بسم ربّنا الاقدس الاعظم ‌‌العلىّ الابهى - الحمدللّه الّذى...

حضرت بهاءالله
نسخه اصل فارسی

از اثار حضرت بهاءالله - آثار قلم اعلى - جلد ۳ (١٦٣ بديع)، لوح رقم (٢٢١)، صفحه ۳۷۵ - ۳۴۶

بسم ربّنا الاقدس الاعظم ‌‌العلىّ الابهى

الحمدللّه الّذى انزل ما کان مکنوناً فى سماء مشيّته و اظهر ما کان مخزوناً فى علمه و ارسل من بشّر به کتبه و رسله و اصفيائه و انبيائه الّذى به ماج بحر العرفان فى الامکان و فتحت ابواب الجنان لاهل الايمان. تعالی الرّحمن الّذى اظهر نفسه لهداية الخلق الی سواء الصراط. الحمدللّه الّذى جعل امره فى مقام لا يضرّه البلايا و لا تضعفه الرزايا انّه غرس بايادى الاقتدار سدرة امره و سقاها من دماء الاخيار و الابرار. انّه لاتعجزه ضوضاء العباد و لاتمنعه ضغائن من فى البلاد يفعل بسلطانه ما اراد انّه لهو‌المقتدر العزيز المختار. سبحانک يا من بنور وجهک انارت الآفاق و فى هجرک ناح العشّاق و باسمک الّذى به‌انجذبت افئدة الموحّدين و‌قلوب العارفين بان تؤيّد اهل مملکتک علی‌نصرة امرک و وفّقهم يا‌الهى علی ما اردته بمشيّتک. اى ربّ ترى اوليائک فى سجن الظّالمين قد اخذوهم و اوثقوهم و‌حبسوهم بما ‌آمنوا بک و ‌بآياتک و اقبلوا الی افقک الاعلی فى ايّامک هم الّذين يا الهى نصروا امرک و تشبّثوا باذيال رداء فضلک و ما نقضوا ميثاقک و عهدک و اخذهم بيان مکلّم الطور علی شأن نطقوا‌امام الوجوه فى ايّام فيها اخذ غمام الاعتساف افق الانصاف. اى ربّ تسمع حنينهم من ارض الطّاء و صريخ المظلومين فى ديار اخرى اسألک يا سلطان الوجود و مربّى الغيب و الشّهود بان تحفظ اوليائک من شرّ اعدائک ثمّ انصرهم بمظاهر قدرتک و اقتدارک و مطالع قوّتک و اختيارک. انت الّذى لا يعجزک شئ من الاشياء و لا‌يمنعک ظلم العلماء و‌سطوة الامراء قرّ يا الهى عيون اصفيائک ببدايع فضلک انّک انت مولی العالم و المهيمن علی‌الامم. ثم اسألک يا الهى بان توفّقنى علی ذکر الّذين نسبتهم اليک و جعلتهم من افنان سدرة امرک بين بريّتک ثمّ الّذى ذکرته بلسانک فى برّک و بحرک و فى الآکام و الجبال. اى ربّ انّه ممّن فاز بعنايتک و سقيته کوثر محبّتک بايادى کرمک اسألک بان تنزل عليه مايفرح به قلبه و تقرّ به عينه علی شأن لاتمسّه احزان العالم و لا ما عند الامم انّک انت المقتدر علی ما‌تشاء و‌فى قبضتک زمام‌‌الاشياء لا‌اله الاّ انت العليم الحکيم.

روحى لاستقامتکم الفداء‌خجلت اين فانى بمقامى رسيده که هم قلم از‌ذکرش قاصر‌است و‌هم مداد و‌لسان. خجلتى‌که اگر فى الحقيقه ظاهر شود و از‌ عالم ستر به‌ عالم شهود ‌آيد عين شفقت گريان شود و عنايات افئده و قلوب مخلصين به‌هيجان آيد. و‌لکن حق جلّ جلاله شاهد و‌گواه است که در جميع اوقات در قلب حاضر و امام وجه فانى ظاهر. ذکر آن حضرت در منظر اکبر بوده و لسان عظمت به‌کلماتى که از‌هر‌يک عرف شفقت و عنايت متضوّع ناطق هنيئاً لحضرتکم و مريئاً لجنابکم. سبب و‌علّت تأخير هم واضح و‌معلوم است آن حضرت همچه‌گمان نفرمايند‌که فى‌الحقيقه قصورى رفته اگرچه در يک‌مقام تقصيرات اين فانى ثابت است و‌لکن اسبابى که سبب تعويق جواب دستخطهاى‌‌آن‌حضرت شده خدمت امر بوده و‌سلطان امر‌آن حضرت را از افنان سدره مبارکه فرموده لذا در يک مقام اين خدمت به‌آن حضرت راجع. اذاً يثبت بانّى کنت قائماً علی خدمة حضرتکم در اين صورت آن‌حضرت اين عذر صحيح را قبول مى‌فرمايند. از‌جميع جهات متواتراً نامه مى‌رسيد و همچنين عرايض و بايد‌اين عبد در‌حضور تحرير‌نمايد و بعد صورت الواح مبارکه را بردارد و همچنين جوابهاى اطراف را معروض دارد باقى معلوم و واضح فى الحقيقه اگر عنايت حق نباشد ابداً از اين فانى اين خدمت بر نيايد له الحمد بما ايّد عبده علی ما امر به تا جان در بدن باقى بر‌خدمت قائم. آنى از نظر غائب نبوده و نيستيد اگر چه ذکر وثنا وخدمت اين‌عبد لايق ذکر نه و‌لکن مقصود آنکه بعنايته تعالی در ساحت اقدس مذکورند و به‌نسبتش مزيّن اصل اين است ليس لمادونه من ذکر و لا من وجود.

