لوح شهداى سبعه يزد

حضرت بهاءالله
نسخه اصل فارسی

لوح شهداى سبعه يزد – حضرت بهاءالله، مائده آسمانى، جلد ٤، صفحه ١٢٤ - ١٣٤

﴿ هو المبیّن الصادق الأمین ﴾

کنّا ماشیًا في البیت و سامعًا حدیث الأرض إذا ارتفع النداء من الفردوس الأعلی یا ملأ الأرض و السماء البشارة البشارة بما أقبل عَلِيّ قبل أکبر إلی السجن في سبیل الله مالک القدر ثم ارتفع النداء مرّة أخری من الجنة العلیا یا أهل السفینة الحمراء افرحوا بما ورد الأمین في حصن متین و سجن مبین في سبیل الله رب العالمین.

امروز روز نشاط و انبساط است لعمری در ملأ أعلی بساط فرحی گسترده شده که برچیده نشود چه که امروز عشاق مدینه وفاق و اتفاق بکمال اشتیاق جان را در سبیل نیر آفاق انفاق نمودند و فدای مقصود یکتا کردند سطوت ظالمهای خونخوار منعشان ننمود و آتش غضب سبعی ایشانرا از توجه باز نداشت امروز در مدینه عشاق نغمه ها مرتفع و زمزمه های لطیف روحانی مسموع طوبی از برای آذانیکه باصغاء فائز گشت و از ندای احلی و صریر قلم اعلی محروم نماند از ارض طا و یا خبر های تازه رسید حضرت پادشاه ایده الله جمعی را اخذ نمودند از جمله دو نفس از اهل بها و اصحاب سفینه حمراء را مع آنکه کل شاهد و گواهند که این حزب مقصود شان اصلاح عالم و تهذیب نفوس امم بوده و هست سبب و علت این اخذ از قرار مذکور آنکه بعضی از مکتوبات و اوراق در خانه ها و بازارها یافته اند که مشعر بر خلاف آرای دولت و ملت بوده گمان نموده اند بعضی ازآن از این حزب بوده قسم بآفتاب حقیقت که الیوم از افق سجن عکا مشرق و لائح این حزب لازال از اعمال نالایقه و افعال مردوده مقدس و مبرا بوده و هستند این امور و امسال آن از اراذل قوم است اهل بها من غیر ستر و حجاب آنچه را که سبب اتفاق و اتحاد عباد است و همچنین علت عمار بلاد امام وجوه امراء و علماء ذکر نموده اند بامید آنکه اس فساد و نزاع را از ارض بردارند و سلاح عالم را به اصلاح تبدیل نمایند حق شاهد و نفس مبارک پادشاه ایده الله گواهست بر آنچه ذکر شد چهل سنه میشود که این حزب تحت تحت سیاط ظالمین مبتلا بقسمی که اطفال را هم کشته اند چه مقدار از ابناء را که امام وجوه آباء سر بردند و خانه و اموال را نهب و غارت نمودند معذلک احدی از این حزب لم و بم نگفته و بر دفاع قیام ننموده از جمله حکایت وارده واقعه عشق آباد و همچنین در ارض صاد وارد شد آنچه که سبب حنین خاصه و عامه گشت امر منکری که سبب حزن اکبر شد آنکه شخص معروفی از جانب بزرنگی در عکا وارد و مطالبی اظهار نمود نعوذ بالله از آن مطالب ذکرش بهیچوجه جایز نه چه که ظلمت ظلم نور عدل را مستور نموده بل محو کرده نفسی مشاهده نمیشود که نفسی لله بر آورد و عرایض مظلومهای عالم را بشنود هل من ذي أذن لتسمع ما ورد علینا و هل من ذي عین لتری عَبَرَاتِنَا نسئل الله أن یزیّن الأمراء بطراز العدل و العلماء بنور الإنصاف و یؤیّدهم علی الرجوع إلیه إنه هو الغفور التّوّاب و چون مطالب آن شخص مقبول نیفتاد او ومرسل اوبر عناد قیام نمودند سید بزرگواری را از اولاد وذریه بتول در ارض صاد شهید نمودند و بعد جسد انوار اطهر را سوختند و قطعه قطعه کردند بذلک ناحت الاشیاء ولکن القوم فی غفلة و ضلال و از آن یوم الی حین امر بکمال ظلم و عناد ظاهر اموال این حزب مظلوم را هر یوم باسمی اخذ نموده حال سند های متعدده در دست موجود ولکن مستور الی أن یأتى الله بنور عدله از جمله نفوس مأخوذه در ارض طا سیاح افندی بوده مولای او چون این خبر منکر را شنید خوف ارکانش را اخذ نمود از بیم آنکه اسرار مکنونه ظاهر شود و بغضای