مآخذ اشعار در آثار بهائی - جلد اول

وحید رأفتی
نسخه اصل فارسی

! کتاب
اسم: مآخذ اشعار در آثار بهائی - جلد اول
مولف: دکتر وحید رافتی
ناشر: موسسه انتشارات معارف بهائی بلسان فارسی
تاریخ نشر: ١٤٧ بدیع
! آغاز کتاب

مأٓخذ اشعار در آثار بهآئی

جلد اول

مأٓخذ اشعار عربی

تألیف

دکتر وحید رأفتی

شهر الرّحمة ١٤٧ بدیع
از انتشارات مؤسّسه معارف بهآئی بلسان فارسی

فهرست مندرجات
عنوان صفحه
١ - مقدّمه ٢
٢ - صورت حروف اختصاری ٩
٣ - مأٓخذ اشعار عربی در آثار بهائی ١١
٤ - فهرست اهمّ کلمات ابیات و مصاریع ١٢١
٥ - کتاب شناسی ١٤١

ص ٣
مقدّمه

در آثار طلعات مقدّسهٴ بهائی به وفور به آیات کتب
مقدّسهٴ قبل . احادیث و اقول انبیاء و ائمّهٴ اطهار ،اشعار
شعرای ترک ، عرب و عجم و ضرائب الامثال سائره در دو زبان
عربی و فارسی استشهاد گشته است . در حقیقت برای اوّلین
مرتبه در تاریخ ادیان الهی نه تنها کلام انبیاء بلکه بسیاری از
افکار رشیقه و احساسات متعالیه و آراء و عقاید صائبهٴ یعضی
از ادباء و عرفاء بنام عرب و عجم و حتی پاره ای از کلمات
نغز عامیانهٴ متداول در بین اهل کوچه و بازار شرافت آنرا
یافته است تا درآثاراین دورصمدانی بصورت جزئی از
عنصر کلام الهی در آید و نیز در آثار مبیّن این ظهور عظیم
جلوه ای گسترده پیدا کند . آنچه از آثار گذشتگان . به
مضمون و یا به عین عبارت . در آثار بهائی نقل گشته
گیرائی و زیبائی و وسعتی شگفت انگیز به مفاهیم و مضامین
مندرجه در آثار بهائی داده است .
تعیین مآخذ آنچه از آثار گذشتگان در کتب و الواح
و آثار بهائی نقل گشته کاری بسیار مهم و دقیق است و یکی
از اساسی ترین زمینه های تحقیق در آثار بهائی را تشکیل
میدهد زیرا فهم بهتر آثار مبارکه ای که حاوی این قبیل

ص ٤
مقولات میباشد در بسیاری از موارد موکول به شناسائی قاتلین
و منابع کلام آنها است و گاهی تنها با دانستن سوابق این
سخنان است که میتوان معنی و مفهوم دقیق آثار مبارکه را به
وضوح دریافت . بنابراین وجود این سخنان در آثار بهائی
بخودی خود ایجاب میکند که صاحبان این اقوال شناخته شوند .
مآخذ گفته هایشان تعیین گردد و سوابق ادبی و فکری هر گفته
مشخّص شود و با توجّه به این مقدّمات مطالعهٴ دقیق آثار مبارکه
صورت پذیرد .
آنچه در این اوراق وجههٴ همّت قرارگرفته ارائهٴ مآخذ
اشعار عربی است که در آثار بهائی نقل گشته و به آنها
استشهاد شده است . نقل اشعاد گذشتگان در آثار بهائی در
وهلهٴ اوّل بقصد استشهاد صورت میگیرد تا بر استحکام و
قدرت استدلال افزوده گردد و مخاطب را بر آن دارد که مطلب
مورد بحث را راحت تر بفهمد و بپذیرد و به مضمون آن دلالت
گردد . نقل اشعار میتواند آرایش ادبی بکلام دهد و بر
جذبه و شور آن بیفزاید . لحن کلام را جذّاب تر کند . وزن
خوش آیندی به آن دهد و طنین مطلب را در مذاق جان
شیرین تر سازد . نقل اشعار این امکان را نیز فراهم میآورد
که سخن بسیار در الفاظ معدود یک بیت و یا حتی یک مصرع
بخواننده منتقل گردد و از نیاز مطلب بشرح و بسط بکاهد .
در آثار بهائی اشعار عربی کاه بطور مستقیم و با
معرّفی شاعر نقل شده و گاه بدون آنکه بنام گوینده تصریح
شود مصرع یا بیتی نقل گردیده است . یافتن اشعاری که شاعر
آن معلوم است مستلزم مراجعه به آثار شاعر و کتب تذاکر
است که با صرف وقتی چند معمولاً میتوان شعر مورد نظر را
پیدا نمود . امّا اگر نام شاعر ذکر نشده باشد تعیین نام