دستخطّ مبارک که تاريخ آن هفتم جمادى الثّانى بود عالم قلب را از نسائم محبّت تازه نمود از حق جلّ جلاله سائل که اين نعمت را باقى بدارد انّه علی مايشاء قدير و بعد از اطّلاع قصد اعلی المقام نموده در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما نطق به لسان العظمة فى ملکوت البيان قوله عزّ اسمه و کبر کبريائه: بسمى المبيّن الخبير الحکيم يا افنانى عليک، بهائى اطفال روزگار بر حضرت غنىّ‌متعال قيام نموده‌اند و بکمال شقاوت در‌صدد‌اطفاء نور و اخماد نار سدره مبارکه برآمده‌اند ينبغى لهم ان يلعبوا بالطّين. در عدم شعور جهلاى ارض که به‌اسم علم معروفند تفکّر نمائيد معادل جميع کتب الهيّه که حال نزد امم مختلفه موجود است نازل و منزل را هم دانسته و مى‌دانند که از علوم ظاهره مقدّس بوده معذلک بر انکار قيام نموده‌اند اعظم از منکرين قبل. لعمر‌اللّه نفس کلمه شهادت مى‌دهد بر علوّ و سموّ حق و‌لکن لا يزيد الظالمين الاّ خساراً ان انظر ثمّ اذکر ما انزله الرّحمن فى الفرقان و نفخ فى الصّور فصعق من فى السّموات و من فى الارض الاّ من شاء‌اللّه ثمّ نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون. امروز‌کلّ از‌کلمه الهى منصعق مشاهده مى‌شوند الاّ من شاء‌اللّه چه که امر‌عظيم است و‌هر نفسى‌لايق ادراک و‌تقرّب و‌استقامت نبوده و‌نيست. امروز مکلّم طور به‌اين کلمه ناطق هو در‌قميص اَنَا ظاهر و مکنون باَنَا المشهود ناطق.‌گلپارهاى عالم مشکل است به‌اين‌مقام فائز شوند اين کلمه مبارکه کوثر زندگانى است از‌براى اهل استقامت و‌حقيقت و سمّ قاتل است از براى نفوس معرضه غافله. سحاب اعتساف افق انصاف را اخذ نموده و غمام ظلم انوار عدل را منع کرده و‌لکن عن‌قريب نفوس غافله معرضه خود را در خسران عظيم مشاهده نمايند. ظلم ظالمين و تعدّيات غافلين سبب ارتفاع امر بوده و هست و آنچه که سبب نوحه مقرّبين است اعمال نفوسى است که خود را به‌حق نسبت داده و مى‌دهند و ارتکاب نموده و مى‌نمايند آنچه را که در جميع کتب الهى نهى از آن به‌تصريح نازل. در مقدمه ارض طا حکومت به‌اعتدال حرکت مى‌نمود ولکن بعضى از‌داخلين را‌خوف بشأنى‌اخذ نمود‌که در‌سرّ سرّ به‌کلماتى تکلّم نمودند که حکومت يقين نمود که حضرات اراده خروج دارند مع آنکه خود گوينده شهادت مى‌دهد بر کذب اين کلمه. کاش جاسوس و مفتّش منحصر به‌آن دو نفس خارجه بود چه که آنچه ديده و شنيده ذکر نموده‌اند انّ ربّک لهو‌العليم الخبير اسمىّ السّتّار ستر و هو‌الستّار العليم. مکررّ قلم‌اعلی کلّ را به‌حکمت امر فرمود و بما يرتفع به الامر وصيّت نمود. از‌حق بطلبيد تا‌کلّ را بر عمل تأئيد فرمايد چه اگر مقبلين بما اراده‌اللّه حرکت نمايند خود را‌مظفّر و‌منصور مشاهده کنند. يشهد بذلک هذا‌الکتاب النّاطق فى هذا‌السّجن المبين. البهاء عليک و علی‌الخليل و‌علی‌افنانى ک. انتهى

للّه الحمد نازل شد آنچه که فى الحقيقه اگر مراياى وجود کلّها مقابل شوند کلمه مبارکه قد ظهر الحق در کلّ منطبع گردد و عالم از خمر غرور بى‌هوش و‌کلّ بما عندهم مشغول. لسان وعظ و پند‌عالم من دون تعطيل و تأخير ناطق معذلک احدى شاعر نه. حيرت اندر حيرت است به‌قسمى حجبات اوهام وظنون ناس را اخذ نموده که به‌هيچ آيه و‌حجّت و برهانى توجّه به‌حق ننموده و نمى نمايند. از ارض طا نوشته بودند جناب علی قبل اکبر عليه بهاء‌اللّه مالک القدر سور‌منزله را نزد شاهزاده نايب السّلطنه در ‌مجالس متعدده قرائت نموده حتى سوره مبارکه رئيس و پاريس که مشحون بذکر‌امورات وارده از‌بعد بود تلاوت نموده‌اند بعد سرکار نايب گفته که از کجا بدانيم اين سور بعد از وقوع نازل نشده. بارى لو يأتى الله بکلّ آيةٍ لن يؤمنوا و لن يعترفوا. لازال خارق عادات از براى غافلين بوده و در هر‌عصر و‌قرنى‌که ظاهر شده ثمرى حاصل نه بلکه سبب ازدياد ‌بغضا شده.‌ حال ملاحظه فرمائيد‌ در‌ همان‌‌ ايام‌ مؤسّس که سيّد‌صادق بود حق اخذش نمود معذلک متنبّه نشدند و به ‌ظلمى‌اعظم از ‌قبل قيام نمودند تا‌ آنکه شخص‌آخر‌ که بکمال غرور و‌طغيان تکلّم نمود و در اطفاء نور تدبيرات دگر کرد بغتةً اخذ شد و ثمرى حاصل نگشت. سيّد مذکور مهلت خواست که سه روز بعد بيرون مى‌آيم و بنفسه مباشر شهادت نفوس موقنه مى‌گردم و بعد از سه روز جسد خبيثش بيرون‌آمد معذلک اثرى ظاهر‌نه. بلی‌‌نوشته بودند همان روز‌که نفس دوّم اخذ شد فى الجمله تنبّهى ظاهر و بعد يوم او يومين رجعوا الی مقامهم الاوّل ولی اين‌قدر‌‌عرض مى‌کنم که کل جان مى‌کنند زود است که انوار‌آفتاب امر‌عالم را احاطه نمايد. نفوسى‌ که جز ‌اصلاح عالم و اتّحاد امم و راحت کلّ قصدى نداشته و ندارند ملاحظه فرمائيد بچه ظلم‌مبتلا‌‌شده‌اند‌ افّ للّذين تمسّکوا بالباطل و‌اعرضوا عن الحق و‌تشبّثوا بالفانى غافلين عن الباقى.

اينکه ذکر رؤيا فرموده بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد فرمودند اين رؤيا دليل است بر علوّ و سموّ و نعمت الهى از ظاهر و باطن درباره ايشان انّه لهو الفضّال الکريم و‌اينکه ملاحظه نمودند نان و‌گوشت حاضر شد اين دو از‌نعمتهاى بزرگ الهى است چنانچه رسول‌اللّه روح ماسواه‌فداه از ‌قبل فرموده عليکم بالاحمرين و‌احمرين نان و‌گوشت است و ‌در ‌يک مقام نعيم است‌که مى‌فرمايد و‌يسألونک عن النّعيم و اينکه قدرى از‌ لحم را پاک‌نموده به‌ايشان عنايت شد اين دليل بر‌خلوص ايشان است للّه الحق و همچنين ظهور عنايت و‌مکرمت از‌حقّ جلّ جلاله و در‌مقامى مائده حقيقيه منزله سمائيه است که در‌رتبه اوليّه محبّت الهى بوده وهست آنچه در اين مقام گفته شود حقّ محض است اين رؤيا مدلّ است بر فضل و رحمت و عنايت و شفقت و نعمت ظاهره و باطنه من لدى‌اللّه له ان يفرح و يشکر‌اللّه ربّه العلىّ العظيم و فى آخر ما‌اريناه و‌اسمعناه لآيات للمتفرّسين. انتهى اين‌رؤياى آن حضرت مطابق است با ظاهر ديگر به‌تأويل و تفسير محتاج نه قد ظهر من القلم الأعلی ما ينبغى له انّه لهو المؤيّد العليم.

