
الحمد للّه الّذى تفرّد بالعزّة و توحّد بالعظمة قد نطق بالکلمة و ارتفعت بها سموات الافئدة و القلوب ثمّ نطق بکلمة اخرى اذاً سطع نور فلمّا اخذته ارياح الارادة تشتّت و تقبّب علی وجه السّماء و بکلّ جزء منه تنوّر قلب کلّ من اقبل و فؤاد کلّ من توجّه انّه لهو الّذى يفعل ما يشاء بسلطانه و يحکم ما يريد بقدرته لا تعجزه شئونات العالم و لا اشارات الأمم و لا تخوّفه سطوة الّذين اعرضوا عن اللّه ربّ العالمين و الحمد للّه الّذى رفع سماء اللّوح و زيّنها بشموس الکلمات و انجم الحروفات الّتى ماج فى کلّ واحدة منها بحر الحکمة و المعانى تعالی المالک الابدىّ الّذى استوى علی العرش بقوّة ما اضعفتها قدرة العالم و ما اعجزتها شئونات الّذين قاموا علی الاعراض و ظهروا بنفاق ما ظهر شبهه فى الآفاق يشهد بذلک لسان النّاطق فى يوم الميثاق و انّه لهو الفرد الواحد المتعالی العليم الحکيم و الحمد للّه الذى اظهر من افق السّماء من فى ملکوت الأنشاء اذاً تحرّک کلّ شيیء و توجّه کلّ وجه و شاخص کلّ بصر و اقبل کلّ قلب و سرع کلّ رجل اذا اراد الامتحان و بذلک اشرقت من افق القضاء شمس البلاء و بذلک اضطربت النّفوس و تزلزلت الارکان و من النّاس من اعرض بعد اقباله و منهم من خاف بعد اطمينانه و منهم من تقهقر بعد توجّهه و منهم من تبعّد بعد قربه و منهم من توقّف بعد سيره و منهم ضعف بعد قدرته ليظهر بذلک من اراده منقطعاً عن الجهات اولئک ما منعتهم شئونات القضاء و لا ظهورات البلاء قالوا بلسان الظّاهر و الباطن باسمک يا محبوب العالم و مقصود الامم و سرعوا اليه بل طاروا باجنحة الايقان الی افق فضله و شربوا رحيق البيان من يد عطائه اولئک عباد الّذين وجدوا حلاوة الذّکر و اخذ هم سکر کوثر العرفان الّذى ادارته انامل فضل ربّهم الرّحمن طوبى لهم ثمّ طوبى لهم و تعالى من ظهر بهذا الفضل العظيم و الجود العميم اشهد انّه لا اله الّا هو لم يزل کان فى علوّه و سموّه منزّه عن وصف خلقه و ذکر عباده لا تدرکه الافئدة و القلوب و عنده علم کل شئى فى کتاب مبين و بعد يا ايّها الشّارب من کأس البيان
قد بلغ الخادم ما ارسلته بيد احدٍ من الاحبّآء قرأته و وجدت منه عرف حبّکم للّه ربّنا و ربّکم و اقبالکم الی اللّه مقصود نا و مقصود کم اسأله تعالی بان يکتب لکم خير الدّنيا و الآخرة و يرزقکم ما يرتفع به ذکر کم فى ايّامه انّه لهو الفرد الواحد المقتدر العزيز القدير
بلسان پارسى عرض ميشود تا مطالب در نزد هر يک از دوستان بى ستر و حجاب معلوم و واضح گردد که شايد بسعى آنجناب عبادى که از سطوة ظلم و اعتساف متزلزل و مضطرب مشاهده ميشوند بنور يقين و طراز اطمينان مزيّن گردند اين عبد بسيار متفکّر است چه که مشاهده مينمايد دنيا در هر حين بلسان خود بر فناى خود شهادت ميدهد مع ذلک از براى اين دو روزه فانيه کلّ از ملکوت باقى محرومند مگر نفوسى که از يد عطا رحيق يقين آشاميده اند اولئک عباد مقرّبون