ص ٥
گوینده و محلّ و مأخذ شعر میتواند کاری بسیار دشوار باشد
زیرا شعر و ادب عربی را وسعتی نامحدود است که برای
شناسائی آن باید عمرها صرف مطالعه و تحقیق شود .
تعداد دقیق ابیات عربی که از اشعار شعرای عرب و
عجم در آثار بهائی نقل شده بر نویسنده معلوم نیست زیرا
هنوز آثاربهائی بتمامه جمع و تدوین نگشته و این بنده
حتّی آثار مدوّن بهائی را نیز بخاطر یافتن ابیات منقول در
آنها بطور منظّم و مرتّب مورد مطالعه و مداقّه قرار نداده است .
فقط در موقع مطالعه مجموعه های چاپی و خطّی آثار مبارکه . که
به مقاصد و اهداف مختلف صورت گرفته . هر جا به اتّفاق به
بیت و یا مصرعی بر خورد نموده آنرا استخراج و جمع آوری
کرده و سپس در صدد یافتن مأخذ و منبع آن بر آمده است .
اگر چه نام گوینده و مأخذ تعدادی از ابیات مستخرجه را
تعیین کرده و مأخذ اکثریت قریب به اتّفاق آنها را مشخص
ساخته است .
نکته ای که در مطالعهٴ اشعار منقول در آثار بهائی باید
مورد دقّت قرار گیرد آنست که مصرع و یا بیتی که در آثار
بهائی نقل گشته لزوماً با آنچه در دیوان شعراء و کتب ادبی
ثبت شده مطابقت ندارد زیرا بسیار بعید است که طلعات
مقدّسهٴ بهائی برای نقل بیتی از شعرای عرب و عجم به
دیوان شاعر مورد نظر مراجعه و بیت مربوطه را به عین
الفاظ از دیوان و یا مجموعه ای خاص نقل نموده باشند . آنچه
بیشتر طبیعی بنظر میرسد آنست که در شرح و بسط مطالب
هرجا بیت و یا مصرعی مناسب بذهن رسیده مورد نقل و
استشهاد قرار گرفته و باین جهت گاهی حتّی یک مصرع و یا

ص ٦
بیت با اختلاف در چند اثر مخنلف نقل گشته است .
انتساب اشعار به چند شاعر مختلف نیز از نکات
عمده ای است که باید در این مطالعه مطمح نظر قرار گیرد
زیرا در مواردی چند ملاحظه خوتهد گردید که اهل ادب یک
بیت را به چند شاعر مختلف نسبت داده‌اند و حتی آن رادر
کتب مختلف به انواع مختلف ثبت نموده‌اند . مسئلهٴ انتساب
اشعار و نحوهٴ ثبت صحیح آنها از مسائل عمده و دقیق ادبی
است و طبیعتاً ورود در این معرکه که فلان بیتی که به چند
شاعر نسبت داده شده حقیقتاً از کدامیک از آنها میباشد و یا
ثبت صحیح بیت چگونه باید باشد از حدود این مطالعه خارج
بوده است . این نوع مطالعات که باید باصرف وقت و تحقیقی
وسیع و منظّم و عالمانه صورت گیرد میتواند موضوع مطالعاتی
جداگانه در آینده باشد .
نکتهٴ دیگری که توجّه بآن لازم است آنست که گاهی
ضرب المثلی در آثار مبارکه نقل گشته که عین و یا عباربی
شبیه به آن مصرعی از یک شعر است . در این موارد تعیین
این مطلب که آیا آن ضرب المثل در شعر شاعری بنظّم کشیده
شده و یاشعری با السن و افواه در افتاده و بعداً حکم
ضرب المثل یافته خود مطلبی دقیق و قابل مطالعه است . گو
آنکه شاید در بسیاری از موارد نتوان به اطمینان گفت که
قدمت از آن کدامیک بوده است . با توجّه به این چند نکته
آنچه در این وجیزه با بضاعتی مزجاة و مآخذی معدود و
تتبعّی محدود مطمح نظرنویسنده قرار گرفته ارائهٴ نام شاعر
و مأخذ شعر مورد نظر بوده و اگر بیت در کتابی موثّق یافت
شده به ارجاع خواننده به آن کتاب اکتفاء نموده و رعایت
الاقدم فالاقدم را در ارائهٴ مآخذ ضروری ندانسته است .

ص ٧
نحوهٴ عرضهٴ مطالب در این کتاب آن خواهد بود که
ابتداء مصاریع و یا ابیات را بهمان نحوی که در آثار بهائی
نقل شده بترتیب حروف الفبای کلمات اوّل مصرع و یا بیت
ثبت خواهد نمود و بعد بنقل اثر یا آثار مبارکه ای که حاوی
آن مصرع و یا بیت است خواهد پرداخت و سپس اسم شاعر
و مأخذ شعر را تعیین خواهد کرد و سرانجام اگر مفاهیم
بیت در آثار مبارکه شرح نشده باشد معانی و مضامین آنرا
بفارسی ارائه خواهد داد .
نکته ای که در نقل آثار و الواح مبارکه باید به آن
توجّه داشت آنست که هر جا اثری از کتب مطبوعهٴ بهائی نقل
گشته مأخذ آن بدقّت ارائه گردیده امّا در مواردی که الواح و
آثار مبارکه از مأخذ و منابع خطّی استخراج شده نام مخاطب
( اگر معلوم بوده ) و مطلع لوح داده شده تا به شناساندن اثر
کمک نموده باشد .
همچنین برای آنکه یافتن بیت و یا مصرع مورد نظر
آسان باشد فهرست مبسوطی از لغات مهّمهٴ مصاریع و ابیات
تهیّه شده و بآخر این وجیزه اضافه گردیده است . خاصیّت این
فهرست آنست که اگر فردی یک کلمه از بیت و یا مصرعی را
بخاطر داشته باشد میتواند با مراجعه به این فهرست تمام
بیت را در کتاب پیدا نماید . مثلاً اگر شخصی بخواهد
بیت : " و عش خالیا فالحبّ راحته عنا فاولّه سقم و آخره قتل "
را دراین کتاب پیدانماید و آثار مبارکه ای را که محتوی
این بیت است مطالعه کند و یا نام شاعر و مأخذ آنرا بدست
آورد امّا کلمهٴ اوّل بیت را بخاطر نداشته باشد و مثلاً تنها
کلمات " سقم " و یا " قتل " را بیاد آورد کافی است به یکی
از این کلمات در " فهرست اهمّ کلمات ابیات و مصاریع "