و اينکه ذکر حکمت فرموده بودند و مرقوم داشتند که مقصود از حکمت را هنوز نفهميده‌ايم چه چيز است اين‌عبد فانى‌آنچه در‌عراق و دون آن ظاهر شده عرض مى‌نمايد انشاء‌اللّه مطلب واضح مى‌گردد از براى حکمت اگر چه از قبل و بعد بياناتى بوده و هست. لا يسمح الوقت لی ان اذکرها و لکن آنچه خود ديده‌ام عرض مى‌نمايم اوقاتى که شمس از‌افق زورا مشرق جميع ناس از علماء و عرفاء و غيرهم در بغداد و‌اطراف آن الی‌ان ينتهى الی‌البصره بکمال محبّت و‌خضوع و‌خشوع ظاهر بودند يومى از ايّام جناب سيّد داود که مفتى بصره بود‌آمد به‌شرف لقا فائز شود مع جمعى از‌جمله ابن‌آلوسى مشهور در‌بيرون نشستند تا اذن حضور ادراک نمايند. مفتى از براى آن جماعت ذکر مى‌نمود که صيت حضرت ايشان در‌آن صفحات بسيار است و گمان مى‌کنم که خود‌ايشان خبر ندارند وامر به‌مقامى بود‌که هر‌هنگام از بيت توجّه به‌سمتى مى‌فرمودند اعراب به‌کلمه‌اى نطق مى‌نمودند که درباره اولياى خود قائل نبودند. از جمله يومى از ايّام روز جمعه به‌جامع تشريف مى بردند و آن‌جامع در حول بيت واقع و تنها تشريف مى بردند شخصى به‌فاصله دويست قدم او هم به‌جامع مى‌رفت. به‌رفيق خود مى‌گفت و ‌اللّه امر ‌هذا الرّجل عجيب و عظيم و ‌اشاره به‌ جمال قدم مى‌نمود و آن يوم بر اتّفاق مقابل منبر جلوس واقع. خطيب که يکى از علماى عراق بود به‌يکى از احبّاء‌گفت حضرت ايشان امروز تشريف آوردند و مقابل منبر نشستند نتوانستم خطبه بخوانم و بسيار خجلت کشيدم و آن‌عالم حال در سرّ مؤمن است. جميع در ايّام حرکت و هجرت از عراق ديدند آنچه را که از قبل نديده بودند و نفسه الحق که آن اعراب بمثابه سحاب ربيع مى‌گريستند و ناله مى‌نمودند و يومى که نقل مکان به‌رضوان واقع فوج فوج از‌اهل مدينه از‌عالِم و غيره مى‌آمدند و‌جميع به‌اين کلمه ناطق ما نظر به‌اطمينان که هميشه در اينجا تشريف داريد از حضور محروم بوديم حال بغتةً تشريف مى‌بريد. و در يوم حرکت از رضوان که اسب حاضر کردند بشأنى نوحه وندبه و صريخ و‌ضجيج مرتفع شد که اسب بحرکت آمد به‌قسمى که ساکن نمى‌شد و‌مثل آنکه بر‌روى ناس‌حرکت مى‌کند. تا آنکه تشريف آوردند و سوار شدند و بعد از رکوب ناس بر‌دست و پاى اسب ريختند اگر بخواهم تفصيل عرض نمايم يک کتاب بايد تحرير شود. اکثرى اين امور را اصغاء نموده‌اند و بعضى خود بوده و ديده‌اند چه که در مدّت توقّف عراق از علماء و‌ عرفاء و ‌عامّه ناس و مذاهب مختلفه مراوده مى‌نمودند و هر چه سؤال مى‌شد جواب مى‌فرمودند. و بعد در‌محرّم احباب آن ارض اوّل ماه‌ که يوم مولود مبارک نقطه اولی روح ماسواه فداه بود‌عيد‌گرفتند و ‌بر‌قايقها نشسته بر روى دجله به‌تصنيف و تغنّى‌مشغول و‌اين سبب شد که اهل سنّه و‌شيعه طرفين بر‌اعراض قيام نمودند و البتّه استماع فرموده‌ايد که در‌آن ارض چه واقع شد ديگر ناس غافل نمى‌دانستند که مقصود از‌اين عيد چه بوده و چيست همين‌که بر حسب ظاهر مغاير ديدند مرتکب شدند آنچه را که کلّ شنيده‌اند يعنى دوستان اين بى‌حکمتى سبب ضرّ عظيم شد. قبل از‌آن و‌بعد از هجرت حاکم و‌مأمورين و همچنين اهل بلد از‌علماء و غيرهم کمال رعايت را از احبّاى الهى‌‌مى‌نمودند حتى نامق‌پاشا که والی بود کمال ملاطفت را به‌هر يک اظهار مى‌نمود و او‌خبر ورود اسلامبول و‌ ادرنه را به ‌اصحاب داده بود. در‌ارض طا ملاحظه فرمائيد حضرت اسم‌اللّه عليه من کلّ بهاء ابهاه باذن و‌اجازه عازم آن‌جهات شدند و مأمور شدند به‌اينکه در‌آن ارض ارضى اخذ نمايند و امانة‌اللّه را در‌آن وديعه گذارند من لدى الحق اصل مقصود اين امر مهمّ عظيم بوده. بعد از ورود‌ دوستان مراوده نمودند و ‌ضيافت به‌ ميان آوردند. خود حضرت اسم‌اللّه دستخطّى به‌اين عبد مرقوم داشتند و ‌در ‌آن دستخط ذکر فرموده‌اند‌ که اين عبد‌ متحيّر است چه ‌که بعد از ورود دوستان حق مراوده نموده و مى‌نمايند و‌تا‌حال سى‌و‌هشت مجلس ضيافت نموده‌اند و‌در‌هر‌مجلس ملاحظه شده شصت نفر پنجاه نفر‌حاضرند. گفتم مگر شما حکم حکمت را نشنيده‌ايد که فرموده‌اند مجلس از‌پنج الی نه تجاوز ننمايد. گفتند چرا شنيده‌ايم و همچنين دستورالعمل آنچه در نظر داشتند ذکر نمودند و تصديق مى‌نمودند معذلک شب ديگر جمعيّت زيادتر مشاهده مى‌شد و نوشته بودند‌که متحيّرم‌‌ اگر نروم بيم آنست‌ که‌ خيال خوف نمايند و ‌اين سزاوار امر‌الهى نبوده و نيست و اگر بروم مى‌بينم مخالف حکمت است بارى مانده‌ام‌مبهوت و‌متحيّر.