و اولئک لا خوف عليهم و لا هم يحزنون از حق ميطلبيم کلّ را آذان واعيه عطا فرمايد تا باصغاء کلمات الهى فائز شوند اوست معطى حقيقى و فيّاض حقيقى اين است که در بعضى از الواح اين کلمه از سماء مشيّت ربّانى نازل قوله تعالی لو فاز احد باصغاء نداء ربّه العلىّ الابهى فى ملکوت الانشاء انّه لا يسکن فى مقامه يقوم بالحکمة و البيان على ذکر ربّه العزيز الحميد و همچنين در الواح ديگر ميفرمايند که مضمون آن بفارسى اين است اگر مردمان ارض بشنيدن نداء الهى فائز شوند کلّ بافق اعلى توجّه نمايند و از رحيق ابهى بياشامند قسم ببحر علم الهى که اگر بگوش حقيقى نغمه از نغمات طيور عرش را ادراک کنند جان در ره دوست ايثار نمايند و از محلّ فدا زنده برنگردند چنانچه شاربان کوثر معانى برنگشتند و آنچه بود و نبود از مال و و جان و اهل در سبيل آن شمس حقيقت دادند فنعم اجر العاملين اگر نفسى قطره از بحر محبّت بياشامد و يا برشحه از بحر انقطاع فائز شود جميع عالم را شبه يک کفّ تراب مشاهده نمايد و آنچه در آسمانها و زمين است او را از سبيل دوست منع ننمايد چندى قبل لوحى از سماء مشيّت الهى نازل و اين فقره در آن لوح اقدس امنع از قلم اعلى مسطور يک تجلّى از تجلّيات شمس انقطاع بر ملوک افتاد از خود و غير خود گذشتند و سر در بيابانها نهادند از جمله نعمان بود که چون يک اشراق از شمس کلمه که از مَشرق انقطاع مُشرِق بود بر او تافت متفکّر شد و هم متحيّر و چون از سکر تحيّر بر آمد خود او بخود او خطاب نمود که چه مصرف دارد اينهمه اموال و زخارف که جمع نمودى و فردا ديگرى او را مالک شود و غير تو بر کرسىّ تو نشيند در يک آن جذب رحيق انقطاع او را بمقامى رساند که از خزائن و دفائن و تاج و تخت و اسباب حشمت و سلطنت گذشت و در همان شب از بيت خارج شد و رو بصحرا نهاد و چون صبح طالع و اُمرا حاضر سرير سلطنت را بى مَلِک ديدند آنچه تفحّص کردند خبرى از او نيافتند و اگر اليوم از براى جميع من علی الارض از اعلى و ادنى اين مقام تجلّى نمايد کلّ را منقطع از ما سوى اللّه مشاهده نمائيد چه که بر فنا و نيستى دنيا فى الحقيقه واقف شوند و بچشم بصيرت ملاحظه نمايند جميع ناس بفناى دنيا شهادت دهند ولکن اين شهادت حقيقت ندارد و بمقام ملکه نيآمده چه اگر فى الحقيقه ادراک نمايند و ببصر حقيقى ملاحظه کنند هرگز خود را بسبب او از فيوضات نامتناهيه الهيّه محروم ننمايند اکثر ديدنها و گفتنها و شنيدنها و عرفانها عارضى است نه حقيقى هر بصيرى اين گفتار را گواه است و هر عليمى بر راستى آن شهادت داده و ميدهد ازحق ميطلبيم جميع ناس را بشنيدن کلمه مبارکه خود مؤيّد فرمايد تا کل از کدورات دنيا و غفلت آن منزّه شوند و بقلب و فؤاد بمطلع نور احديّه توجّه نمايند انّه لهو المعطى المجيب الکريم