ص ٨
رجوع کند . دراین فهرست در مقابل کلمات " سقم " و "قتل "
نوشته شده است " وعش " و این نشان میدهد که بیتی شامل
این کلمات است که با کلمهٴ " وعش " شروع میشود .
پس از حصول این اطّلاع یافتن بیت " وعش خالیا٠٠٠"
آسان خواهد بود زیرا ابیات و مصاریع چنانکه گفته شد به
ترتیب حروف الفبای کلمات اوّلشان در این کتاب درج
گردیده اند . چون در این مجموعه به اسامی کتب عدیده به
کرّات اشاره خواهد شد و نقل مشخّصات جامع هر کتاب در هر
مورد ضرورت ندارد مشخّصات کامل کتب در انتهای این مجموعه
تحت عنوان " کتاب شناسی " درج گشته و در متن این اثر
تنها به ذکر عنوان اختصاری کتاب و شمارهٴ صفحه و شمارهٴ جلد
( اگر اثر در چند مجلّد بوده ) اکتفاء شده است . خوانندگان
گرامی برای وقوف از مشخّصات کامل کتب مورد اشاره باید به
" کتاب شناسی " که به آخر این مجموعه افزوده شده رجوع
نمایند .
امید آنکه این مطالعه اهل تحقیق و تتبّع در آثار
مبارکهٴ بهائی را سودمند واقع شود و با جمع آوری تمام
مصاریع و ابیات منقول در آثار مبارکهٴ بهائی و عرضهٴ مآخذ و
سوابق آنها در طیّ جزوات بعدی راه کمال پیماید و بتدریج
با مطالعات وسعتر و دقیقتر هر چه بیشتر بر غنای آن
افزوده گردد .
وحید رأفتی
فوریه ١٩٩٠

ص ٩
صورت حروف اختصاری و معادل کامل آنها
ب بدیع . تاریخ بدیع
ج جلد
ط طهران
ل م م لجنهٴ ملّی محفظهٴ آثار امری
م میلادی - تاریخ میلادی
م م م مؤسّسهٴ ملّی مطبوعات امری
ن ک نگاه کنید
ه ش هجری شمسی
ه ق هجری قمری

ص ١٠

ص ١١
اَبرَقُْ یَدَا مِنْ جانبِ الطّور لامعُ
اَمِ ارْتَفَعَتْ عن وجه سلمی الرَاقِعُ
جضرت بهاء اللّه در لوحی میفرمایند " ٠٠٠ و چون غطاء
نقاب از چهرهٴ عروس مداد گشودم و بمهر تمام مهر از سر آن
بر داشتم فوراً نوری از هویّت ذات کلمات بدرخشید بحیثیّتی
که جبال سکون مندک شد و روح از تعلّق خود منفک گشت
قصارت منصعقاً افاق قال : ابرق یدی (کذا) من
جانب الطّور لامع ام ارتفعت عن وجه سلمی البراقع ٠٠٠ "
( رحیق ٠ ج ١ . ص ٤١٤
بیت از ابن فارض ( فوت ٦٣٢ ه ق ) است و در
دیوانش به این صورت ثبت گشته :
" اْبَرْقُ بَدَا من جانِبِ الغَوْرِ لامعُ
اَمِ ارْتَفَعتْ عن وجه لیلی البراقع م "
( دیوان ابن فارض . ص ١٦٦ )
مضمون بیت آنطور که در لوح مبارک نقل شده چنین
است که آیا نور از کوه طور پرتو افشانی آغاز نموده یا
آنکه روبنده از چهرهٴ سلمی کنار رفته است .

