طرازات

حضرت بهاءالله
اصلی فارسی

طرازات – من آثار حضرت بهاءالله – کتاب اشراقات – صفحه 147 – 160

( 9 )

(طرازات)

بسمی المهیمن علی الاسمآء

حمد و ثنا مالک اسماء و فاطر سما را لائق و سزاست که امواج بحر ظهورش امام وجوه عالم ظاهر و هویدا آفتاب امرش حجاب قبول نفرمود و بکلمه اثباتش محو راه نیافت منع جبابره و ظلم فراعنه او را از اراده باز نداشت جل سلطانه و عظم اقتداره سبحان الله با اینکه آیات عالم را احاطه نموده و حجت و برهان بمثابه نور از هر شطری ظاهر و مشرق عباد جاهل غافل بل معرض مشاهده میشوند ایکاش باعراض کفایت مینمودند بل در کل حین در قطع سدره مبارکه مشورت نموده و مینمایند از اول امر مظاهر نفس بظلم و اعتساف بر اطفآء نور الهی جهد نمودند و لکن الله منعهم و اظهر النور بسلطانه و حفظه بقدرته الی ان اشرقت الارض و السمآء بضیآئه و اشراقه له الحمد فی کل الاحوال سبحانک یا اله العالم و مقصود الامم و الظاهر بالاسم الاعظم الذی به اظهرت لئآلی الحکمة و البیان من اصداف عمان علمک و زینت سموات الادیان بانوار ظهور شمس طلعتک اسئلک بالکلمة التی بها تمت حجتک بین خلقک و برهانک بین عبادک ان تؤید حزبک علی ما یستضئ به وجه الامر فی مملکتک و تنصب رایات قدرتک بین عبادک و اعلام هدایتک فی دیارک ای رب تراهم متمسکین بحبل فضلک و متشبثین باذیال ردآء کرمک قدر لهم ما یقربهم الیک و یمنعهم عن دونک اسئلک یا مالک الوجود و المهیمن علی الغیب و الشهود ان تجعل من قام علی خدمة امرک بحرا مواجا بارادتک و مشتعلا بنار سدرتک و مشرقا من افق سماء مشیتک انک انت المقتدر الذی لا یعجزک اقتدار العالم و لا قوة الامم لا اله الا انت الفرد الواحد المهیمن القیوم یا ایها الشارب رحیق بیانی من کأس عرفانی امروز از حفیف سدره منتهی که در فردوس اعلی از ید قدرت مالک اسمآء غرس شده اینکلمات عالیات اصغآء گشت

طراز اول و تجلی اول که از افق سمآء ام الکتاب اشراق نموده در معرفت انسان است بنفس خود و بانچه سبب علو و دنو و ذلت و عزت و ثروت و فقر است بعد از تحقق وجود و بلوغ ثروت لازم و این ثروت اگر از صنعت و اقتراف حاصل شود نزد اهل خرد ممدوح و مقبول است مخصوص عبادیکه بر تربیت عالم و تهذیب نفوس امم قیام نموده‌اند ایشانند ساقیان کوثر دانائی و هادیان سبیل حقیقی نفوس عالمرا بصراط مستقیم راه نمایند و بانچه علت ارتفاع و ارتقآء وجود است آگاه سازند راه راست راهی است که انسانرا بمشرق بینائی و مطلع دانائی کشاند و بانچه سبب عزت و شرف و بزرگیست رساند رجا انکه از عنایت حکیم دانا رمد ابصار رفع شود و بر بینائیش بیفزاید تا بیابند انچه را که از برای ان بوجود آمده‌اند امروز انچه از کوری بکاهد و بر بینائی بیفزاید ان سزاوار التفات است این بینائی سفیر وهادی دانائیست نزد صاحبان حکمت دانائی خرد ازبینائی بصراست اهل بها باید در جمیع احوال بانچه سزاوار است عمل نمایند و آگاه سازند

