
حمد مقدّس از عرفان اهل امکان مقصود عالميان را لايق و سزاست که بلا را مخصوص اولياء قرار فرمود. طوبى از براى مقرّبين يعنى نفوسى که بسلّم بلا بذروه علياء ارتقا جستهاند ايشانند اولياى حق جلّ جلاله. لازال بهافق اعلی ناظر بوده و هستند بأساء ايشانرا از توجّه منع ننمود و ضرّا از اقبال باز نداشت بلکه حوادث عالم و مصيبات آن نار محبّت را مدد نمود و بر شعله افزود. هر نفسى فى الحقيقه بر تغيير و تبديل و فناى عالم آگاه شود او را هيچ شئ از اشياء پژمرده ننمايد و از روح و ريحان باز ندارد. فرحش باللّه است و عيشش للّه همدمش انّاللّه و مصاحبش انّااليه راجعون. بعد از آنکه قلبى بهانوار معرفت منوّر شد و از ذکر و ثنا و محبّت و مودّت حق جلّ جلاله پرگشت ديگر محّل باقى نه تا احزان عالم و کدورات نازله در آن وارد شود و يا داخل گردد. سبحانک يا نور العالم و منوّر العالم و مسخّر العالم و مذهب احزان الامم اسألک بالاسم الاعظم الّذى به سرت نسمات فجر عنايتک علی عبادک بان تؤيّد افنانک علی الحضور امام وجهک و التمسّک بما قدّر لهم بجودک و الطافک. ثمّ احفظهم من شرّ اعدائک و شماتة الّذين کفروا بک و بآياتک اسألک يا مالک الوجود و سلطان الغيب و الشّهود بان تفتح علی وجوههم ابواب عنايتک لتجذبهم نفحات بيانک الی مقام لاتحزنهم شئونات الدّنيا و کدوراتها و لاتخمدهم اعمال الّذين اعرضوا عن افقک الاعلی. ثمّ وفّقهم يا الهى علی مايقرّبهم اليک فى کلّ الاحوال انّک انت الغنىّ المتعال.
روحى لذکرکم الفدء و لخدمتکم الفداء دو دستخط حضرت عالی از قبل و بعد رسيد هر يک مفتاحى بود از براى مدائن محبّت و مودّت و توجّه و بعد از قرائت و اطّلاع قصد مقام اعلی نموده تلقاء وجه عرض شد قوله تبارک و تعالی: يا افنانى عليک بهائى و عنايتى در بلاياى وارده بر نفس حق و همچنين آنچه بر انبياء وارد شد تفکّر نما جذب محبّت الهى چنان اخذشان نمود که بلايا و رزاياى عالم نزدشان مائده فرح و سرور محسوب. اعراض عالم و انکار امم ايشان را از اقبال منع ننمود و از فرح اکبر باز نداشت از حلاوت بيان رحمن و ماقدّر لهم عالم را معدوم ومفقود مشاهده مىنمودند. در هر حين بهاجنحه ابتهاج قصدمعراج که مقام قرب و لقاست مىفرمودند واگر عوالم و شئوناتش منحصر بهاين عالم بود هرگز خود را بين ايادى اعداء تسليم نمىنمودند. قسم بهآفتاب حقيقت که از افق سماء سجن مشرق و لائح است لازال آن جواهر وجود در مقام تسليم و رضا واقف و قائم بودند بشأنى که ظلم و تعدّى اهل عالم ايشان را از استقامت برامر باز نداشت. چون قلب بهبحر اعظم متصّل شد عالم و ما عند النّاس را بمثابه ظلّ مشاهده نمايد که عنقريب فانى شود و زوال پذيرد. شايد آنچه وارد شده بر شما سبب و علت ظهورات عنايات غيبيّه الهيّه شود. شما بهاو منسوبيد آنچه بر شما وارد شده بعد از ايقان و اقبال بوده لعلّ يحدث بذلک ماتقرّبه العيون و تفرح به القلوب. بر اسرار حکمت بالغه احدى مطّلع نه يشهد بذلک هذاالمظلوم فى هذا السّجن البعيد. قل الهى الهى ترانى مقبلاً اليک و متمسّکاً بک و ترى ضعف اوليائک وقوّة اعدائک وظلمهم فى بلادک اسألک بحرکة قلمک الاعلی الّذى به سخّرت الاشياء و بنفوذ آياتک الکبرى بان توّيدنى علی ما يقرّبنى اليک. اى ربّ ترانى فى بحبوحة الاحزان اسألک بان تنزل لی من سماء عطائک مايجعلنى طائراً فى هوائک و منجذباً بآياتک و لائذاً بحضرتک. اى ربّ قدّرلی من قلمک الاعلی ما ينفعنى فى کلّ عالم من عوالمک. انا الّذى يا الهى اعترفت بوحدانيّتک و فردانيّتک سبقنى علمک المحيط و تعلم مايرفعنى و يوفّقنى علی ما تحبّ و ترضى. انّک انت مالک العرش والثّرى. لا اله الاّانت المقتدر العليم الحکيم انتهى.