ص ١٢
اتْحسبُ انّک جرمٌ صغیرٌ
وَفیکَ انطَوی العْالَمُ الاکْبرُ
جضرت بهاء اللّه در هفت وادی میفرمایند : " ٠٠همچنین
تفکّر در تمامیّت خلق انسان کن که این همه عوالم و این همه
مراتب در او منطوی و مستور شده اتْحسب انّک جرم صغیر و
فیک انطوی العالم الاکبر ٠٠٠٠٠"
( آثار . ج ٣ ٠ ص ١٢٧ )
حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ای مؤیّد به
فیض ملکوت نامهٴ مفصّل شما قرائت گردید ...امّا بیتی که در
هفت وادی مذکور است این بیت از حضرت علی است أتزعم
انّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر میفرماید تو نظر
بصغر جثّهٴ خود ننما که قالب ترابی و عبارت از یک مشت
خاک است و لکن نظر بآن روح پاک که جامع جمیع کمالات است
و تعلّق باین جسم دارد بینداز زیرا آن روح پاک فیضی از
فیوضات الهی است و جامع جمیع کمالات انسانی این روح پاک
مانند نور در شمع مکنون و مخفی است و بنار محبت الّله
برافروزد و انوار او در حیّز شهود جلوه نماید ..."
و نیز حضرت عبدالبهاء در رسالهٴ مدنیّه میفرمایند :
" .... حال قدری انصاف لازم است که انسان فی الجمله تفکّر
نماید پروردگار عالمیان اورا بفضل و موهبت کبری انسان
خلق فرموده و بخلعت " لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم "
سرافراز داشته و بتجلیات رحمانیّه ازصبح احدیّه مستشرق

ص ١٣
نموده و منبع آیات الهیّه و مهبط اسرار ملکوتیّه گشته و در
فجر ابداع بانوار صفات کامله و فیوضات قدسیّه مستنیر شده
حال چگونه این رداء مطهّر را بکثافات اغراض نفسانیّه
بیالاید و این عزّت جاوید را بذّل شدید تبدیل نماید اتْزعم
انّک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر ....."
بیت از امیر المؤمنین علی علیه السّلام است ( فوت ٤٠ ه
ق ) و در دیوان الامام علی چنین ثبت گشته است :
---------------
" دوارْکَ فیکَ و ما تشعرُ
و داوکَْ منک و ما تُبصِرُ
و تحسبُ انّک جرمٌ صغیر
و فیک انطوی العْالَمُ الاکْبر"
( دیوان الامام علی . ص ٥٧ )
در دیوان دیگری از حضرت علی علیه السلام که بسال
١٨٩٣ طبع گردیده این ابیات چنین ضبط شده است
" دواکْ فیک و ما تشعر
و داوکْ منک و ما تبصر
و انت الکتاب المبین الذّی
باحرفه یظهر المضمر
و تزعم انّک جرم صغیر
و فیک انطوی العالم الاکبر
فلا حاجة لک من خارج
ففکرک فیک و ما تفکر "
( دیوان امیرالمؤمنین . ص ٢٨ )

ص ١٤
حاج سیّد کاظم رشتی ( فوت ١٢٥٩ ه ق ) در رسالهٴ
اصول عقاید بعد از نقل سه بیت اوّل از چهار بیت منقول در
فوق چنین مرقوم داشته است : " .... یعنی دوای درد جهل تو
پیش تواست و در تواست تو نمیفهمی یعنی خود را بفهم و
بشناس که کلّ وجود از غیب و شهادت و بسیط و مرکّب و
مجرّد و مادّی و عالی و سافل و لطیف و کثیف و شریف و
وضیع و قوی و ضعیف و ظالم و عادل و صالح وطالح کافر
و مؤمن و اجنّه و ملائکه و عقل و جهل و علییّن و سجیّن و
سموات سبع و اراضی سبعه و عرش و کرسی و لوح و قلم و
مقام قاب قوسین و مقام او ادنی و معرفت و انکار و یقین و
شک و علم و جهل ... و کلّ اینها در انسان به اتمّ تفصیل و
اکمل بیان بالاجمال و التفصیل بچندین مرتبه مبیّن است .
حقّ سبحانه و تعالی دیدهٴ مارا ان شاءاللّه از فضل و کرم خود
بینا کند تا نظر در عوالمش کنیم و آنچه مارا به آن
خوانده اجابت نمائیم پس دوای جمیع امراض جهل در انسان
است از این جهت آن حضرت فرمود لیس العلم فی السّماء
فینزل الیکم و لا فی الارض فیصعد الیکم بل هو مکنون فیکم
مجهول فی قلوبکم تخلقوا باخلاق الرّوحانیین یظهر لکم یعنی
علم در آسمان نیست تا بشما فرود آید و در زمین نیست تا
بجانب شما بالا آید بلکه پنهان است در شما و مخفی است در
دلهای شما متخلّق شوید باخلاق روحانییّن تا برای شما ظاهر
شود آن ...."

اصول عقاید . ص ٨٦ - ٨٧
خلاصهٴ مضامین ابیات چنین است که دوا در تواست و
از آن بی خبری . درد هم از تواست امّا به آن بصیرت

ص ١٥
نیافته ای . تو همان کتاب مبینی هستی که حروف آن رازهای
نهائی را آشکار میسازد . تو خود را جسم کوچکی میپنداری
و حال آنکه عالم بزرگی در تو نهفته است . تو را بخارج از
تو نیازی نیست . قدرت اندیشه در تو است امّا به آن
نمی اندیشی .

  • ٣ -
    اتْزعمُ انّکَ جرمٌ صغیرٌ
    و فیک انْطوی العْالمَ الاکَبرُ
    ن ک به ذیل : " أتحسب انّک جرم ..."
  • ٤ -
    اِذَا انْبَجَسَتْ دُمُوعٌ مِنْ خُدُوُدٍ
    تَبَیّنَ مَنْ بکَی مِمنّ تَباکَی
    ن ک به ذیل : " و کلّ یدّعی وصلاً...."