‌ معذلک‌ اکثرى از‌دوستان‌‌ مکدّرند چه‌که فرصت آنکه جميع را‌ملاقات نمايم نيافته. حال اگر به‌نصايح قلم‌اعلی‌‌و‌ حکمت‌ منزله در‌کتاب عمل‌ مينمودند اين فتنه بر‌حسب ظاهر مشتعل نمى‌شد و برنمى‌خاست. قسم به‌آفتاب آسمان بيان اگر بما انزله اللّه عمل مى نمودند حال انوار عدل‌ اکثرى را احاطه مى‌نمود. اوّل در اين مقامات فرموده‌اند مجلس از پنج‌الی‌نُه تجاوز‌ننمايد و‌آنهم متتابع و متواتر نباشد و همچنين فرموده‌اند لاتصدّقوا‌ کلّ قائل و‌لاتطمئنوا من کلّ وارد و‌همچنين در اوّل مقام با هر‌نفسى ملاقات نمايند او را بمثابه طفل مشاهده کنند و غذاهاى ثقيل غليظ به‌او ندهند مدارا نمايند تا‌حجبات به‌مرور ساعات و‌ايّام خرق شود و‌انوار شمس عرفان وجود را منوّر سازد. و در لوح حکمت اين کلمه عليا از قلم اعلی جارى و نازل قوله عزّ اجلاله قل انّ البيان جوهر يطلب النّفوذ و الاعتدال امّا النّفوذ معلّق باللّطافة و اللّطافة منوط بالقلوب الفارغة الصّافيّة و امّا الاعتدال امتزاجة بالحکمة الّتى نزّلناها فى الزّبر و الالواح. انتهى در‌جميع مراتب نازل شده آنچه‌که اگر‌به‌آن عمل شود سبب علوّ و سموّ و تقرّب ناس و توّجههم الی افق الامر بوده و هست. حکمت آن چيزى است که ناس را از‌تقرّب منع ننمايد و‌انسان‌را در ورطه‌هلاکت نيفکند. بلی امر با حق جلّ جلاله است و قدر و قضاء محکوم و مأمور. يکى ازدوستان الهى محلی تشريف بردند از براى تبليغ امر اهل آن بلد نسبت ايشان را به‌اين نباء اعظم و‌امر عظيم مى‌دانستند و مراوده مى‌نمودند که چيزى ادراک نمايند. ولکن در سِر تفحّص مى‌نمودند تا‌بر اعمال آگاه شوند از اتّفاق ايّام ماه مبارک رمضان بود از محلّى و يا روزنى متوجّه بودند تا آنکه ديدند روزه را افطار نمود بعد ابداً نزديک نيامدند‌که چيزى سؤال نمايند و‌جواب بشنوند. اين‌مقام فصل عمل ‌است نه فصل‌‌خطاب چه‌ که عمل‌‌فصل‌‌نمود و‌همچنين در شرايط مبلّغين بياناتى از سماء مشيّت رحمن نازل شده که هر منصفى اصغاء نمايد به‌اجنحه اشتياق در هواء محبّت الهى‌طيران کند. و‌لکن‌للّه الحمد مع عدم اسباب و‌عدم آنچه که سزاوار‌است و مع اعراض و اعتراض من علی الارض‌ ظاهر شد آنچه که در هر بلدى سبب حشر و نشر و بعث گشت. اين دنياى فانيه و اسباب فانيه و شئونات فانيه همه را مشغول نموده و از خدمت امر منع کرده الاّ من شاء‌اللّه فى الحقيقه حق فرداً واحداً به‌نصرت امر‌قائم و مشغول‌‌است. آن‌حضرت اظهار تحيّر‌ در‌ حکمت فرموده‌اند ولکن اين عبد در بحر تحيّر متغمّس چه‌که ملاحظه مى‌شود ندا به‌اين حلاوت مرتفع و‌حفيف سدره در هر حين ظاهر و ترنّمات قلم اعلی فى الحقيقه عوالم ملک وملکوت را احاطه نموده معذلک ناس نائم بل منصعق بل‌ميّت مشاهده مى‌شوند. صور اوّل ثابت و‌کلّ منصعق و‌لکن لو شاء‌اللّه از اين صور‌آخر فاذا هم قيام ينظرون مشاهده شوند و‌ظاهر گردند. فرات جارى و سارى و‌لکن عطش مفقود. اين فانى از يکتا خداوند بى‌مانند سائل و ‌آمل است که ناس را آگاه فرمايد و از اين فيض اعظم محروم نسازد انّه علی کلّ شئ قدير. بارى معنى حکمت آنکه فصل کلّى نشود چه اگر فصل به‌مقام خود منتهى شود ديگر‌کسى تقرّب نجويد تا کلمة‌اللّه را‌اصغاء نمايد. حضرت روح روح ماسواه فداه مع آنکه بعض احکام توراة را نسخ فرمودند مثل حکم طلاق و سبت معذلک در بعض امور احکام توراة را اجرا مى‌فرمودند چنانچه در‌آخر ايّام که ارتقاء نزديک شده بود به‌بطرس و يوحنّا فرمودند برويد و فصح را مهيّا کنيد و بعد فصح را مجرا فرمودند و‌حال آنکه مخصوص به‌يهود بود. مشى انبياء غير‌مشى عباد است نظر به‌عنايت و فضل مدارا مى‌نمودند تا‌ ناس يک‌باره هلاک نشوند. گاهى از ترنّمات حمامه فردوس القاء مى‌فرمودند و‌هنگامى از تشهّقات طاوس‌عرش وقتى از‌عالم‌حدود و‌هنگامى به‌غير‌آن تکلّم مى‌فرمودند و اين نظر به‌شفقت و‌عنايت و‌فضل بوده چه اگر در اوّل ظاهراً باهراً حکم توراة نسخ مى‌شد آنچه در‌آخر واقع شد در اوّل قبل از‌القاء بذر واقع مى گشت الامر بيد‌اللّه انّه لهو الحکيم المعلّم الخبير.