طراز دوم معاشرت با ادیان است بروح و ریحان و اظهار ما اتی به مکلم الطور و انصاف در امور اصحاب صفا و وفا باید با جمیع اهل عالم بروح و ریحان معاشرت نمایند چه که معاشرت سبب اتحاد و اتفاق بوده و هست و اتحاد و اتفاق سبب نظام عالم و حیات امم است طوبی از برای نفوسیکه بحبل شفقت و رأفت متمسکند و از ضغینه و بغضا فارغ و آزاد اینمظلوم اهل عالمرا وصیت مینماید ببردباری و نیکوکاری این دو دو سراجند از برای ظلمت عالم و دو معلمند از برای دانائی امم طوبی لمن فاز و ویل للغافلین

طراز سوم فی الخلق انه احسن طراز للخلق من لدی الحق زین الله به هیاکل اولیآئه لعمری نوره یفوق نور الشمس و اشراقها هر نفسی بان فائز شد او از جواهر خلق محسوب است عزت و رفعت عالم بان منوط و معلق خلق نیک سبب هدایت خلق است بصراط مستقیم و نبأ عظیم نیکوست حال نفسیکه بصفات و اخلاق ملأ اعلی مزین است در جمیع احوال بعدل و انصاف ناظر باشید در کلمات مکنونه این کلمه علیا از قلم ابهی نازل یا ابن الروح احب الاشیآء عندی الانصاف لا ترغب عنه ان تکن الی راغبا و لا تغفل منه لتکون لی امینا و انت توفق بذلک ان تشاهد الاشیآء بعینک لا بعین العباد و تعرفها بمعرفتک لا بمعرفة احد فی البلاد فکر فی ذلک کیف ینبغی ان تکون ذلک من عطیتی علیک و عنایتی لک فاجعله امام عینیک اصحاب انصاف و عدل بر مقام اعلی و رتبه علیا قائمند انوار بر و تقوی از آن نفوس مشرق و لائح امید انکه عباد و بلاد از انوار این دو نیر محروم نمانند

طراز چهارم فی الامانة انها باب الاطمینان لمن فی الامکان و آیة العزة من لدی الرحمن من فاز بها فاز بکنوز الثروة و الغنآء امانت باب اعظم است از برای راحت و اطمینان خلق قوام هر امری از امور باو منوط بوده و هست عوالم عزت و رفعت و ثروت بنور ان روشن و منیر چندی قبل این ذکر احلی از قلم اعلی نازل انا نذکر لک الامانة و مقامها عند الله ربک و رب العرش العظیم انا قصدنا یوما من الایام جزیرتنا الخضراء فلما وردنا راینا انهارها جاریه و اشجارها ملتفة و کانت الشمس تلعب فی خلال الاشجار توجهنا الی الیمین راینا ما لا یتحرک القلم علی ذکره و ذکر ما شاهدت عین مولی الوری فی ذاک المقام الالطف الاشرف المبارک الاعلی ثم اقبلنا الی الیسار شاهدنا طلعة من طلعات الفردوس الاعلی قآئمة علی عمود من النور و نادت باعلی الندآء یا ملأ الارض و السمآء انظروا جمالی و نوری و ظهوری و اشراقی تالله الحق انا الامانة و ظهورها و حسنها و اجر لمن تمسک بها و عرف شأنها و مقامها و تشبث بذیلها انا الزینة الکبری لاهل البهآء و طراز العز لمن فی ملکوت الانشآء و انا السبب الاعظم لثروة العالم و افق الاطمینان لاهل الامکان کذلک انزلنا لک ما یقرب العباد الی مالک الایجاد یا اهل البهآء انها احسن طراز لهیاکلکم و ابهی اکلیل لرؤسکم خذوها امرا من لدن آمر خبیر