اى برادر نار اللّه مشتعل و نور اللّه از افق جود مشرق بحر عنايت در امواج و سلطان غيب و شهود بر عرش ظهور مستوى مع ذلک کل بيخبر و بى بهره و مخمود و بعيد مشاهده ميشوند اين نفوس را منع ننموده مگر سيّئاتى که بان قيام نمودند و از قبل مرتکب شدند اگر نفسى بآيات ناظر باشد شرق و غرب ارض را پر نموده از براى احدى مجال اعراض و اعتراض نيست و اگر به بيّنات و معجزات ناظر باشد تشهد الاشياء کلّها قد ظهر منه ما لا ظهر فى الابداع از اينها گذشته آنچه ظاهر شده و ظاهر بشود از قبل بچندين سنه از قلم اعلى نازل و جارى اين عبد نميداند که آنجناب بمشاهده آياتى که در ارض سرّ و عراق و سجن اعظم نازل شده فائز شده اند يا نه سوره مبارکه رئيس حين خروج از ادرنه نازل اکثرى از اصحاب شاهد و گواهند و آن لوح مبارک نزد اکثرى موجود است بگيريد و مشاهده کنيد آنچه در ارض واقع گشته يعنى در مملکت دولت عثمانى فقره بفقره بکمال تصريح در آن نازل و ثبت شده و همچنين در لوح پاريس که ذکرِ مَلِک آن ارض و ما يرد عليه از قلم اعلى بتفصيل در آن نازل است و از اينها گذشته آنچه انسان تفکّر نمايد و يا بخيالش خطور کند از آن اعظمتر و کاملتر از هر قبيل در آن ظاهر شده مع ذلک ناس نسناس بمثابه عنکبوت بيوت اوهاميّه ميتَنَند قد اعرضوا عن الحقّ و تمسّکوا بالباطل من دون بينة و برهان حجّت الهى که جميع ذرّات نزدش خاضع است انکار نموده اند و از برهان او گذشته اند و بمشارق ظنون و اوهام که بعضى از علماى جاهلِ عصر باشند تمسّک و تشبّث جسته اند افٍّ لهم و للّذين اتّبعو هم من دون بيّنة من اللّه العلىّ العظيم در فرقان حق جلّ و عزّ ميفرمايد يوم يأتى ربّک او بعض آيات ربّک و همچنين ميفرمايد يوم يقوم النّاس لربّ العالمين و امثال اين بيانات در فرقان که فارق بين حق و باطل بوده بسيار است و در کتب قبل هم بوده و اين عبد فانى در عرايضى که بدوستان معروض داشته از قبل و بعد مکرّر آن آيات را نوشته و ارسال نموده لذا در اين مکتوب باختصار قناعت رفت از حق ميطلبيم ابصار قلوب و افئده را از رمد اوهام مقدّس نمايد تا باشراقات انوار وجه بعد از فناى اشيا فائز شوند طالب را يک کلمه کفايت مينمايد و عرف حق از او استشمام ميکند رايحه گل و دون آن واضح و مبرهن است هر مميّزى تميز ميدهد ولکن در صورتيکه شامّه از شئونات عرضيّه تغيير نيافته باشد و اگر نعوذ باللّه شامّه معيوب شود مميّز نخواهد بود اين ايّامى است که رشحات بحر بيان اهل امکان را تازه و زنده نموده ولکن انسان که خود را افضل مخلوقات ميداند اکثرى از او دور مانده اند و خبر هم ندارند اين است که فرموده اند اگر انسان بانسانيّت ظاهر شود از مَلَک افضل است و دون آن از حيوان پستتر اميد هست که آنجناب بمثابه سراج روشن و منير شوند و سبب تذکّر نفوس غافله گردند و اينکه مرقوم داشته بودند که در يکى از الواح که مخصوص يکى از عباد نازل اين آيه مبارکه فرقان مذکور قوله تعالی و انّهم ظنّوا کما ظننتم ان لن يبعث اللّه من بعده احداً و در آيه لفظ من بعد نيست و شخص