ص ١٦

  • ٥
    اَحِنّ بکُلِّ الّیلِ مِنْ شَمْت عاذلی
    ألحُ بِکّلِ الیومِ مِن فَقْرِ نُصْرتَی
    حضرت عبدالبهاء در لوح دکتر علی محمد خان ( طهران )
    میفرمایند : " ای طبیب روحانی ناله های جانسوز بسمع آوارگان
    رسید ....در قصیدهٴ ورقائیهّ میفرماید احنّ بکلّ اللّیل من شمت
    عاذلی الح بکلّ الیوم من فقد نصرتی خل دعوی الحبّ او فارض
    بما جری کذلک جری الامر فی فرضی و سنتّی ...."
    ابیات نقل شده از جمال قدم است و در قصیده عزّ
    ورقائیّه چنین ثبت گشته :
    " احنّ بکلّ اللیّل من شمت معذلی
    الح بکلّ الیوم من فقد نصرتی ...
    خل دعوی الحّب او فارض بما جری
    کذاک جری الامر فی فرض سنتّی "
    ( آثار ، ج ٣ ، ص ٢٠٢ و ٢٠٦
    و نیز ن ک به ذیل : " خل دعوی الحبّ ..."
    مضامین این دوبیت را چنین میتوان در نظر گرفت
    که هر شب از شماتت ملامت کننده ناله سر میدهم و هر روز
    از فقدان نصرت خویش الحاح میکنم . یا ادعّای عشق را رها
    کن یا به آنچه پیش می آید راضی شو . در سنتّی که من
    فرض کرده‌ام حکم این چنین جاری گشته است .

ص ١٧

  • ٦ -
    اذا کتنَ الغُرابُ دلیلُ قومِ
    فَیَهدیهم الی جیف الکلا بِ
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند " ٠٠٠ایران را
    ویران کردند و از کوکب درخشندهٴ ایران غافل . مظهر
    یخربون بیتهم بایدیهم شدند کما قال الشّاعر . اذا کان الغراب
    دلیل قوم فیهدیهم الی جیف الکلاب (کذا) ٠٠" ( امر و خلق .
    ج ٣ . ص ٣١٩ ) ( در نسخه‌ای از این لوح که در محفظهٴ آثار
    امری ایران تحت شمارهٴ ٧١١٦ محفوظ میباشد بجای " الکلاب "
    کلمهٴ " البراری " ضبط شده است )
    و حضرت عبدالبهاء در لوح دیگر میفرمایند " ٠٠٠ و
    جمیع علماء خود به جهاد رفتند و عاقبت فرار اختیار فرمودند
    و قس علی ذلک شاعر عرب میگوید اذا کان الغراب دلیل قوم
    فیهدیهم الی جیف البراری ٠٠٠"
    ( محاضرات . ج ٢ . ص ٧٨٦ )

در کتب ادبی مصرع دوّم به اختلاف ثبت شده است . مثلاً
شیخ بهائی ( فوت ١٠٣١ ه ق ) در کشکول بیت را باین صورت
ضبط نموده است :
" اذا کان الغراب دلیل قوم
فتنأوس المجوس لهم مقیل "
( کشکول ، ج ٢ ، ص ٢٧٩ )
و علی اکبر دهخدا ( فوت ١٣٣٤ ه ق ) در امثال و
--------
ص ١٨
حکم جلد اوّل بیت را باین صورت ثبت کرده است :

" اذا کان الغراب دلیل قوم
فبشّرهم سبیل الهالکینا ، تمثل
هست دانا و دلیل همه مولا قاسم
خوش دلیلی است اذا کان غرابا بر خوان
بابا سودائی
بر پی صاحب غرض رفتم بیفتادم ز راه
این مثل نشنیدهٴ باری اذا کان الغراب
انوری
تامرا زلفت دلیل دل شداندر راه عشق
هر زمان با خویشتن گویم اذا کان الغراب
قاآنی ٠٠٠"
( امثال و حکم ، ج ١ . ص ٩٣ )

مفهوم بیت چنین است که اگر زاغ راهنمای قومی شود
آن قوم را بر سر لاشهٴ سگ مرده هدایت خواهد نمود . بقول
شاعر پارسی گو : " گر کلاغی رهبر مردم شود عاقبتشان بر
هلاکت میکشد " .
( ترجمهٴ کشکول ، ج ٢ ، ص ١٦١ )

در مآخذ فوق سرایندهٴ بیت معیّن نشده است .