طراز پنجم در حفظ و صیانت مقامات عباد الله است باید در امور اغماض نکنند بحق و صدق تکلم کنند اهل بها باید اجر احدی را انکار ننمایند و ارباب هنر را محترم دارند و بمثابه حزب قبل لسانرا ببد گوئی نیالایند امروز آفتاب صنعت از افق آسمان غرب نمودار و نهر هنر از بحر انجهت جاری باید بانصاف تکلم نمود و قدر نعمت را دانست لعمر الله کلمه انصاف بمثابه آفتاب روشن و منیر است از حق میطلبیم کل را بانوارش منور فرماید انه علی کل شیء قدیر و بالاجابة جدیر این ایام راستی و صدق تحت مخالب کذب مبتلا و عدل بسیاط ظلم معذب دخان فساد جهانرا اخذ نموده بشأنیکه لا یری من الجهات الا الصفوف و لا یسمع من الارجآء الا صلیل السیوف از حق میطلبیم مظاهر قدرت خود را تأیید فرماید بر انچه سبب اصلاح عالم و راحت امم است

طراز ششم دانائی از نعمتهای بزرگ الهی است تحصیل ان بر کل لازم این صنایع مشهوده و اسباب موجوده از نتایج علم و حکمت اوست که از قلم اعلی در زبر و الواح نازلشده قلم اعلی آن قلمی است که لئآلی حکمت و بیان و صنایع امکان از خزانه او ظاهر و هویدا امروز اسرار ارض امام ابصار موجود و مشهود و اوراق اخبار طیار روزنامه فی الحقیقه مرآت جهان است اعمال و افعال احزاب مختلفه را مینماید هم مینماید و هم میشنواند مرآتی است که صاحب سمع و بصر و لسان است ظهوریست عجیب و امری است بزرگ و لکن نگارنده را سزاوار انکه از غرض نفس و هوی مقدس باشد و بطراز عدل و انصاف مزین و در امور بقدر مقدور تفحص نماید تا بر حقیقت ان آگاه شود و بنگارد در امر اینمظلوم انچه ذکر نموده اند اکثری از راستی محروم بوده گفتار نیک و صدق در بلندی مقام و شأن مانند آفتاب است که از افق سمآء دانش اشراق نموده امواج این بحر امام وجوه عالم پیدا و آثار قلم حکمت و بیان هویدا در صحیفه اخبار نوشته اند این عبد از ارض طا فرار نموده بعراق عرب رفته سبحان الله اینمظلوم در آنی خود را پنهان ننموده لا زال امام وجوه قائم و موجود انا ما فررنا و لم نهرب بل یهرب منا عباد جاهلون خرجنا من الوطن و معنا فرسان من جانب الدولة العلیة الایرانیه و دولة الروس الی ان وردنا العراق بالعزة و الاقتدار لله الحمد امر اینمظلوم بمثابه آسمان مرتفع و مانند آفتاب مشرق و لائح ستر را در اینمقام راهی نه و خوف وصمت را مقامی نه اسرار قیامت و شروط ساعت کل مشهود و لکن عباد غافل و محجوب و اذا البحار سجرت و اذا الصحف نشرت تالله الحق ان الصبح تنفس و النور اشرق و اللیل عسعس طوبی للعارفین طوبی للفائزین

سبحان الله قلم متحیر که چه تحریر نماید لسان متفکرکه چه ذکر کند بعد از زحمتهای فوق العاده و حبس و اسر و عذاب چندین ساله مشاهده میشود انچه خرق شده اعظم از ان حایل گشته و ابصار را منع نموده و نور ادراک را ستر کرده مفتریات حدیثه از قدیمه بمراتب اکبر ملاحظه میگردد ای اهل بیان اتقوا الرحمن در حزب قبل تفکر نمائید عمل چه بود و ثمر چه شد انچه گفته‌اند کذب و انچه عمل نموده‌اند باطل الا من حفظه الله بسلطانه لعمر المقصود اگر نفسی تفکر نماید منقطعا عن العالم قصد نیر اعظم کند و خود را از غبار ظنون و دخان اوهام مقدس و مطهر سازد آیا علت گمراهی حزب قبل چه بود و که بود الی حین معرضند و بهواهای خود مقبل مظلوم لوجه الله میگوید من شآء فلیقبل و من شآء فلیعرض انه کان غنیا عما کان و ما یکون