عالمى محض حاجت از چند نفر سئوال نموده که اگر لفظ من بعد در قرآن بود استدلال در حق اينظهور اعظم تمام بود و چون لفظ من بعد نيست چگونه استدلال ميشود اى برادر يک کلمه عرض مينمايم اگر فى الجمله توجّه شود کفايت مينمايد و افق شکّ بيقين مبدّل ميشود و شمس امر بشأنى تجلّى ميفرمايد که آثار ظلمت در وجود نميماند آن کلمه اين است که هر طالب و هر قاصد و هر عامل در اوّل امر بايد قلب را از ظنونات و اوهامات ناس مقدّس و منزّه نمايد و در صدد عرفان حق جلّ جلاله متوکّلاً عليه بر آيد تا حق جلّت عظمته را بصفات و آثار و علامات و حجج و براهين بقدر خود بشناسد و ادراک نمايد چه که آن بحر قدم و شمس حقيقت و سماء کرم بکينونته و ذاته شناخته نشده و نميشود قد اعترف النّبيّون بعجز هم و المخلصون بتحيّر هم و المقرّبون ببعد هم اين مقام بذکر و بيان محتاج نه چه که مسلّم کلّ است و جميع ناس بآن مقرّ و معترفند و چون طيور ادراک و دانائى از صعود بآن مقام بلند اعلى عاجزند اين است که امر شده بآثار نظر نمايند که شايد هر کسى بمقام خود و مقدار خود بمؤثر حقيقى پيبرد و هر نفسى باين مقام فائز شد و قطره از درياى دانائى آشاميد يعنى بعرفان حق فائز گشت و او را شناخت در اين صورت آنچه بفرمايد مقبول است و حکمش مطاع و امرش نافذ اين کلمه مبارکه را ملاحظه نمائيد که ميفرمايد يفعل ما يشاء و يحکم ما يريد معترفين باين کلمه مبارکه از اهل حق محسوبند و آنها نفوسى هستند که از صهباى معانى آشاميده اند و برحيق نورانى در بامداد رحمانى فائز گشته اند ايشانند که در امر اللّه چون و چرا نگفته و نخواهند گفت امّا در ذکر آيه اوّلاً آنکه نفسى از کتاب الهى خبر ندارد که از پيش چه بوده و ثانى آنکه اگر قائل اوّل کلمه خود را و يا آيات خود را کم نمايد و يا بيفزايد مختار بوده و هست چه که اوست مکلّم در شجره و اوست مکلّم در فرقان و اوست مکلّم در بيان و اوست مکلّم در کتب و صحف و زبر من اوّل الّذى لا اوّل له اگر نفسى بکتاب ايقان که در هنگام ظهور نيّر آفاق از افق عراق نازل شده نظر نمايد و تفکّر کند خود را مستغنى مشاهده نمايد قسم بآفتاب حقيقت که در آن کتاب مبارک لئالی علم الهى مخزونست و درياهاى عرفان مستور و مکنون نيکوست حال نفسى که بانقطاع کامل باو توجّه نمود و بآن فائز گشت و مقصود از ذکر اين آيه مبارکه اين بوده که مردم اين عصر بدانند و آگاه شوند که در اعصار ماضيه و قرون خاليه هم اهل آن قرون بمضمون اين آيه تکلّم مينمودند که ديگر نبىّ نخواهد آمد و احدى برسالت مبعوث نشود و اين مقصود حاصل ميشود خواه لفظ من بعد بر حسب ظاهر مذکور باشد يا نباشد چه که معنى آيه مبارکه اين ميشود که ايشان گمان کردند همچنانکه شما گمان کرديد اينکه خدا مبعوث نميکند احدى را و کلمه من بعد در باطن آيه بوده چنانچه در مقام ديگر بکمال تصريح ميفرمايد قوله تعالى و لقد جائکم يوسف من قبل بالبيّنات