ص ١٩

  • ٧ -
    اَری آلفَ بانٍ لایقوم بهِادم
    فکیفَ ببانٍ خلَفَه الف هادمٍ
    بیت را حضرت عبدالبهاء در رسالهٴ مدنیّه آورده‌اند .
    قوله : " .... اگر به نیّت خالصه موفق شوند البته نتائج مبارکه
    و اصلاحات غیر مترقّبه حاصل گردد و الاّ البته مهمل و معوّق
    ماند و امور بکلّی مختل شود اری الف بان لایقوم بهادم فکیف
    ببان خلفه الف هادم .."
    ( رسالهٴ مدنیّه . ص ٢٩ - ٣٠ )

بیت از این معیه ( فوت ٧٧٦ ه ق ) است . آقا شیخ
عباس قمی ( فوت ١٣٥٩ ه ق ) در کتاب هدیة الاحباب چنین
مرقوم داشته است :" ...و من شعره ایضاً قوله لمّا وقف علی
بعض انساب العلویین و رای قبح افعالهم فکتب علیه
یعز علی اسلافکم یا بنی العلی
اذا نال من اعراضکم شتم شاتم
بنوالکم مجد الحیوة فما لکم
اساتْم الی تلک العظام الرمائم
اری الف بان لایقوم لهادم
فکیف ببان خلفه الف هادم ..."
( هدیة الاحباب ، ص ١٠١ )

مضمون بیتی که در رسالةٴ مدنیّه نقل شده چنین است
که هزاران سازنده را میبینم که با یک خراب کننده برابری
نمی کنند . در این صورت حال یک سازنده که در پس او هزار
خراب کننده وجود دارد چگونه خواهد بود ؟

ص ٢٠

  • ٨ -
    اَصْمُ اِذا نُودِیْتُ باسْمی و اِنّنی
    اِذا قیلَ لی یا عَبْدُها لَسَمیعٌ
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب ناظم خراسانی
    میفرمایند : " ای ثابت بر پیمان الحمداللّه از باختر سوی خاور
    شتافتم ... غزلی که مرقوم نموده بودی در نهایت بلاغت و
    فصاحت است ذکر عبودیّت سبب نهایت مسرّت بود زیرا قوّهٴ
    سامعهٴ عبدالبهاء از آهنگ عبودیّت بهاء بی نهایت به اهتزاز
    آید اصّم اذا نودیت باسمی و انّنی اذا قیل لی عبدالبهاء
    لسمیع این شعر از شعرای سابق است و مصرع ثانی چنین
    است اذا قیل لی یا عبدها لسمیع ولی من چنان مفتون مضمون
    این بیت شدم که یا عبدها را عبدالبهاء کردم ...."
    و حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند : " ای
    ظهوری در میدان فصاحت و بلاغت فی الحقیقه ظهور و بروزی
    نمودی .. شاعر عرب گوید اصمّ اذا نودیت من الحی یاسمی و
    انّنی اذا قیل لی یا عبدها لسمیع معنی بیت این است که
    اگر بهر اسمی مرا بخوانند وفریاد بر آرند آن آواز دمساز
    گوش من نمیگردد و مسموع نشود مگر وقتی که کسی مرا به
    بندگی او فریاد بر آرد گوش شنوا شود و هوش هوشیار
    گردد ..."
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح جناب آقا میرزا

ص ٢١
عبداللّه خان ( در خوی ) میفرمایند : " ای منادی پیمان فصیدهٴ
غزّا و خریدهٴ نوراء که از قریحهٴ بندهٴ جمال ابهی مانند آب
زلال در نهایت سلاست و حلاوت نبعان نموده بود سبب حیات
تشنگان گردید و قلوب یاران را سرور بخشید . این عبد
قانی دائماً آرزوی خطاب یا عبدالبهاء مینماید و پس فنعم ما
قال اصمّ اذا نودیت باسمی فانّنی اذا قیل لی یا عبده
لسمیع ...."
و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند : " یا
علی اعلم حقّ الیقین ان اسمی عبدالبهاء و سمتی عبدالبهاء و
صفتی عبدالبهاء و لقبی عبدالبهاء ... هذا مذهبی و دینی و
مشربی و مخبری و اقراری و اعترافی کما قال القائل اصمّ اذا
نودیت باسمی و انّنی اذا قیل لی یا عبده لسمیع ..."
( مجموعهٴ مکاتیب . شمارهٴ ٨٨ . ص ١١٠ - ١١١ )
و نیز حضرت عبدالبهاء در بیانی شفاهی میفرمایند :
" ان شرف مقام العبودیّة هو اعلی من کلّ الشّوؤن و ما احسن ما
قیل : اصمّ اذا نودیت باسمی و انّنی اذا قیل لی یا عبده
لسمیع " .
( اسرار . ج ٤ . ص ٢١١ )
ابن خلکان ( فوت ١٢٨١ م ) در مجلّد اوّل و فیات الاعیان
--------------
در ذیل شرح احوال احمد بن محمّد الطوسی الغزالی مینویسد :
" .... ذکره ابن النجّار فی تاریخ بغداد فقال : کان قد
قرأ القاری بحضرته " یا عبادی الذیّن اسرافوا علی انفسهم " الآیه
فقال : شرفهم بیاء الاضافة الی نفسه بقوله یا عبادی . ثمّ انشد

ص ٢٢
یقول : و هان علی اللّوم فی جنب حبها و قول الاعادی انّه
لخلیع . اصمّ اذا نودیت باسمی و انّنی اذا قیل لی یا عبده
لسمیع " .
( وفیات . ج ١ . ص ٢٠٦ )

و جامی ( فوت ٨٩٨ ه ق ) در نفحات الانس همین شرح
----------
را نوشته است که : " ... روزی در مجلس وعظ وی ( یعنی
شیخ احمد غزالی ) قاری این آیه بر خواند که " یا عبادی
الذّین اسرفوا " الایه . وی گفت : شرفهم بیاء الاضافة الی نفسه
بقوله یا عبادی . ثمّ انشد شعر :
و هان علی اللّوم فی جنب حبّها
و قول الاعادی انّه لخلیع
اصمّ اذا نودیت بسمی و اننی
اذا قیل لی یا عبدها لسمیع " .
( نفحات الانس . ص ٣٧٤ )