يا محبوب فؤادى لعمر‌اللّه انّ الامر‌عظيم عظيم اگر چه اليوم نفوسى که مقبلند و‌مستقيم و‌ثابتند بکمال جدّ و‌جهد در‌اجراى اوامر‌اللّه ساعيند‌معذلک از غنىّ‌‌متعال بايد‌در‌استقامت آن نفوس هم تأييد طلبيد و‌توفيق خواست تا چه رسد به‌ساير‌ناس. از‌حق‌جلّ و‌جلاله سائل و‌آمل رجالی‌مبعوث فرمايد که بکمال قدرت و قوّت و‌استقامت بر‌خدمت امر قيام نمايند انّه هو‌المقتدر القدير.

عرض ديگر عريضه معظّمه مکرّمه حضرت امّ عليها من کلّ بهاء‌ابهاه رسيد از قبل لوح منيع مخصوص ايشان نازل و‌ارسال شد و هنگامى‌که حضرت محبوبى جناب‌ آقا‌ ميرزا‌ علی و‌مخدّره والده ايشان عليهما‌ بهاء‌اللّه الابهى عازم ارض ش بودند مخصوص حضرت امّ يک حلقه خاتم اسم اعظم مع يک چهار‌ قد‌‌صوف به‌دست مبارک عنايت فرمودند. و‌همچنين با‌جناب شيخ س ل مخصوص آقازاده‌هاى عظام عليهم ٦٦٩ و عنايته الواح متعدّده نازل و ارسال شد و مجدّد در اين يوم‌که سوّم شهر محرّم‌الحرام است عريضه آقازاده جناب آقا‌سيّد‌آقا عليه بهاء‌اللّه و‌عنايته در ساحت امنع اقدس عرض و جواب لوح ابدع اعظم از سماء رحمت رحمانى نازل ان‌شاء‌اللّه به‌آن فائز شوند و از‌عنايت حقّ جلّ جلاله مسرور. يا محبوبى در هر‌عصر و قرنى ناس به‌اوهامات خود بر‌دوستان الهى وارد آوردند آنچه را که در کتب مسطور و در السن مذکور است و لکن ما‌ورد منهم من شئ الاّ و قد‌جعله اللّه سبباً لاعلاء کلمته العلياء رغماً لانفهم انّه لهو‌القوىّ القدير. امر اين ظهور اعظم و ما قدّر من قلم اللّه بمشيّته النافذه لايحتاج الی الذّکر و البيان سوف يرى المخلصون ما ستر عنهم اليوم و تنتشر رايات الآيات فى الاقطار و الاطراف و يشهد کلّ نفس‌ الامر‌‌ للّه‌ المقتدر‌ العزيز‌ المختار.

اينکه در باره حبيب روحانى جناب آقا‌ميرزا‌اشرف عليه بهاء‌اللّه‌الابهى مرقوم داشتيد عريضه ايشان حين ورود عرض شد و‌همان حين لوح امنع اقدس مخصوص ايشان از سماء‌مشيّت الهى نازل و‌لکن در ارسال‌ آن تعويق رفت وهمچنين لوح منيع ديگر. از‌قرارى‌که مرقوم داشته‌اند اين ايّام به‌آن ‌جهات توجّه فرموده‌اند ان‌شاء‌اللّه مؤيّد باشند بر‌خدمت امر. به‌اين‌عبد هم از هرشطرى مراسلات فرستاده‌اند جميع رسيده و‌لکن اين خادم فانى موفق بر عرض جواب نشد. به‌خيال‌آنکه الواح منزوله هر‌هنگام ارسال مى‌شود اين‌عبد هم علی‌قدرى و‌مقامى جواب ارسال مى‌دارد حال بغتةً از‌مشرق امر‌حکم صادر‌که الواح و‌اين مکتوب ارسال شود لذا اين خادم فرصت نيافت و‌لکن اين‌قدر عرض مى‌نمايم که ان‌شاء‌اللّه بر آنچه فوت شده قيام خواهد شد اسأل‌اللّه التّوفيق و‌التّأئيد فى کلّ الاحوال. اگر در آن ارض تشريف آورده‌اند از قِبَل‌اين خادم‌فانى تکبير و‌عرض سلام‌منوط به‌عنايت آن حضرت است.

و اينکه درباره جناب آقا‌ لطفعلی‌خان مرقوم داشتيد عريضه ايشان عرض شد و‌به‌اصغا فائز يک لوح امنع اقدس مخصوص ايشان نازل و‌ارسال شد ان‌شاء‌اللّه به‌آن فائز شوند‌عنايت به‌مقامى است که هر نفسى به‌هر‌لسانى عرض نمايد به‌جواب فائز مى‌شود مخصوص اگر‌حضرت افنان واسطه باشند. ان‌شاء‌اللّه جناب‌خان به‌عرف لوح الهى فائز شوند و‌مؤيّد گردند بر‌آنچه که سبب و علّت ظهورات عنايات حقّ جلّ جلاله است انّ ربّنا الرحمن يسمع و يجيب و هو السّميع البصير.

اينکه درباره جناب آقا شکر‌اللّه عليه ٦٦٩ مرقوم داشتيد و آنچه محبوبى جناب شيخ ع ل عليه بهاء‌اللّه‌الابهى از ارض ش و‌آن حضرت از آن ارض ارسال داشته‌اند ايشان و درختهاى مذکور وارد پورت سعيد شدند و بعد ارياح مختلفه عالم و‌امورات محدثه در آن ايشان را از حضور منع نمود تا اين حين که سوّم محرّم الحرام است در ارض مذکور تشريف دارند و‌لکن خبر و مکتوبشان رسيده و مى‌رسد انشاء‌اللّه به‌مقصود فائز‌مى‌شوند و بما‌اراده اللّه مرزوق فى‌الحقيقه اين قطعه صغيره سبب زحمت شده از حق جلّ‌جلاله سائل و‌آمل که اجر‌جزيل عنايت فرمايد انّه‌لهو‌المعطى‌الکريم. دستخطّ ثانى‌آن‌حضرت که به‌تاريخ سوّم شهر رجب بود لذّت وصل عنايت نمود و عالم محبّت و اتّحاد را روشنى بخشود. للّه الحمد آن حضرت به‌نعمت صحّت و محبّة اللّه فائز و مرزوقند. چه عرض کنم خداى واحد شاهد که هر وقت اثرى از افنان سدره رسيده شجر‌انسانى را بمنزله آب بوده اين بسى واضح و معلوم است که آب زلال چه مى‌کند و بعد از زيارت و اطّلاع به‌افق اعلی توجّه نموده اين کلمه علياء از لسان مالک ورى جارى و ظاهر‌قوله عزّ کبريائه: يا افنانى عليک بهائى‌کتاب ناطق و ما‌هو‌المقصود و‌المسطور‌ظاهر و‌لکن نفوس غافل حق جلّ‌جلاله از براى عباد فرح اعظم و راحت کبرى و نعمت عظمى خواسته و عباد ذلّت بى منتهى بلکه سفک دم مطهّر را از قبل و بعد اراده نموده‌اند ويلٌ لهم من هذا الخطاء الکبير. آن جناب و اولياى حق مسألت نمايند که شايد بر وجه غافلين ابواب دانائى باصبع قدرت مفتوح شود و‌از‌مقام لا‌مثل له محروم نمانند. انتهى اينکه ذکر آقاى‌معظّم حضرت مبلّغ و‌آقايان عظام‌‌ افنان سدره‌ مبارکه فرموده بودند اين فانى خدمت هر‌يک عرض فنا و‌نيستى معروض مى‌دارد و از‌جميع طلب دعاى خير مى‌نمايد. عرض ديگر‌ د‌ر‌‌ پاکت آن‌حضرت مکتوبى از‌جناب ملاّ‌ محمّد‌شفيع عليه‌بهاء‌اللّه بود‌که به‌اين فانى نوشته بودند و‌بين‌آن عريضه بساحت امنع اقدس معروض داشته بودند عرض شد‌و‌از‌ملکوت بيان رحمن آيات بديعه منيعه نازل ان‌شاء‌اللّه به‌آن فائز شوند.