فما زلتم فى شکّ ممّا جائکم به حتى اذا هلک قلتم لن يبعث اللّه من بعده رسولاً کذلک يضلّ اللّه من هو مسرفٌ مرتاب مشاهده نمائيد که معنى آن آيه بعينه در اين آيه موجود من بعد در آنجا مقدّر و در اينجا ظاهر و مقصود از ذکر من بعد در اين آيه اين بوده که معرضين و معترضين بر امر اللّه ادراک نمايند که از قبل هم در هر عصر که آفتاب حقيقت ازمشرق ظهور ظاهر شد عباد آن عصر اعراض نمودند و گفتند بعد از نبىّ ما و کتاب ما احدى مبعوث نميشود
بارى ذکر لفظ من بعد از براى وضوح مطلب بوده و بعضى از آيات مبارکه فرقانيّه و کتب قبل ذکر آنچه مقدّر شده لازم ميشود تا سامعين مقصود متکلّم را بيابند و معنى آيات الهيّه را ادراک نمايند مثلاً فرموده قوله تعالى و لقد خلقنا کم ثمّ صوّر نا کم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا اين مسلّم است که امر بسجود ملائکه قبل از خلق بوده اينست که علما چون خواستند طريقى از براى معنى آيه لاجل تفهيم و تفهّم ناس پيدا نمايند لفظ ابا کم را گفتند مقدّر است که آيه مبارکه اين قسم ميشود و لقد خلقنا ابا کم ثم صوّر نا ابا کم ثمّ قلنا للملائکة اسجدوا که معنى چنين ميشود که ما حضرت آدم پدر شما را خلق کرديم و مصوّر نموديم و بعد امر نموديم ملائکه را که باو سجده نمايند اگر اين عبد بخواهد از اين امثله از کلام مجيد ذکر نمايد يک رساله بايد تأليف کند و آنجناب را زحمت دهد بر قرائت آن حال آنجناب بآن شخص عالم ذکر نمايند يعنى آن شخصى که ذکر نموده اگر لفظ من بعد در آيهء مبارکه بود استدلال در حقّ اين ظهور اعظم با معنا بود در آيهء دويّم ملاحظه نمايند که لفظ من بعد ظاهر و باهر و مشهود است اى برادر آنچه عرض شد نظر بمحبّت بآنجناب بود و الّا نفوسى که اليوم مؤيّد شدهاند و يا فى الحقيقه طالب صراط مستقيم باشند بايد حق را بحق بشناسند و بحبل محکم او تمسّک جويند چه اگر بغير او متمسّک شوند هرگز ببحر عرفان فائز نگردند و از انوار آفتاب حقيقت که از مشرق سجن طالع است روشنى نيابند از جميع ناس سئوال نما که چه ميگويند در آيه مبارکه که ميفرمايد يفعل ما يشاء و يحکم ما يريد حق هر چه بفرمايد کتاب و جميع بايد باو ناظر باشند لسان از او بيان از او کتاب از او آنچه بفرمايد حقّ است و آنچه ذکر نمايد حق است و آنچه از او ظاهر شود حق است و اگر نفسى توقّف نمايد و يا لِمَ و بِمَ بگويد از صراط مستقيم الهى انحراف جسته ان شاء اللّه بايد آن عالِمى که ذکر نموديد ببصر انصاف در آنچه عرض شد ملاحظه نمايد که شايد بوى ريحان رياض علم حقيقى را استشمام کند و بمدينه طيّبه انّا للّه رجوع نمايد
در يکى از الواح مبارکه اين کلمه عاليه نازل ميفرمايد ليس اليوم يوم السّؤال ينبغى لکلّ نفس اذا سمع النّداء يقول لبّيک لبّيک يا فاطر السّماء و اله الاسماء اشهد انّک اظهرت مشرق وحيک و مطلع آياتک و ما لا يعرفه الّا انت اسألک بان لا تدعنى بنفسى و هواى اى ربّ يشهد کلّ شيئ بغنائک و فقرى و انّک انت القوىّ القدير اين خادم فانى از حق سائل که جميع عباد را تأييد فرمايد بآنچه رضاى او در اوست انّه لهو المعطى المجيب الکريم