ای اهل بیان مانع و حاجب نفوسی بودند بمثابه هادی دولت آبادی با عمامه و عصا ناس بیچاره را باوهاماتی مبتلا نمودند که الی حین منتظرند نفس موهوم از مقام موهومی ظاهر شود فاعتبروا یا اولی الالباب

یا هادی بشنو ندای ناصح امین را از شمال بیمین توجه نما و از ظن بیقین سبب اضلال مشو نور مشرق امر ظاهر آیات محیط ول وجهک شطر الله المهیمن القیوم از ریاست لوجه الله بگذر و ناس را واگذار از اصل بیخبری و آگاه نیستی

یا هادی در سبیل الهی صاحب یکوجه باش نزد مشرکین مشرکی و نزد موحدین موحد در نفوسیکه در ان ارض جان و مال را انفاق نمودند تفکر نما شاید پند گیری و متنبه شوی ان الذی یحفظ جسده و روحه و ما عنده خیر ام الذی انفق کلها فی سبیل الله انصف و لا تکن من الظالمین بعدل تمسک نما و بانصاف تشبث شاید دین را دام ننمائی و از برای دینار چشم از حق نپوشی ظلم تو و امثال تو بمقامی رسیده که قلم اعلی باین اذکار مشغول خف عن الله ان المبشر قال انه ینطق فی کل شأن اننی انا الله لا اله الا انا المهیمن القیوم

یا اهل بیان شمارا از ملاقات اولیا منع نموده‌اند سبب این منع چه و علت چه انصفوا بالله و لا تکونوا من الغافلین نزد اهل بصر و منظر اکبر سبب منع واضح و علت مشهود لئلا یطلع احد علی اسراره و اعماله

یا هادی تو با ما نبودی و آگاه نیستی بگمان عمل منما از همه گذشته حال در آثار ببصر خود رجوع کن و در انچه ظاهر شده تفکر نما رحم کن بر خود و بر عباد بمثابه حزب قبل سبب ضلالت مشو سبیل واضح دلیل لائح ظلم را بعدل و اعتساف را بانصاف بدل نما امید هست نفحات وحی ترا مؤید فرماید و سمع فؤادت باصغآء کلمه مبارکه قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون فائز شود رفتی و دیدی حال بانصاف تکلم نما بر خود و ناس مشتبه منما هم جاهلی و هم بیخبری بشنو ندای مظلومرا و قصد بحر علم الهی نما شاید بطراز آگاهی مزین شوی و از ما سوی الله بگذری ندای ناصح مشفق را که من غیر ستر و حجاب امام وجوه ملوک و مملوک مرتفع است اصغا کن و احزاب عالم طرا را بمالک قدم دعوت نما اینست آن کلمه که از افق ان نیر فضل مشرق و لائح است

یا هادی این مظلوم منقطعا عن العالم در اطفآء نار ضغینه و بغضا که در قلوب احزاب مشتعلست سعی و جهد بلیغ مبذول داشته باید هر صاحب عدل و انصافی حق جل جلاله را شکر نماید و بر خدمت این امر اعظم قیام کند که شاید بجای نار نور ظاهر شود و مقام بغضا محبت لعمر الله اینست مقصود اینمظلوم و در اظهار این امر اعظم و اثبات آن حمل بلایا و باساء و ضراء نموده‌ایم تو خود گواهی بر انچه ذکر شد اگر بانصاف تکلم کنی ان الله یقول الحق و یهدی السبیل و هو المقتدر العزیز الجمیل البهآء من لدنا علی اهل البهآء الذین ما منعهم ظلم الظالمین و سطوة المعتدین عن الله رب العالمین

منابع
محتویات