مخزونه باهر گردد سبحان الله مع آنکه حضرت پادشاه در هر مقامی از مقامات ملاحظه عدل را داشته و بقدر وسع در عماربلاد و راحت عباد ساعی و جاهد معذلک نفوسیکه از عنایات ملوکانه به مقامات عالیه رسیدند و صاحب خزینه شدند قصد ضرش نمودند ولکن آنحضرت از عدو خانگی بیخبر باری چون خبر اخذ سیاح را شنید در ارض یا نار ظلمی بر افروخت که شبه و مثل نداشته که شاید باین اعمال خود را طاهر نماید و بری سازد اما حکایت ارض یا در شب بیست و سوم رمضان المبارک نواب والا حاکم آن ارض بامر آمر صاد قصد اولیای الهی نمودند و جنابان آقا علیّ و آقا اصغر علیهما بهاء الله و رحمة را در جامع شیخ حسن سبزواری اخذ نمودند و با گماشته والا حاجی نایب با خفت تمام آن دو وظلوم را بحضور میبرند بعد از اشتعال نار ظلم و غضب بحبس میفرستند و در حبس از قرار مذکور زخارف فانیه اخذ نموده مرخص مینمایند و بعد مجدد بامر والا این دو نفر را مع چند مظلوم دیگر میگیرند و اسامی آن نفوس مقدسه در دفتر الهی از قلم عدل مذکور و مرقوم در آن محل که اخذ مینمایند آن مظلومها را با زنجیرمی بندند و در عرض راه خلق ظالم با چوب و سنگ و .نجیر میزنند تا آنکه بحضور والا میرسانند بسیار خوشوقت میشوند و بعد علما را حاضر مینمایند و تحریک میکنند لله الحمد آن نفوس مقدسه باستقامت کبری ظاهر سطوت ایشانرا از صراط مستقیم منع ننمود و غضب از نور یقین محروم نساخت آنچه سوال نمودند جوابهای شافی سندیند و بعد امر بحبس شد و در حبس مبلغی اخذ نمودند و صبح دوشنبه سرکار والا جلال الدوله آقا شیخ حسن و پسرهایش شیخ باقر و شیخ جعفر و همچنین آقا علیّ مدرس با دو پسریش و جمعی دیگر از علماء را احضار مینمایند و آقا اصغر مظلوم را در حضور طناب میاندازند و شش نفر دیگر را با آن جسد اطهر با شیپور و گبل ساز میبرند پست تلغرافخانه جناب حکیم الهی حضرت ملا مهدی را گردن میزنند و جان نداده شکمش را پاره میکنند و سنگسار مینمایند و بعد جسد مطهرش را میبرند در محله دیگر آتش میزنند جناب آقا علیّ را هم درب خانه یکی از علماء سر میبرند سر را بالای نیزه میکنند و بدن مطهرش را نشانه حجرهای بغضا مینمایند و از قرار مذکور عارف ربانی ملا علیّ سبزواری را درب خانه شیخ حسن میآورند ولکن آن مست باده الست بخلق میفرماید در ارض طف سید الشهداء روح ما سواه فداه فرمودند هل من ناصر ینصرنی این عبد میگوید هل من ناظر ینظرنی سبحان الله از این کلمه علیا نیر انقطاع مشرق نشهد أنّه شرب رحیق البقاء من أیادی عطاء ربّه المشفق الکریم و رحیق مختوم بقسمی اخذش نمود که از خود و عالمیان گذشت و جانرا که اعز اشیاء عالم است در سبیل دوست فدا نمود او را هم سر بریدند و بدن مبارکش را سنگ باران کردند جذب و اشتیاق عشاق در آن یوم ملاء اعلی را متحیر نمود آیا در دنیا نفسی یافت میشود که لله و فی الله اغنام را از ذئاب حفظ نماید آیا ملوک ارض جمیع امور را بحفظ انفس خود مخصوص نموده اند آیا در پیشگاه کرسی عدل الهی جواب چه میگویند یا تیمس یا دارای گفتار و مطلع اخبار یکساعت بر مظلومهای ایران بگذر و ببین مشارق عدل و مطالع انصاف زیر شمشیر اصحاب اعتساف مبتلا اطفال بی شیر مانده اند و عیال در دست اشقیا اسیر زمین از خون عشاق نگار بسته و زفرات مقربین عالم وجود را مشتعل نموده یا معشر الملوک شما مظاهر قدرت و اقتدار و مشارق عزّت و عظمت و اختیار حقید نظری بر حال مظلومان نمائید یا مظاهر عدل بادهای تند ضغینه و بغضا مصابیح بر و تقوی را خاموش کرد و در سحرگاهان نسیم رحمت ربانی بر اجساد سوخته مطروحه مرور نمود