جناب آقا سيّد ٣٣٣ عليه بهاء اللّه بسيار ذکر شما را نزد اين عبد نمودند اميد است که ان شاء اللّه موفق شويد بر خدمت امر تا ظاهر شود از شما آنچه که در ملکوت الهى باقى و دائم بماند بسيار اين بنده از ذکر جناب سيّد مسرور شد و ازحق ميطلبم توفيق آنجناب را در کلّ حين زياد فرمايد انّه ولىّ المحسنين اينکه نوشته بوديد که ملّا جعفر نراقى که قبل از ظهور خود را از حروفات حىّ بيان ميدانست اظهار نمود که هر نفسى که اهل بيان است بايد بدقّت تمام حساب جميع ما يملک خود را بکند و خمس او را بدهد حتّى از ملبوس پوشش خود و بعضى از اهل آنزمان که قول او را سند داشته مبالغى که مقدور بوده دادند آيا جمال قدم آنچه داده شده از بابت حقوق اللّه قبول ميفرمايند يا بايد از اينظهور حساب کرده داده شود اين تفصيل در ساحت اقدس عرض شد فرمودند ملّا جعفر از احدى اذن نداشته از روى هوى تکلّم مينمود و حکم ميکرد ولکن چون نفوسى که داده اند لاجل اللّه و امره عمل نموده اند لذا معفّوند دو باره مطالبه از ايشان جايز نه و اين حقوق که ذکر شده از افق سماء لوح الهى حکم آن اشراق نموده نفع آن بخود عباد راجع است لعمر اللّه اگر مطّلع شوند بر آنچه مستور است و آگاه گردند از بحر فضلی که در اين حکم مکنون است جميع ناس آنچه را مالکند در سبيل ذکرش انفاق نمايند طوبى لمن فاز بما امر به من لدى اللّه العليم الحکيم انتهى
اى برادر از همان حکم ملّا جعفر معلوم ميشود که از رياض انقطاع بوئى نشنيده مَثَل او مِثلِ نفوسى است که بتغسيل ميّت مشغولند و در آن حين بغارت البسه متوجّه امر اللّه بروح و ريحان نازل شده طوبى لمن فاز به ويلٌ للغافلين کتاب اقدس که از سماء مقدّس در سنين قبل ارسال شد مدّتى مستور بود و امر نفرمودند که ببلاد ارسال شود ميفرمودند امر حقوق الهى در آن کتاب نازل شده و اين نظر برحمت و شفقت حق بوده و بعد از اطّلاع عباد بما انزله الرحمن فيه بر کلّ عمل بآن واجب ميشود شايد از اداى آن تکاهل نمايند و يا چيزى در قلوب خطور نمايد که لايق ايّام الهى نباشد و بعد از اکثر اطراف عرايض بساحت اقدس رسيد و استدعاى احکام نمودند و حسب الامر اين عبد ارسال داشت ولکن امر فرمودند که احدى مطالبه حقوق ننمايد بر هر نفسى در کتاب الهى فرض شده که خود او بکمال روح و ريحان ادا نمايد اسأله تعالی بان يؤيّد الکلّ علی ما يحبّ و يرضى
و اينکه در باره فقرا نوشته بوديد که ميشود حقوق الهى را بآنها داد يا نه اين فقره منوط باذن است در هر محلّ که حقوق الهى جمع شد بايد تفصيل آن و تفصيل فقرا عرض شود انّه يفعل ما يشاء و يحکم ما يريد چه اگر عموماً اذن داده شود خالی از اختلاف نخواهد بود و سبب زحمت خواهد شد