هذا‌ما‌نطق به جلّ‌جلاله‌‌و‌ عظم‌کبريائه:‌ هو‌ الشّاهد الخبير يا‌شفيع قد‌احاط الملک نفحات الملکوت و سجع الحمام علی غصن الجبروت قد اتى الکتاب الّذى شهدت له کتب اللّه المهيمن القيّوم. قد حضر العبد الحاضر تلقاء الوجه و عرض لدى المظلوم ما نطق به لسان فؤادک فى يوم فيه اسودّت وجوه الّذين کفروا‌باللّه مالک الوجود. قد‌سمعنا ندائک و‌اجبناک بهذا اللّوح المخزون الّذى کان مکنوناً فى‌علم اللّه‌ و مسطوراً فى لوحه المحفوظ. کبّر‌احبّائى‌من قبلی و‌بشّرهم بذکرى ايّاهم فى‌مقامى‌المحمود انّا نوصيهم بما‌يرتفع به امر‌اللّه بين عباده طوبى‌لمن عمل بما امر‌به فى کتاب‌اللّه مالک ما‌کان و ما‌‌يکون. يا‌احبّائى هناک انّا نوصيکم بالعدل و الانصاف و بالامانة و الديانة و العفّة و الوفا انّ ربّکم الرّحمن لهو المبيّن العزيز الودود. قد خلقکم و رزقکم و ايّدکم علی امره و عرّفکم ما احتجب عنه‌‌اکثر العلماء و‌يعظکم بما ينفعکم فى کلّ‌‌عالم من عوالمه يشهد بذلک قلمى الاعلی و ‌عن ورائه من ينطق فى‌کلّ شأن انّه لا اله الاّ انا الحق علاّم الغيوب. يا شفيع ان افرح بما‌ذکرناک من قبل بما تضوّع منه عرف عنايتى و فى هذا اللّوح المحتوم و‌نذکر عبدالحسين الّذى کان مذکوراً فى کتابک و نبشّره بذکرى ايّاه ليفرح فى ايّام ربّه مالک الغيب و‌الشّهود و‌ابنک الآخر الّذى سمّى بمحمّد قبل‌حسين و نسأل اللّه بان يوفّقهما علی‌الاقبال الی افقه‌الاعلی و‌الاستقامة علی هذا الامر الّذى زلّت به اقدام الخلق الاّ من شاء‌اللّه ربّ الکرسىّ المرفوع. البهاء عليک و‌عليهما‌و‌علی‌ضلعک و‌امّها‌من لدى‌اللّه المقتدر العطوف الغفور. و نذکر من سمّى بجلال الّذى فاز فى ايّام‌اللّه و سمع ندائه الاحلی اذ اعرض عنه اکثر‌العباد. يا‌جلال هل تعرف من يناديک و يذکرک و هل‌تعرف من استقر علی العرش و هل سمع احد ضجيجه فى سجنه الاعظم و هل عرفت نفس من ظهر فى المآب قل تاللّه بظهوره اضطرب ملکوت الاسماء و بسلطانه تزلزلت ارکان العلماء و نطق بما انجذبت به الاشياء و انصعقت مظاهر الظّنون و الاوهام. و نذکر فى هذا‌المقام من سمّى بمحمّد قبل رحيم و نوصيه بما يکون سراجاً له فى ظلمات الارض و فى‌کلّ عالم من عوالم ربّه العزيز الوهّاب. يا محمّد قبل رحيم يذکرک المظلوم و يأمرک بما امرت به فى الحضور و بما امرنا به الکلّ فى الکتاب. قل يا احبّاء‌اللّه لاتحزنوا علی ما‌ورد‌علی اسمى و اوليائى بما اکتسبت ايدى‌کلّ غافل‌مرتاب سوف يأخذ اللّه من ظلم کما اخذ الظالمين من قبل انّ ربّک لهو المقتدر‌القهّار. لايعجزه شئ و لايمنعه امر يفعل ما‌يشاء و عنده امّ البيان. و نذکر‌احمد‌قبل‌علی فى هذا‌اليوم الّذى فيه ارتفعت الصيحة بالحق و‌نعب الغراب کن ناطقاً بذکر ربّک و متوجّهاً الی انوار وجهه و قائماً علی خدمة اوليائه فى العشىّ و‌الاشراق. انّا وجدنا اقبالک اقبلنا اليک من هذا المقام الاعلی و ذکرناک بهذا الذّکر الّذى خضعت له الاذکار. حمد مقصود عالميان را که جميع را به‌عنايت خود فائز فرمود و‌احدى را محروم نساخت مگر نفوسى که خود خود را محروم نموده‌اند. قد غرّتهم الدّنيا و منعتهم عن مالک الرّقاب فى المعاد.

و اينکه درباره جناب آقا‌ميرزا‌احمد نوشته بودند امروز روز عبوديت صرفه است کلّ بايد به‌آن متمسّک باشند. طوبى از براى نفسى که فى الحقيقه به‌آن فائز شد لنا و له و‌لمن آمن باللّه ان يتمسّک بهذا المقام‌الاعلی. و در فکر‌نصرت امر باشيم انّ الخادم يسأل ربّه بان يحفظه و احبّائه لئلاّ يظهر منهم ما لاينبغى لايّامه و ظهوره و عزّه و سلطانه اين فقرات را آن حضرت مع لوح ارسال فرمايند و تکبير و سلام به‌ايشان منوط به‌عنايت آن حضرت است.