و از هزیزش این کلمات عالیات مسموع وای وای بر شما ای اهل ایران خون دوستان خود را ریختید و شاعر نیستید اگر بر کردار خود آگاه شوید سر بصحرا گذارید و بر عمل و ظلم خود ناله و ندبه نمائید ای حزب گمراه اطفال را چه گناه آیا در آن ایام بر عیال و اطفال آن مظلومان که رحم نموده از قرار مذکور از حزب حضرت روح علیه سلام الله و رحمه در خفیه قوتی فرستاده اند و محض شفقت مظلومان را یاری نموده اند از حق میطلبیم کل را تائید فرماید آنچه رضای او در اوست یا اوراق اخبار در مدن و دیار آیا حنین مظلومان را شنیدید و نوحه ایشان بسمع شما رسیده و یا مستور مانده امید آنکه تجسس فرماظید و بر اعلای آنچه واقع شده قیام کنید شاید نصایح مشفقاته و مواعظ حکیمانه عباد غافل را آگاه نماید و بطراز عدل مزین دارد یا مهدي طوبی لک نشهد أنّ الله کان معک إذ نطقت بالحق نشهد أنّک شربت رحیق الشهادة في سبیله و فدیت بنفسک لإعلاء کلمته یشهد لساني و قلمي بأنّک نصرت دین الله حق النصر و صبرت فیما ورد علیک من عباده الغافلین و جناب آقا محمد باقر را هم درب خانه صدر العلما سر بریدند و سنگسار نمودند دو برادر را هم میبرند میدان شاه آقا اصغر را سر میبرند آقا حسن را میدوانند بضرب چوب تا سر میدان یکی از ملازمان شاهزاده باو که از همه کوچکتر بوده میکوید بیا و بد بگو من تو را میخرم و پول میدهم آن نونهال بستان محبت الهی جواب میگوید چه بگویم تو بآنچه ماموری مشغول شو و عمل نما در آن حین ظالمی شمشیری بر پهلوی مبارکش میزند و چند نفر دیگر با قمه آن جسد مقدس را قطعه قطعه میکنند و ظالمی دیگر نیزه بر سینه که مخزن حب ربانی بود میزند بعد میر غضب میآید و سر را جدا میکند و بر سر نیزه مینماید و میبرند خانه آقا شیخ حسن مجتهد و بعد عمل نموده اند آنچه را که هیچ نفسی از قبل و بعد عمل ننموده و چشم ابداع شبهش را ندیده از قرار مذکور شیخ به میر غضب انعام داده و بعد سر را ئر محلها میگردانند و اجساد مطهر را بر خاک میکشند و خلق سنگ و چوب میزنند و میبرند در گودالها میریزند و نواب والا امر میکند شهر را چراغان کنند وبعیش و عشرت مشغول گردند و مبارکباد گویند و آن شب مکرر درب خانه شهدای مظلومین جمع میشوند و ساز میزنند و اهل و عیال مظلومان از خوف و ترس در را بر روی خود میبندند دیگر حق آگاه است که چه گفتند و چه کردند و بر آن مظلومان چه وارد شده پسران جناب ملا مهدی دو نفر را مرخص میکننند بروند سیصد تومان بیاورند آنچه تا واقع شده هفت نفر را شهید نمودند و چند نفس را هم در حبس دارند دیگر معلوم بیست بآن نفوس و سایر عباد چه عمل نمایند ان ربنا هو العلیم الخبیر یکنفس هم از آن نفوس بکلمه نطق فرمود که بسیار موثر است چنین که نواب والا جلال الدوله بیکی از نفوس مطمئنه موقنه فرمودند انکار کن و تبری نما تا خلاص شوی آن پیر مدینه بیان فرمود چهل سال است من منتظر این یوم بودم که ریش سپیدم در سبیل الهی بخونم رنگین شود از این کلمه مقامات محبت و عشقش ظاهر و هویدا طوبی للعارفين و از قراری که نوشته اند این امور شنیعه واقعه از حضرت پادشاه ایران ایده الله نبوده و از دولت حکمی صادر نه فی الحقیقه چند سنه میشود که حضرت پادشاه ایده الله برأفت و شفقت با مظلومهای عالم سلوک فرموده اند این حکم و امسال آن از نواب ظل السلطان صادر گشته و گفته اند چون خبر اخذ سیاح را شنیده با این اعمال خواسته دفع بعضی توهمات نماید العلم عند الله لیس لنا أن نذکر ما نعلم نسئل الله تبارک و تعالی أن یعرّف حضرت السلطان ما کان مستورا عنه إنّه هو السامع المجیب.

