لوح احمد – فارسی

حضرت بهاءالله
اصلی فارسی

لوح احمد - فارسی – من آثار حضرت بهاءالله – دریای دانش – صفحه 114 – 130

(20)

(لوح احمد – فارسی)

بسم ربنا العلی الاعلی

اینست بدایع نصایح الهی که بلسان قدرت در مکمن عظمت و مقعد قدس رفعت خود میفرماید پس بگوش جان بشنوید و خود را از اصغای نصایح محبوب محروم و ممنوع ننمائید

ای مؤمن مهاجر عطش و ظمأ غفلت را از سلسبیل قدس عنایت تسکین ده و شام تیرهء بعد را بصبح منیر قرب منور گردان بیت محبت باقی را بظلم شهوت فانی و خراب مکن و جمال غلام روحانی را بحجبات تیرهء نفسانی مپوش تقوای خالص پیشه کن و از ما سوی الله اندیشه منما و معین قلب منیر را بخاشاک حرص و هوی مسدود مکن و چشمهء جاریهء دل را از جریان باز مدار بحق متمسک شو و بحبل عنایت او متوسل باش چه که دون او احدی را از فقر بغنا نرساند و از ذلت نفس نجات نبخشد

ای عباد اگر از بحور غنای مستورهء احدیه مطلع شوید از کون و امکان هر دو غنی و بی نیاز گردید نار طلب در جان بر افروزید تا بمطلب رفیع منیع که مقام قرب و لقای جانان است فائز گردید

ای احمد از ابحر متموجهء ملتطمهء مستوره خود را منع مکن و از صراط واضحهء مستقیمه محروم مباش چشم را منیر کن و بنور لائح روشن نما تا بسینای مبارکهء طیبه که محل ضیا و استضای سنای الهیه است وارد شوی و بتجلیات انوار لا نهایه منور گردی و ندای جانفزای "انظر ترانی" از مشرق بیان سبحانی من غیر تعطیل بشنوی

جمال غیب در هیکل ظهور میفرماید : ای احمد نفحه ای از عرف گلستان قدس روحانیم بر عالم هستی وزیده و جمیع موجودات را بطراز قدس صمدانی مزین فرموده و رشحی از طمطام یم عنایتم بر عالمیان مبذول گشته و جمیع را سر مست از این بادهء قدس الست از عدم محض فانی بعرصهء وجود باقی کشیده

ای احمد دیده را پاک و مقدس نما تا تجلیات انوار لا نهایات از جمیع جهات ملاحظه نمائی و گوش را از آلایش تقلید منزه کن تا نغمات عندلیب وحدت و توحید را از افنان باقی انسانی بشنوی

ای احمد چشم ودیعهء من است او را بغبار نفس و هوی تیره مکن و گوش مظهر جود من است او را باعراض مشتهیهء نفسیه از اصغای کلمهء جامعه باز مدار قلب خزینهء من است لئالی مکنونهء آن را بنفس سارقه و هوس خائن مسپار دست علامت عنایت من است آن را از اخذ الواح مستورهء محفوظه محروم منما

بگو ای عباد فیض رحمت بی منتهایم از سماء مکرمت بی ابتدایم چون غیث هاطل در نزول و جریان است با دیده مقدس و گوش منزه و استقامت تمام باین رحمت سبحانی و فیض رحمانی بشتابید

بگو ای بندگان من بتحدید نفس و تقلید هوی خود را مقید و مقلد مسازید چه که مثل تقلید مثل سراب بقیعه در وادی مهلکه است که لم یزل تشنگان را سیراب ننموده و لا یزال سقایه نخواهد نمود از سراب فانی چشم بر داشته بزلال سلسال لا زوال بی مثالم در آئید لؤلؤ قدرت ربانی را از لؤلؤ مصنوعی فرق دهید و تمیز گذارید چه که مصنوعی آن بملاقات آب فانی و معدوم شود و قدرتی آن بملاقات آب صافی و منیر گردد پس جهد بلیغ و سعی منیع نمائید تا لؤلؤ قدس صمدانی را من دون اشاره بدست آرید و آن معرفت مظهر نفس من بوده و خواهد بود و لم یزل بآب عنایت من زنده و حی و باقی خواهد بود ای بندگان من جمال قدم میفرماید که از ظل هوی و بعد و غفلت بظل بقا و قرب و رحمت بشتابید و چون ارض تسلیم شوید تا ریاحین معطرهء ملونهء مقدسهء عرفانم از ارض وجود انبات نماید و چون نار مشتعل شوید تا حجبات غلیظه را محترق نمائید و اجساد مبرودهء محجوبه را از حرارت حب الهی زنده و باقی دارید و چون هوا لطیف شوید تا در مکمن قدس ولایتم در آئید

