
حبّذا نسيم وصال وزيد و عرف لقا در اين حين که پنجساعت بغروب مانده متضوّع گشت چه که نامه نامى با مژدههاى روحانى معنوى رسيد باب حقيقت را گشود عهد حضور را تازه نمود فى الحقيقه قلم آية بزرگ است از مالک قدم و مداد باب اعظم محبّت و اتّحاد اين دو لازال محرّک حبل محبّت بوده و هستند اگر عنايات حقّ جلّ جلاله و همچنين آثار و اثماريکه در باره اين دو مقدر شده ظاهر شود عالم را تحيّر اخذ نمايد جلّ خالقهما و مربّيهما و موجد هما اين يوم بيست و چهارم شهر مبارک رمضانست ساعت هفت اين فانى در محلّ ساکن و صامت کتاب مبين وارد يعنى دستخط آن حضرت صوم را افطارى بود حقيقى و طلب و اشتياق را وصالی بود معنوى نفحه خامه بشأنى متضوّع که روايح کسالت و هموم و غموم را از ميان برداشت روح و قلب للّه الحمد بطراز فرح و سرور مزيّن و بعد از قرائت و نشاط و انبساط قصد مقام نموده تلقاء وجه بشرف اصغا فائز لسان بيان باين کلمات عاليات ناطق.
هو السّامع البصير يا افنانى عليک سلام اللّه و رحمته عبد حاضر با نامه حاضر امام وجه قرائت نمود از هر حرفى عرف خلوص و خضوع و خشوع و ذکر و ثناء للّه تبارک و تعالى متضوّع هر کلمه از کلماتش بافصح بيان شاهد و گواه بر توجّه و اقبال و استقامت هنيئاً لک و مريئاً لک قد اخذت کأس العرفان من يد العطاء و شربت منها باسم اللّه العزيز البديع سدره مبارکه افنانش را ذکر نموده و مينمايد عنايتش در جميع احوال شامل بوده و هست هو معکم اينما تکونوا للّه الحمد ذاکريد و هم متذکّر عالم را نوم اوهام از مشاهده انوار حقيقت و ادراک تجلّيات نيّر عنايت حق منع نموده سبحان اللّه امّت مرحومه الی حين از سبب ظهور بلاياو قضايا و ذلّت کبرى غافل و محجوبند مدن و ديار اهل توحيد محاط و مشرکين محيط هر يوم از ارياح قاصفه شجره اى منقعر و سراجى منطفى اين مرض اعظم اقليم اهل توحيد را اخذ نموده معذلک در صدد رفع اين بلاى ادهم نبوده و نيستند از حق جلّ جلاله سائل و آمليم که از نسائم فجر روحانى عباد را آگاهى عطا فرمايد شايد از نوم غفلت سر برآرند و على ما ينبغى قيام نمايند شريعت اللّه عباد را حفظ فرمايد و خشية اللّه از مناهى باز دارد و حال اين دو بمثابه کبريت احمر کمياب طوبى از براى نفوسى که بناموس اکبر و قانون اعظم تمسّک جسته اند نشهد انّهم من فوارس مضمار العرفان بين الاديان لم يمنعهم شىٌ من الاشياء و لا تحجبهم سُبُحات العالم و لا حجبات الامم اولئک عباد وصفهم اللّه فى محکم کتابه بقوله لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذکر اللّه طوبى لک يا افنانى نسأل اللّه ان يفتح علی وجهک ابواب النّعمة و البرکة و يقدّر لک ما يقرّبک اليه فى جميع الاحوال انّه هوالمقتدر الفرد الواحد العزيز الفضّال يا سيّد آقا عليک عناية اللّه مالک الاسماء و فاطر السّماء ذکرت در ساحت مظلوم مذکور و عنايتش شامل الحمد للّه فائز شدى بآنچه که مقصود از آفرينش بوده السّلام و البهاء عليکم يا افنانى و رحمة اللّه و برکاته و عناية اللّه و الطافه انتهى تجليّات انوار آفتاب توحيد حقيقى بر آن حضرت تابيده و امطار رحمت رحمانى بر وجود ذيجود باريده صد هزار شکر مقصود عالميانرا که مع احاطه