اينکه در توجّه حبيب روحانى جناب آقا ميرزا‌اشرف عليه بهاء‌اللّه الابهى و سرکار خان عليه٩ ٦٦ مرقوم فرموده بودند در ساحت امنع اقدس عرض شد هذا ما‌نطق به‌لسان العظمة فى‌ملکوت البيان قوله جلّ جلاله: از حق‌مى‌طلبيم ايشان را مؤيّد فرمايد بر‌خدمت امر و تبليغ ما انزله الوهّاب فى الکتاب بشأنى که ما يشهد و يرى حجاب نشود و منع ننمايد ان‌شاء‌اللّه به‌ثوب تقوى و رداء زهد و اکليل انقطاع مزيّن شود. آنچه ذکر شد بمثابه سلاح است از براى مبلّغين بل احدّ و‌احکم و انفذ. انتهى در آن ارض مجلس مشورتى منعقد نمائيد و‌اين مبارک است و مقصود‌آنکه به‌آنچه امر‌فرموده‌اند تمسّک جوئيد و آنچه از مشورت ظاهر به‌آن عامل شوند. به‌نظر‌اين فانى چنان مى‌آيد اگر‌حبيب روحانى جناب آقا‌ميرزا‌اشرف عليه بهاء‌اللّه‌الابهى به‌جهت ديگر توجّه فرمايند يعنى بعد از اتّفاق باطنيّه. ايشان در محلّى و سرکار خان در محلّ آخر و للّه مشغول شوند ثمره زودتر حاصل شود. اگر سرکار‌خان عليه بهاء‌اللّه و عنايته بطراز اهل سنّة حرکت نموده‌اند ايشان به‌شيعه و‌علماى آن توجّه نمايند. ذکر درويشى‌اگر‌ در اوّل امر شود بأسى نه و لکن مقصود بايد در ضمن باندازه خلق و مقتضاى وقت ذکر شود و نفحات امر‌متضوّع گردد‌لعمر محبوبنا و‌محبوب من فى الارض و السّماء. منقطع الی‌اللّه و عامل‌للّه از او متضوّع‌است آنچه که هر‌نفسى اقلّ من ان يحصى صاحب بصر و‌فؤاد باشد مى‌يابد و‌ادراک مى‌نمايد و بغتةً بنار‌کلمه مشتعل مى‌گردد بارى در اوّل اگر با سرکار‌خان ملاقات فرمايند و با هم مشورت نمايند و به‌حکمت و‌بيان در‌نصرت امر الهى قيام کنند بسيار خوب است. و لکن در‌هر ارض هر کدام تشريف دارند ناس عرف اتّحاد را بيابند در ذکر و بيان و‌کلمه متّحد باشند و‌اين با قول اوّل مخالف نيست چه که شريعه واحد است و هر کدام از حزبين که وارد شوند حجاب رفع مى‌شود و خود را در يک مرآت مشاهده مى‌نمايند و در يک بيت ساکن مى‌بينند الأمر بيد‌اللّه ربّنا و‌ربّکم و‌مقصودنا و‌مقصودکم‌‌يفعل ما‌يشاء و يحکم ما يريد و‌هو‌القوىّ الغالب القدير. اين يوم غير ايّام است و اين عصر غير اعصار و اين امر غير امور ملاحظه فرمائيد فيما اخبره الرّحمن فى الفرقان قوله تبارک و تعالی يوم يکون النّاس کالفراش المبثوت و تکون الجبال کالعهن المنفوش علماء و عرفاى ارض که از عرفان محرومند و از صراط بعيد همين قسم مشاهده مى‌شوند‌باقى هم مثل فراش ملاحظه مى‌گردند.‌ در عظمت اين يوم بياناتى از ملکوت علم الهى شنيده شد که فرائص عالم از او‌مرتعد است اگر نفوس مقبله مستقيمه مقامات خود را مشاهده نمايند البتّه در اوّل امر متحيّر و مبهوت گردند. همين قسم که يوم عظيم است و‌امر عظيم موقنين و‌مقبلين هم لدى‌اللّه عظيمند.

عرض ديگر دستخط ديگر آن حضرت که تاريخ آن ششم شعبان بود بهجت فوق العاده آورد چه که بذکر حق جلّ جلاله ناطق بود از سلامتى مزاج عالی حاکى للّه درّکم بما جعلتم الخادم مسروراً فى يوم فيه ماج بحر الاحزان. يومى از‌ايّام لسان‌اللّه به‌اين کلمه عليا ناطق قوله‌تعالی: يا عبد حاضر اگر چه بحر حزن موّاج و اسباب همّ و غمّ از هر‌جهت ظاهر و‌لکن اين امور حق را منع نمى نمايد و از‌آنچه اراده نموده باز نمى‌دارد دوستان الهى که از کوثر ايقان نوشيده‌اند و به‌افق رحمن متوجّهند ايشان را هم شئونات خلق ازحق منع نمى نمايد له الخلق و الأمر يأخذ و يعطى و هو الحىّ الظّاهر الباهر النّاطق الصّادق الامين. انتهى بارى بعد از قرائت و تلاوت دستخطّ قصد ذروه علياء و مقام‌اعلی نموده امام وجه مالک اسماء عرض شد قوله تبارک و تعالی: انّا ذکرناک مرّة فى الحصن و اخرى فى مقام کريم و تارةً فى السّجن و طوراً فى هذا القصر الرّفيع ان‌شاء‌اللّه بکمال روح و ريحان و شوق و اشتياق و جذب و انجذاب مشاهده شويد از‌ بعضى امورات وارده و شئونات عرضيّه فانيه محزون مباشيد قسم به‌آفتاب بيان که از افق زندان مشرق و‌ طالع است که ذکر دائمه و عزّت باقيّه و مقامات عاليه از براى شما از قلم اعلی در صحيفه حمرا ثبت شده و به‌اقتضاى اوقات و ايّام ظاهر خواهد شد طوبى لافنان السّدرة و نعيماً لهم انّهم فازوا من لدى‌اللّه بما لا فاز به اکثر من علی الارض يشهد بذلک من عنده امّ الکتاب. انتهى لعمر محبوبنا و محبوبکم ملکوت بيان از بيان حق جل جلاله در اهتزاز و بحر معانى در امواج عالم را احاطه نموده از او مى‌طلبيم که آثارش را ظاهر فرمايد بشأنى‌که نساء عمياء مشاهده نمايند تا چه رسد به‌ابطال صاحبان ابصار. حيرت اندر حيرت است از اين نفوسهاى خشنه ثقليه غافله نائمه در هر حال بايد از غنى متعال عنايت و فضل و‌کرم مسألت نمود اوست بر هر شئ قادر و توانا البهاء الظاهر اللاّئح المشرق من افق سماء فضل ربّنا علی حضرتکم و علی من معکم و علی من يحبّکم لامر‌اللّه‌المهيمن‌القيّوم