ای بندگان من از مدینهء وهمیهء ظنیه بقوهء توکل بیرون آمده بمدینهء محکمهء مشیده یقین وارد شوید و در جمیع احوال از رحمت واسعه و عنایت محیطه مأیوس مباشید که همهء هیاکل موجودات را محض جود و کرم از نیستی محض بملک هستی آوردم بی طلب عنایت فرمودم و بی سؤال اجابت فرمودم و بی استعداد منتهای فضل و جود را مبذول داشتم جمیع شما اشجار رضوان قدس منید که بدست مرحمت خود در ارض مبارکه غرس فرمودم و بنیسان رحمت بی زوال خود تربیت نمودم و از حوادث کونیه و خطرات ملکیه بم ائکهء حفظیه حفظ فرمودم حال از مغرس و حافظ و مربی خود غفلت منمائید و دون او را بر او مقدم و مرجح مدارید که مبادا اریاح سمومیهء عقیمیه بر شما مرور نماید و جمیع را از اوراق بدیعه و اثمار جنیه و افنان منیعه و اغصان لطیفه محروم نماید کلمات حکمتم را از لسان ظهور قبلم شنو که بپسر مریم فرمودم که هر مالک بوستانی شجرهء یابسه را در بوستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده بنار افکند چه که حطب یابس در خور و لایق نار است پس ای اشجار رضوان قدس عنایت من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت بمشرکین و غافلین است حفظ نمائید تا اشجار وجود از جود معبود از نفحات قدسیه و روحات انسیه محروم نگردد و لازال در رضوان قدس احدیه جدید و خرم ماند

ای بندگان بنیان مصر ایقان حضرت سبحان را بنقر وهم و ظنون منهدم مکنید چه که ظن لم یزل مغنی نبوده و لا یزال نفسی را بصراط مستقیم هادی نگشته ای عباد ید قدرت مبسوطهء ممدودهء مرتفعهء سلطنتم را مغلول فرض گرفته‌اید و رحمت منزلهء مسبوقهء غیر مقطوعه‌ام را مقطوع داشته‌اید و سحاب مرتفعهء متعالیهء جود و کرمم را ممنوع و غیر مهطول فرض نموده‌اید ؟ آیا بدایع قدرت سلطان احدیتم مفقود شده و یا نفوذ مشیت و احاطهء اراده‌ام از عالمیان ممنوع گشته ؟ اگر نه چنین دانسته‌اید چرا جمال عز قدس احدیتم را از ظهور منع نموده‌اید و مظهر ذات عز ابها را از ظهور در سماء قدس ابقا ممنوع داشته‌اید ؟ اگر چشم انصاف بگشائید جمیع حقایق ممکنات را از این بادهء جدیدهء بدیعه سرمست بینید و جمیع ذرات اشیا را از اشراق انوارش مشرق و منور خواهید یافت فبئس ما انتم ظننتم و ساء ما انتم تظنون

ای بندگان بمبدأ خود رجوع نمائید و از غفلت نفس وهوی بر آمده قصد سینای روح در این طور مقدس از ستر و ظهور نمائید کلمهء مبارکهء جامعهء اولیه را تبدیل منمائید و از مقر عز تقدیس و قدس تجرید منحرف مدارید

بگو ای عباد غافل اگر چه بدایع رحمتم جمیع ممالک غیب و شهود را احاطه نموده و ظهورات جود و فضلم بر تمام ذرات ممکنات سبقت گرفته و لکن سیاط عذابم بسی شدید است و ظهور قهرم بغایت عظیم نصایح مشفقه ام را بگوش مقدس از کبر و هوی بشنوید و بچشم سر و سر در بدیع امرم ملاحظه نمائید از امواج بحر رحمتم که جمیع ابحر لا نهایه قطره‌ایست نزد او محروم مشوید و از معین قدس عذب فرات سائغم خود را ممنوع مسازید قسم بذات غیبم که اگر اقل از ذره بشعور آئید بسینه بسینای روح بشتابید و بعین خود بمعین قدسیهء منورهء واضحه وارد گردید و نداء روح القدس را از سدرهء ناطقه در صدر منیر بشنوید و غفلت منمائید

ای احمد از تقیید تقلید بروضهء قدس تجرید و فردوس عز توحید بخرام بگو ای عباد باب رحمتم را که بر وجه اهل آسمانها و زمین گشودم بدست ظلم و اعراض مبندید و سدرهء مرتفعهء عنایتم را بجور و اعتساف قطع منمائید براستی میفرمایم قلب مخزن جواهر ممتنعهء ثمینهء من است محل خزف فانیهء دنیای دنیه مکنید و صدر محل انبات سنبلات حب منست او را بغبار تیرهء بغضا میالائید بصفاتم متصف شوید تا قابل ورود ملکوت عزم شوید و در جبروت قدسم در آئید جمیع اشیا کتاب مبین و صحف محکم قویم منند بدایع حکمت لدنیم را بچشم طاهر مقدس و قلب نورانی منزه مشاهده نمائید