ص ٢٣

  • ٩ -
    اَضائَتْ لَهُم اَحْسابُهُم و جُدُودهُم
    دُجَی الّلیلِ حتّی نظَمَ الْجِزْعَ ثاقِبُهْ
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ... و ان صاحب
    هذا النّباء العظیم و النّور القدیم و الصّراط المستقیم حائز لنسب
    شامخ منبع و شرف باذخ رفیع اضائت لهم احسابهم و جدودهم
    دجی اللّیل حتّی نظم الجزع ثاقبه ....."
    ( مکاتیب . ج ١ . ص ١٠ )

ابن خلکان بیت را از ابوالطمحان القینی دانسته و
آنرا در مجلّد اوّل وفیات الاعیان در ذیل شرح احوال ابراهیم
ین یحیی الکلبی چنین ثبت کرده است :
" اضائت لهم احسابهم و وجوههم
دجا اللّیل حتّی نظم الجزع ثاقبه "
(وفیات . ج ١ . ص ١٢٥ )
امّا ابن قتیبه دینوری ( فوت ٨٨٩ م ) در عیون الاخبار
-------------
بیت را به لقیط بن زراره نسبت داده و در پاورقن کتاب
چنین آمده است :
" نسب هذا البیت فی الکامل للمیرد ( ص ٣٠ طبع اورپا )

ص ٢٤
و الاغانی ( ج ١َ ص ١٢٢ طبع بولاق ) و نهایة الارب للتویری
( ج ٣ ص ١٨٣ ) لابی الطمحان القینی . و قد نص المؤلّف علی
صحة نسبة هدا البیت للقیط فقال فی کتابه الشعر و الشعراء فی
ترجمة لقیط بی زراره ( ص ٤٤٦ طبع اوربا ) بعد ذکره هذا
الشعر مانصّه : وَ یعض الرّواة ینحل هذاالشعر اًبا الطمحان
القینی و لیس کذلک انّما هو للقیط "
( عیون الاخیار ، ج ٤ . ص ٢٤ )

و نیز ن ک به کتاب اغانی ، ج ١٣ ، ص ٨ - ٩ ، مفهوم
بیت آن که نیاکان آنان و شکوه مفاخرشان تاریکی شب را
آنچنان به روشنائی مبدّل نمود که سفتن مهره ها را در دل شب
هم میّسر ساخت .

ص ٢٥

  • ١٠ -
    اقتلونی اقتلونی یا ثقات
    انّ فی قتلی حیات فی حیات
    حضرت عبدالبهاء در لوح خدایار در بم میفرمایند :
    " ای ثابت بر عهد و پیمان نامهٴ شما که بتاریخ ٢٧ رجب سنهٴ
    ٢٩ بود رسید مضمون چنان عبدالبهاء را مفتون نمود که نزدیک
    بود بگرید و آن آرزوی شما به شهادت کبری . این نغمه
    آهنگی بود که اهل بارگاه قدس را بوجد و طرب آورد .
    این نهایت تمنّای تو و من دیگر الامر بیداللّه یفعل ما یشاء و
    یحکم ما یرید این جام سرشار را چشم اشکبار سزاوار و این
    درخشندگی را شکوه موهبت کبری ریق و شایان بقول ملاّ
    اقتلونی اقتلونی یاب ثقات انّ قتلی حیات فی حیات ..."
    و حضرت عبدالبهاء در لوح دیگر میفرمایند : " نفصیل
    شهادت حضرت شیخ صنعان بسمع این دلسوختگان رسید ...
    به لسان قلب اقتلونی اقتلونی یا ثقات انّ قتلی حیات فی
    حیات فریاد کرده ...."
    ( مائدهٴ آسمانی . ج ٩ ، ص ١٥ )
    در مثنوی مولانا ( فوت ٦٧٢ ه ق ) چنین ثبت
    شده است : " اقتلونی اقتلونی یا ثقات انّ فی قتلی حیاتا فی
    حیات "
    ( مثنوی معنوی ، ص ٥٨٨ )

ص ٢٦
اگر چه بیت از مولانا است امّا مضمون را به منصور
حلاّج ( فوت ٣٠٩ ه ق ) نسبت داده‌اند که گفته است : " اقتلونی
یا ثقاتی انّ فی قتلی حیاتی یعنی : ای دوستان ثقه مرا
بکشید ، زیرا زندگانی من در قتل من است " .
( قوس زندگی میصور حلاّج ، ص ٣٢ )

  • ١١ -
    البحرُ بحرِ علَی ما کانَ فی قدمٍ
    انّ الحوادث امواجٌ و اشباحُ
    ن ک به ذیل : " و البحر بحر علی ...."

