دستخط ثانى عزّ ورود ارزانى داشت و مصدّر بود بذکر ظلمى که بر‌ابريا و اولياء و افراد و‌اوتاد ارض وارد آيا از اين مظلومها ضرّى بر احدى وارد شده و يا مال نفسى را برده‌اند و يا بغير ما حکم به اللّه نطق کرده‌اند لو سألوا‌عن ذلک ما جوابهم الاّ طغياناً و‌بغياً علی‌اللّه المهيمن القيّوم ملاحظه فرمائيد اين طائفه خيّر دولت و ملّت را در‌ليالی و‌ايّام از حقّ جلّ جلاله سائلند معذلک وارد شد از اين دو حزب بر اهل بها آنچه که اهل ملأ اعلی بنوحه وندبه مشغول يومى از ايّام حضرت روح يعنى عيسى بن مريم روح ما سواه فداه از معشر يهود سؤال نمودند و فرمودند به‌جهت کدام حرفهاى خوب من است که بر‌اذيّت من قيام نموده‌ايد عرض نمودند به‌جهت حرفهاى خوب شما نيست بلکه بجهت آنست که مى‌گوئى من ابن اللّهم حال هم معلوم قصور حضرات اين است که مى‌گوئيم اهل اللّهيم و‌از ضغينه و‌بغضا و فساد و نزاع و جدال مقدّس و مبرّائيم شعله نار بغضا از هر جهتى مشتعل و‌لکن يد‌قدرت بماء اراده فرو مى‌نشاند انّه‌علی کلّ شئ قدير و دستخط ثالث آن حضرت فرح بخشيد و روح را قوّت بخشود و الحمدللّه آن حضرت بطراز صحّت مزيّنند و بر خدمت امر قائم. اينکه درباره وجه به‌جناب طبيب عليه بهاء‌اللّه و‌عنايته مرقوم فرموده بودند اين امر معلّق است بخبر خود ايشان آن‌حضرت آنچه درباره بيت و آنچه درباره حضرت اسم اللّه عليه من کلّ٩ ابهاه عمل فرموده‌اند و مرقوم داشته‌اند جميع صحيح ومقبول و لدى العرش مذکور يحبّ الخادم ان يذکر اللّه بالف مأة لسان و يطلب من بدايع فضله تأئيدکم و توفيقکم و حفظکم انّ ربّنا الرّحمن لهو‌‌المقتدر‌‌العزيز‌‌المختار.

سبحانک يا من بظهورک ناد الميزان و نصب الصراط و مرّت الجبال و نطق لسان البيان فى ملکوت العرفان هذا يوم المعاد و‌اتى الغنىّ المتعال بان تحفظ افنانک من شرّ اعدائک و تقرّبهم اليک و ترزقهم لقائک و تکتب لهم خير الآخرة و الاولی بجودک و فضلک اى ربّ تريهم مقبلين اليک و متمسّکين بک اسألک بنفحات وحيک بان تؤيّد من قام علی خدمتک و نصرة امرک ثمّ اکتب له ماينبغى لظهورک و ايّامک انّک انت المقتدر علی ما‌تشاء و‌فى قبضتک زمام من فى‌السّموات و الارضين.

اينکه درباره محبوبى جناب ورقا عليه بهاء‌اللّه‌الابهى مجدّد مرقوم داشتيد ان‌شاء‌اللّه در جميع احوال ناظر به‌حکمت باشند خلق جاهل و مفترى مخصوص نفوس شريره که بى شغل و عمل در دنيا مانده‌اند شب و روز منتظرند که امرى را دست آويز نمايند و بر اشتعال نار نفس و هواى خود بيفزايند قاتلهم اللّه بذنبهم و نفاقهم و کفرهم اعاذنا اللّه و ايّاکم من شرّ هؤلآء مَثَل آن نفوس مَثَل خاکستر گرمى است که از نار خارج شده باشد عن‌قريب حرارت آن بيفسرد و ارياح عقيمه قاصفه او را بفنا راجع نمايد در‌لوح برهان در خطاب به‌ذئب مى‌فرمايد مَثَل تو مَثَل اثر شمس است بر رؤس جبال سوف يأخذه الزّوال الی آخر بيانه جلّت عظمته و احلی بيانه و عظم کبريائه. اينکه ذکر جناب آقا مسعود وما ارسله فرموده بودند جناب امين عليه بهاء اللّه مکتوب ايشان‌را بساحت اقدس ارسال نمودند و تلقاء وجه عرض شد فرمودند حسب الامر آنکه جناب افنان به‌او جواب بنويسند و‌اظهار عنايت از قبل حق بنمايند ليفرح و يکون من الشّاکرين و اينکه ذکر جناب حاجى سيّاح عليه بهاء‌اللّه را نموده بودند و همچنين اظهار رضامندى از ايشان للّه الحمد ايشان موفّق شدند به‌خدمت امر و رعايت مظلومان يعنى نفوسى که خود ايشان شاهد و گواهند که جز به‌حق ناظر نبوده و نيستند و جز اصلاح عالم اراده نداشته و ندارند هنيئاً لجنابه ان‌شاء‌اللّه به‌اين فيض اعظم در جميع احيان فائز باشند انّ الخادم يبشّره بذکر محبوبه ايّاه و عنايته فى حقّه و يسأل ربّه بان يؤيّد حضرته فى کلّ الاحوال انّه لهو المقتدر المتعال.

عرض ديگر‌اين فانى آنکه اگر دوستى از دوستان الهى به‌خدمت فائز شود از جانب اين لاشئ تکبير برسانيد ان‌شاء‌اللّه اغبره کدره عالم ظلم ايشان را از اشراقات انوار عدل منع ننمايد هر محروم و غافلی رو بفنا مى‌رود و از وراى او ملائکه عذاب مى‌فرمايد اسرع اسرع و لکن آن بدبخت هائم و بى شعور زود است که به‌شعور آيند و بيا‌حسرةً علينا ناطق شوند البهاء المشرق من افق سماء عناية ربّنا و ربّکم و ربّ من فى العرش و الثّرى علی حضرتکم و علی من يحبّکم و علی کلّ مؤمن ثابت مستقيم و الحمد للّه العلی العظيم .

خ ا د م فى ١٤ شهر شعبان المعظم سنه ١٣٠٠

منابع
محتویات