ای بندگان من آنچه از حکم بالغه و کلم طیبهء جامعه که در الواح قدسیهء احدیه نازل فرمودم مقصود ارتقای انفس مستعده است بسماوات عز احدیه و الا جمالم مقدس از نظر عارفین است و اجلالم منزه از ادراک بالغین در شمس مشرقهء منورهء مضیئه ملاحظه نمائید که اگر جمیع عباد از بصیر و اعمی چه در منتها وصف مبالغه نمایند و یا در دون آن منتها جهد مبذول دارند این دو رتبه از اثبات و نفی و اقبال و اعراض و مدح و ذم جمیع در امکنهء حدودیه بخود مقبل و معرض راجع بوده و خواهد بود و شمس در مقر خود بکمال نور و اعطای فیض و ضیای خود من دون تغییر و تبدیل مشرق بوده و خواهد بود و همچنین در سراج مضیئه در لیل مظلمه که در محضر شما روشن است مشاهده نمائید آیا آنچه از بدایع اوصاف منیعه و یا جوامع صفات ذمیمه در حق او ذکر شود هیچ بر نور او بیفزاید و یا از ضیاء او بکاهد ؟ لا فو الذی نفسی بیده بلکه در این دو حالت مذکوره او بیک قسم افاضهء نور مینماید و این مدح و ذم بقائلین راجع بوده و خواهد بود چنانچه مشهود ملاحظه میشود حال ای عباد از سراج قدس منیر صمدانی که در مشکوة عز ربانی مشتعل و مضیء است خود را ممنوع ننمائید و سراج حب الهی را بدهن هدایت در مشکوة استقامت در صدر منیر خود بر افروزید و بزجاج توکل و انقطاع از ما سوی الله از هبوب انفاس مشرکین حفظش نمائید

ای بندگان من مثل ظهور قدس احدیتم مثل بحریست که در قعر و عمق آن لئالی لطیفهء منیره ازید از احصاء مستور باشد و هر طالبی البته باید کمر جهد و طلب بسته بشاطی آن بحر در آید تا قسمت مقدره در الواح محتومهء مکنونه را علی قدر طلبه و جهده اخذ نماید حال اگر احدی بشاطی قدسش قدم نگذارد و در طلب او قیام ننماید هیچ از آن بحر و لئالی آن کم شود و یا نقصی بر او وارد آید ؟ فبئس ما توهمتم فی انفسکم و ساء ما انتم تتوهمون

ای بندگان تالله الحق آن بحر اعظم لجی و مواج بسی نزدیک و قریب است بلکه اقرب از حبل ورید بآنی بآن فیض صمدانی و فضل سبحانی و جود رحمانی و کرم عز ابهائی واصل شوید و فائز گردید

ای بندگان اگر از بدایع جود و فضلم که در نفس شما ودیعه گذارده‌ام مطلع شوید البته از جمیع جهات منقطع شده بمعرفت نفس خود که نفس معرفت منست پی برید و از دون من خود را مستغنی بینید و طمطام عنایت و قمقام مکرمتم را در خود بچشم ظاهر و باطن چون شمس مشرقه از اسم ابهائیه ظاهر و مشهود بینید این مقام امنع اقدس را بمشتهیات ظنون و هوی و افکیات وهم و عمی ضایع مگذارید مثل شما مثل طیری است که باجنحهء منیعه در کمال روح و ریحان در هواهای خوش سبحان با نهایت اطمینان طیران نماید و بعد بگمان دانه بآب و گل ارض میل نماید و بحرص تمام خود را بآب و تراب بیالاید و بعد که ارادهء صعود نماید خود را عاجز و مقهور مشاهده نماید چه که اجنحهء آلوده بآب و گل قادر بر طیران نبوده و نخواهد بود در این وقت آن طائر سماء عالیه خود را ساکن ارض فانیه بیند حال ای عباد پرهای خود را بطین غفلت و ظنون و تراب غل و بغضا میالائید تا از طیران در آسمانهای قدس عرفان محروم و ممنوع نمانید

ای عباد لآلی صدف بحر صمدانی را از کنز علم و حکمت ربانی بقوهء یزدانی و قدرت روحانی بیرون آوردم و حوریات غرف ستر و حجاب را در مظاهر این کلمات محکمات محشور نمودم و ختم اناء مسک احدیه را بید القدره مفتوح نمودم و روایح قدس مکنونهء آن را بر جمیع ممکنات مبذول داشتم حال مع جمیع این فیوضات منیعهء محیطه و این عنایات مشرقهء لمیعه اگر خود را منع نمائید ملامت آن بر انفس شما راجع بوده و خواهد بود