اعدا و سطوت امرا و علماى ايران راه مواصلت و معاشرت باخبار و آثار مفتوح و مشهود اين نعمت يکتا را السن از عهده شکر بر نيايد مگر عنايتش دست گيرد و شکرش لازال بر شاکرين سبقت داشته و حمدش بر حامدين و رحمتش بر اهل سموات و ارضين اين ايّام حکومت تبديل شده از حق ميطلبم سرير حکم را بهيکل عدل و انصاف مزيّن دارد انّه علی کلّ شىٌ قدير اين خادم فانى از حق باقى سائل و آمل که آن حضرت را مطلع انتشار آيات و احکامش فرمايد ومعدن فيوضات و اينکه ذکر جناب آقاخان و ورود او مع نفوس اخرى و همچنين نصيحت و صحبت با او را مرقوم داشتند اين يکى از آثار سفر آن حضرت بوده اين فقره دليل است بر ترويج و اراده حق جلّ جلاله و همچنين شاهد و گواهست بر مبارکى و عنايت حقيقى و بعد از عرض اين فقره امام وجه فرمودند مؤيّد شدند بر القاء کلمه حق و القا نمودند آنچه را که هدايتى بود ظاهر و نصيحتى بود هويدا يا افنانى عليک سلام اللّه و عنايته اين مظلوم در جميع احوال کلمة اللّه را باعلی النّداء فرموده و کلّ را بما يحفظهم و ينفعهم و يؤيّدهم دعوت نموده در يکى از الواح مقدّسه اين مضمون مرقوم اگر اينمظلوم را در دريا غرق نمايند از جبال سر بر آرد و المُلکُ للّه گويد و اگر در ارض تحت طبقات آن دفن نمايند از سماء ندايش ظاهر شود و عباد را بفردوس اعلى کشاند مانع در آن ساحت معدوم و حجاب مفقود الامر بيده يفعل ما يشاء و يحکم ما يريد و هو العزيز الحميد در اين ليل مکرّر ذکرت مذکور عباد اگر اقبال نمايند بما ينفعهم فائز گشته اند و اگر اعراض کنند انّه غنىّ عنهم يشهد بذلک کتابه المبين در حين بلا و بأسا و ضرّا ناطق و بآنچه سبب فوز اعظم و هدايت امم بود من غير ستر گفته حال مظلوم و افنانش بحکمت و بيان متمسّک و بما يهدى العباد الی الصّراط متکلّم من شاء فليقبل و من شاء فليعرض انّه هو الفرد الواحد الغنىّ العليم الحکيم انتهى از سماء بيان بشأنى امطار نازل که مجال حفظ و عرض نبوده و نيست الّا علی قدرٍ معلوم اينکه در ذکر آن ارض مرقوم داشتند فى الحقيقه حرّيت و مدنيّت و اسباب آن يوماً فيوماً در تزايد است مخصوص حال که محل و مقرّ آن حضرت واقع شده و اينکه مرقوم داشتند دکان خالی و لوح توکّلت علی اللّه آويزان فى الحقيقه بضاعت خيلی کامل است و عند اللّه عظيم بعد از عرض اين فقره امام وجه فرمودند اين کلمه عليا بمثابه مغناطيس است بل اعظم جذب مينمايد آنچه را که سبب نعمت و برکت و تقرّب الی اللّه است اين نعمت را شبه و مثل نبوده و نيست له الحمد علی ما قدّر لافنانه و نسأله ان يمدّه بجنود العناية و الالطاف انّه هو القوىّ القدير انتهى از کلمه بسيار تبسّم فرمودند و فرمودند آنچه را که اثرش در عالم مکنون و مستور است سوف يظهره اللّه امراً من عنده و هو الفيّاض الکريم خدمت محبوب فؤاد جناب آقا سيّد آقا عليه ٦٦٩ الابهى سلام ميرسانم و ذکر مينمايم حق شاهد و گواه که لازال امام وجه خادم حاضر بوده و هستند اسأله تعالی ان يجعله من تراجمة الوحى و الالهام انّه هو العزيز العلّام البهاء و الذّکر و الثّنآء على حضرتکم و على من معکم و يحبّکم و يسمع قولکم فى امر اللّه ربّ العالمين .
خادم فى ٢٤ رمضان المبارک سنه ١٣٠٥