چندی قبل هم اوراقی در بیوت و محلات یافته اند و بحضور ارفع اشرف پادشاه ایده الله برده اند بعضی از اعداء نسبتش را به بابی داده اند آنحضرت فرمودند تا حال از این حزب این حرکات دیده نشده این حرکت دیده نشده این حرکت از شخصی که بحضرت عبد العظيم پناه برده و در آنجا ساکن و بعد حکم فرمودند او را اخذ نموده از سر حد ایران خارج نمایند و بعد از اخراج او مجدد در بعضی بیوت و اسواق هر یوم اوراقی بدست افتاده و در آنچه سبب و علت فتنه و فساد بوده مرقوم و مذکور بعد از مشاهده ورقه حکم اخذ دو نفر از این حزب شده و این دو نفر قسم یاد نمودند و بکمال عجزعرض کردند که از فضل الهی اذیال اینحزب مقدس و مبرا است چه که این حزب دولتخواه و ملت خواهند و از امثال این امور نالایقه کاذبه فارغ و آزاد باری بعدل الهی و همت حضرت پادشاهی و جد و جهد ملازمان دولتخواه صاحب ورقه اخذ شده اسمش احمد از اهل کرمان او را اخذ نمودند اقرار کرد بر عمل خود از سبب و علت پرسیدند عرض نمود عداوت با حزب بابی مرا واداشت بر تحریر این ورقه و مقصودش از این عمل مردوده آنکه این حزب مظلوم را مجدد مبتلا نمایند وکل میدانند که این ظالم با این حزب کمال عداوت را داشته ودارد و بنار بغضاء مشتعل است چه که او از حزب مخالف است و عنادیش بمثابه آفتاب ظاهر و واضح یا سلطان اقسمک بعدل الله و سلطانه و بمظاهر فضله و مشارق آیاته اینکه تفحص فرمائید تا صدق این مظلومان و عدم فساد و خیر خواهیشان در پیشگاه حضور حضرت شهریاری واضح و معلوم گردد یا سلطان قسم بآفتاب حقیقت این حزب دولتخواهند چه که عاقلند و درثارشان آداب پسندیده و شعارشان اخلاق مرضیه روحانیه است امید آنکه از پرتو انوار آفتاب عدل حضرت پادشاهی اهل عالم بطراز راحت و اطمینان مزین و منور گردند. الأمر و الحکمة في قبضة قدرة الله ربّ العرش العظیم و الکرسي الرفیع. انتهی

منابع
محتویات
OV