ای اهل بیان الیوم مقصود از آفرینش و خلق خود را دانسته چه که جواهر جبال مرتفعهء الهیه‌اید و لئالی ابحر فضل احدیه و دون شما از آنچه در سماوات و ارض مشهود است در ظل شما محشور و بالتبع مرزوق و متنعمند مثلا ملاحظه در ارض طیبهء منبته نمائید که مقصود زارع از سقایه سقایهء زرع خود است و بسا حجر صلدهء صلبه که در آن کشت و زرع بالتبع مشروب می شوند پس مقصود از نزول فیض فیاض مزارع احبای او بوده که محل انبات علم و حکمتند و من دون آن از اعداء و غافلین که احجار متروکهء ارضند بالتبع برشحات فضلیه و قطرات سحابیه مرزوق و مشروبند ای اهل بیان با جمیع این مراتب عالی و مقامات متعالی از خود غفلت مجوئید و از حق عزلت مگیرید و از مراقبت امر الله در جمیع احوال غافل مشوید و جهد نمائید که کلمات الهی را بدون آن قیاس ننمائید

ای بندگان اگر صاحب بصرید بمدینهء بینایان وارد شوید و اگر اهل سمعید بشهر سامعین قدم گذارید و اگر صاحب قلبید بحصن موقنین محل گزینید تا از مشاهدهء انوار جمال ابهائیه در این ایام مظلمه محجوب نمانید چه که این سنه سنه تمحیص کبری و فتنهء عظمی است

ای عباد وصایای روح را با قلم تسلیم و مداد اذعان و ایقان بر لوح صدر خود مرقوم دارید و در هر آن توجه بآن نموده که مبادا از حرفی از آن تغافل نمائید و بجد تمام اقبال بحق جسته و از دون آن اعراض نموده که اینست اصل ورقه امریه منبته از شجره الهیه

ای عباد نیست در این قلب مگر تجلیات انوار صبح بقا و تکلم نمی نماید مگر بر حق خالص از پروردگار شما پس متابعت نفس منمائید و عهد الله را مشکنید و نقض میثاق مکنید باستقامت تمام بدل و قلب و زبان باو توجه نمائید و مباشید از بی خردان دنیا نمایشی است بی حقیقت و نیستی است بصورت هستی آراسته دل باو مبندید و از پروردگار خود مگسلید و مباشید از غفلت کنندگان براستی میگویم که مثل دنیا مثل سرابیست که بصورت آب نماید و صاحبان عطش در طلبش جهد بلیغ نمایند و چون باو رسند بی بهره و بی نصیب مانند و یا صورت معشوقی که ازجان و روح عاری مانده و عاشق چون بدو رسد لا یسمن و لا یغنی مشاهده نماید و جز تعب زیاد و حسرت حاصلی نیابد

ای عباد اگر در این ایام مشهود و عالم موجود فی الجمله امور بر خلاف رضا از جبروت قضاء واقع شود دل تنگ مشوید که ایام خوش رحمانی آید و عالمهای قدس روحانی جلوه نماید و شما را در جمیع این ایام و عوالم قسمتی مقدر و عیشی معین و رزقی مقرر است البته بجمیع آنها رسیده فائز گردید اگر قمیص فانی را بقمیص باقی تبدیل نمائید و بمقام جنت ابهائیه که مقر خلود ارواح عز قدسیه است وارد شوید جمیع اشیاء دلیل بر هستی شما است اگر از غبار تیرهء نیستی بدر آئید از زحمت ایام معدوده دل تنگ مباشید و از خرابی تن ظاهر در سبیل محبوب محزون مشوید چه که بعد هر خرابی عمارتی منظور گشته و در هر زحمتی نعیم راحت مستور

ای بندگان سلسبیل عذب صمدانی را از معین مقدسهء صافیه طلب نمائید و اثمار منیعه جنت احدیه را از سدره مغرسه الهیه اخذ کنید چه که در وادی جرز یابس تسنیم خوش تسلیم و کوثر قدس تکریم بدست نیاید و از شجرهء یابسه ثمرهء لطیفهء منیعه ملحوظ نگردد

ای طالبان بادهء روحانی جمال قدس نورانی در فاران قدس صمدانی از شجره روحانی بی حجاب لن ترانی میفرماید چشم دل و جان را محروم ننمائید و بمحل ظهور اشراق انوار جمالش بشتابید کذلک ینصحکم لسان الله لعل انتم الی شطر الروح تقصدون

منابع
محتویات