و اينکه در باره حاجى ميرزا احمد نوشته بوديد تا حال عريضه شفاعت از جناب ذبيح عليه بهاء اللّه الابهى بساحت اقدس نرسيده بلی عرايض ايشان بسيار رسيده ولی ذکر شفاعت در آنها مذکور نه و اين عبد زياده بر اين اطّلاع ندارد و آنچه از حقوق الهى بارض صاد ارسال داشتند رسيد
و اينکه اراده نموديد بساحت اقدس توجّه نمائيد عرض شد فرمودند در جميع احوال بايد بحکمت ناظر باشيد چه که اين امر محکم از سماء اوامر الهى نازل شده و در اين سنه حکمت اقتضا نمينمايد و بعد الامر بيده انتهى اين عبد معبود حقيقى را شاکر است که آنجناب را بر عرفانش و خدمت امرش مؤيّد فرمود انّه لهو الفضّال المعطى الکريم البهاء عليکم و على اهلکم من لدى اللّه ربّ العالمين استدعا آنکه از قول اين فانى دوستان آن ارض را تکبير برسانيد و مذکور داريد از سطوة ظالمين ارض محزون نشويد الحمد للّه بامرى فائز شده ايد که معادله نمينمايد باو آنچه در ارض مشهود است و آنچه مستور قدر مقامات خود را بدانيد و او را از دست مدهيد عنقريب نفوس ظالمه بصد هزار حسرت و ندامت بخاک راجع و از آنجا بمقام خود نازل بحکمت متمسّک باشيد و بذکر اللّه مشغول از براى هر نفسى موت مقدّر و مکتوب و چون وقت آن رسيد تأخير نشود و اين يک مرتبه واقع ميشود و البتّه اگر باسم دوست و ذکر دوست و در ره دوست واقع شود احسن و اکمل و ابدع و ابهى و احلى خواهد بود آنکه از اين شربت نوشيده عرض اين عبد را بتمامه ادراک نمايد و مذاق جانش را شيرين يابد مقصود از عرض اين فقرات آنکه با حکمت باشند نه بحدّيکه امر اللّه مابينشان بالمرّه مستور ماند و نار اللّه بالمرّه مخمود گردد چون صبح منير باشند و چون روز روشن جهد نمايند باعمال طيّبه و اخلاق روحانيّه ما بين بريّه ظاهر شوند چه که اعمال حسنه سبب علوّ امر اللّه بوده و خواهد بود همچنين سبب تنبّه عباد البهاء الثّناء علی احبّاء اللّه الّذين فازوا برحيق الاستقامة بين البريّة و آمنوا و اقبلوا الی اللّه الفرد الخبير سبحانک يا اله الاسماء و فاطر السّماء و يا مجذب من فى الانشاء بندائک الاحلی اسألک باسمک الّذى به انجذب الملأ الاعلى و طارت افئدة اهل مدائن البقاء بان تنزل من سماء عنايتک ما تفرح به قلوب احبّائک الّذين اجابوا اذ سمعوا ندائک و توجّهوا اذ عرّفتهم سبيلک و اقبلوا اذ هديتهم الی صراطک و افق ظهورک اى ربّ انّهم عباد آمنوا بک و بآياتک و حملوا الشّدائد فى سبيلک و تريهم يا محبوب الامکان تحت مخالب اهل الطّغيان الّذين نبذوا آياتک و کفروا بيّناتک و اعرضوا عن حجّتک و برهانک اى ربّ قد اخذتهم سطوة الظّالمين علی شأن اضطربوا فى ايّامک و احاطتهم البلايا من کلّ الجهات بعد تمسکهم بحبل عنايتک اى ربّ فاشربهم من کوثر عطائک الّذى من شرب منه لا يأخذه الاضطراب و لا فزع من فى البلاد انّک انت مولی العباد و الحاکم فى يوم المعاد لا اله الّا انت الغالب المقتدر القوىّ القدير.
خادم شوال ٩٦