خ ا د م فى ٤ شهر محرّم الحرام سنه ١٣٠١ ١٥٢

عرض فانى آنکه ارسال عريضه بشأنى تأخير شد‌که دستخط ديگر آن حضرت که به‌تاريخ بيست و نهم شهر محرّم الحرام بود تشنه باديه فراق را کوثر وصال بخشيد فى الحقيقه به‌وجودش جند فرح چنان قوت اخذ نمود که حزب احزان هزيمت جست للّه الحمد فى کلّ الاحوال سبحان‌اللّه به‌يک کلمه کدورات عالم بسرور مبدّل و بکلمه اخرى عمار آن به‌خراب مبتلا. بارى بعد از فرح‌ و ابتهاج قصد مقام اعلی نموده دستخط عالی بتمامه عرض شد و همچنين مناجات آن حضرت در ساحت امنع اقدس به‌اصغاء فائز قوله جلّ جلاله و عمّ نواله: يا عبد حاضر از تأييدات الهى لازال بذکر حق مشغول باشند و بحبلش متمسّک انّا زيّناه بطراز عنايتى و اکليل ذکرى العزيز المنيع ونذکره فى هذا المقام و فى هذا الحين بذکرى البديع انّا نبشّره ومن معه برحمتى التّى سبقت العالمين و عنايتى الّتى ما فاز‌بها الاّ الّذين آمنوا باللّه و آياته و انقطعوا فى سبيله و قاموا علی خدمة امره العزيز. انتهى از مشرق فضل بشأنى عنايت مشاهده شد که اين عبد از ذکرش عاجز و قاصر است مخصوص بعد از عرض مناجاتهاى آن حضرت از حق جلّ جلاله اين خادم فانى سائل و آمل است که آن حضرت را فائز فرمايد به‌لقا و‌مقدّر فرمايد خير‌آخرت و اولی را اگر چه خير‌آخرت و اولی محقّق است مقصود از عرض آنکه آنچه مصلحت دانند در ظاهر و باطن عطا فرمايند انّه علی کلّ شئ قدير. و اينکه درباره حبيب روحانى جناب آقا ميرزا‌اشرف عليه بهاء‌اللّه و‌عنايته و ورود ايشان مرقوم داشتيد ان شاء‌اللّه مبارک و ميمون است. حضرت افنان آقائى جناب حاجى سيّد‌محمّد عليه من کلّ بهاء ابهاه هم ذکر ورود ايشان و ذکر ذکر ايشان مصيبت حضرت سيّد الشهدا روح من فى الملک فداه را مرقوم داشته بودند اين فقره بسيار محبوب است و بحکمة کامله مقرون بعد از عرض قوله جلّ جلاله: نعم ما عمل طوبى له لعمرى لو‌يقرء من فى العالم ذکر مصائبه علی المنابر و الآکام و علی‌کلّ جبل رفيع احبّ ان اسمعه باذنى انّه انفق فى سبيل اللّه ما انفق و شهد فى حبّه ما‌لا‌رأت عين الابداع يشهد بذلک لسان المظلوم فى مقامه المنيع. انتهى اين عبد فانى خدمت ايشان تکبير و سلام معروض مى‌دارد و اسأله تعالی ان يجعله مؤيّداً علی اعلاء‌کلمته و موفّقاً علی اظهار امره بالحکمة و البيان انّه مولی من فى الامکان و‌هو العزيز المنّان. تفصيل امور ايشان از قبل عرض شد حسب‌الامر بايد مشورت فرمايند و‌آنچه مصلحت امر‌الهى است به ‌آن تمسّک نمايند چه‌ که مکرّر اين‌کلمه عليا از ‌لسان مبارک شنيده شد فرمودند الهام مى‌فرمايد در قلوب نفوسى که لوجه‌اللّه در محلّ شورى جمع شوند و در‌مصالح عباد تکلّم نمايند انّه ولىّ المحسنين حمد وثنا فى الحقيقه مخصوص اولياى حق جلّ جلاله است يعنى نفوسى که از حوادث امکانيّه تغيير نيابند و از ظلم علماء و امراء و کبراء از حق منع نشوند ايشانند سلاطين وجود و انجم سماء قدرت مالک غيب و شهود عليهم رحمة اللّه و بهائه و نوره وسلامه و تکبيره و تهنيته و ذکره و ثنائه. حضرت ميرزا‌حيدر علی عليه بهاء‌اللّه‌الابهى فى‌الحقيقه رکن اعظمند از براى بناى اعظم يعنى حصن تبليغ امر الهى بکمال جدّ و‌اجتهاد در‌اين فقره مبذول داشتند آنچه را که بر عالميان ظاهر و هويدا است. اين ايّام دستخطى ارسال فرمودند بعض عرايض اراده نموده‌اند در ساحت امنع اقدس عرض شود و عرض شد له الحمد و المنّة و العناية و الفضل چه که کلّ به‌استجابت مقرون گشت از جمله استدعا‌نموده‌اند‌که توليت بقعه مبارکه‌ حضرت‌‌‌ورقه علياء عليها من کلّ بهاء‌ ابهاه و همچنين مقرّ حضرت افنان کبير يعنى حضرت خال عليه من کلّ بهاء ابهاه به‌جناب حاجى ميرزا فضل‌اللّه عليه بهاء‌اللّه تفويض شود به‌شراکت چند نفس ديگر از اولياى حق که ‌ايشان‌هم همين استدعا را نموده‌اند بعد از حضور و عرض مطلب اين کلمه مبارکه مقدّسه عليا از لسان مالک ورى ظاهر قوله عزّ بيانه و‌عظم شأنه امور ورقه علياء من لدى اللّه به‌جناب افنان يعنى ميرزا‌آقا راجع است. انتهى و لوحى که در اين مقام از سماء عنايت نازل فرمودند نزد آن حضرت ارسال شود ملاحظه فرمايند اگر به‌حکمت مطابق و مقتضيات وقت موافق ارسال دارند و‌صورت آن لوح مبارک در‌مکتوب محبوبى جناب ميرزا حيدر‌علی عليه بهاء‌اللّه الابهى نوشته شد حسب الامر‌مکتوب را بنام آن حضرت ملاحظه فرمايند و بعد نزد‌حضرت افنان جناب الف و‌حا عليه من‌کلّ بهاء‌ابهاه ارسال دارند‌که حضرت ايشان برسانند مجدّد‌ البهاء‌ اللاّئح من افق‌سماء رحمة ربّنا علی‌حضرتکم و‌علی‌المتمسّکين بحبله‌ المتين الحمد‌للّه ربّ‌‌العالمين.

خ ا د م فى ٤‌شهر ربيع‌الاولی‌سنه‌١٣٠١

منابع
محتویات