ص ٢٧

  • ١٢ -
    الفَصْلُ للمُتَقَدّم
    حضرت عبدالبهاء میفرمایند : " ... ملاحظه کن که این
    قرن چه قرن عظیم است و این عصر چه عصر کبیر و لکن آنان
    مؤسّس علوم و فنون بودند از این جهت برتری و منقبت
    دارند مثلاً الآن هر طفل تلغرافی در تلغراف ماهرتر از مخترع
    تلغراف است زیرا مخترع نمیتوانست باین سهولت مخابره
    کند و الفضل للمتقدّم ..."
    ( مکاتیب ، ج ٣ ، ص ٣٠٨ )
    در کتاب نامهٴ دانشوران ناصری در ذیل شرح احوال ابن
    سراج ابوبکر محمّد بن السری بن السهّل دو بیت از اشعار علی
    ابن رفاع نقل گشته که متضمّن " الفصل للمتقدّم " است :
    " فلو قبل مبکاها بکیت صیابة
    بعدی شفیت النفّس قبل التندم
    و لکن بکت قبلی فهیج لی البکاء
    بکاها فقلت الفضل للمتقدّم
    یعنی از آن پیش که آن کبوتر گریستی من میکریستم
    هر آینه درد خویش و چاره بیچارگی خود کرده بودم ، ولی اکنون
    که آن کبوتر در گریستن بر من سبقت آورد و تقدّم جست
    همانا مزیّت و فضیلت آن اوست و مرا در آن بهره نیست " .
    ( نامهٴ دانشوران . ج ١ . ص ٣٠٧ )

ص ٢٨
هرچند در کتاب نامهٴ دانشوران نام گویندهٴ ابیات " علی
ابن رفاع " تعیین شده ولی در مأخذ دیگر اشعار به عدی بن
رقاع العاملی نسبع داده شده و چنین بنظر میرسد که نام
شاعر در نامهٴ دانشوران به غلط به طبع رسیده باشد . در هر
حال برای اطلاّع از مآخذ و سوابق این ابیات ن ک به مقالهٴ
دکتر احمد مهدوی دامغانی در مجلّهٴ یغماء سال ١٦ ، شمارهٴ ،
( آذر ١٣٤٢ ه ش ) . شمارهٴ مسلسل ١٨٥ ، ص ٤٠٨ - ٤٠٩ .

ص ٢٩

  • ٣ ١ -
    الفَصْلُ ما شَهِدَتْ بهِ الاَعْداءُ
    حضرت عبدالبهاء در لوح مشهور به " لوح عمّه "
    میفرمایند : " ... وضع و حرکت و استغناءو وقار و
    بزرگواری جمال قدم بشهادت صدراعظم البتّه بسمع شما رسیده
    سبحان اللّه با وجود آنکه میرزا حسینخان آنوقت سفیر دربار
    عثمانی بود و بکمال جهد و جدّ ساعی در وقوع این هجرت
    بود باوجود این بوجود مبارک و حسن حرکت و روش و سلوک
    جمال قدم چه در عراق و چه در آستانه و چه در این سجن
    اعظم پیش آشنا و بیگانه افتخار مینمود عظمت امر را
    ملاحظه فرما که بچه قسم است الفضل ما شهدت به الاعداء باری
    بعد از مدینهٴ کبیره ببلغار و صقلاب جمال قدم را ارسال
    نمودند ...."
    ( مکاتیب . ج ٢ . ص ١٧٧ - ١٧٨ )
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند : " یا
    من وقف حیاته لاعلاء کلمة اللّه آنچه مرقم فرموده بودید ملحوظ
    گردید .... الحمدللّه جمیع بیگانگان شهادت میدهند که این عبد
    به هر نفسی خواه محسن و خواه دون آن کمال محبّت و شفقت
    را مینماید و ابداً تعرّض نمیکند اگر استشهاد رزم شود
    جمیع اهل بریة الشّام مهر نمایند و بسوگند تأکید کنند
    سبحان اللّه روش و سلزک و جمیع شؤون این عبد نزد بیگانگن
    مسلّم ولی آشنایان انکار کنند و الفضل ما شهدت به
    الاعداء ... "
    ( مجموعهٴ‌مکاتیب . شمارهٴ ٨٨ . ص ٢٣ )

ص ٣٠
مصرع نقل شده از السری الموصلی الرّفاء ( فوت ٣٦٦ ه
ق ) است ( التمثیل و المحاضره ، ص ١١٢ ) و ثعالبی ( فوت
-------------------
٤٢٩ ه ق ) آن را در یتیمة الدهّر چنین نقل نموده است :
-------------
" نسب أضاء عموده فی رقعة
کالصبح فیه ترفع و ضیاء
و شمائل شهداالعداة بفضلها
و الفضل ما شهدت به الاعداء "
( یتیمة الدّهر ، ج ٢ ، ص ١٦٤ )

در ذیل این مصرع در امثال و حکم دهخدا چنین آمده است :
------------
" بزرگواری آن باشد که دشمنان بدان خستو شوند تمثل :
هنر آن پسندیده تر دان ز پیش
که دشمن پسنده بناکام خویش .
( اسدی )
نظیر : فائق آنکه دشمن آن را اعتراف کند .
( مرزبان نامه ) " .
امثال و حکم . ج ١ . ص ٢٦٥ )

ص ٣١

  • ١٤ -
    اَنا الْغَرِیقُ فَمَا خَوفِی مِنَ البَلَلِ
    حضرت عبدالبهاء در لوح آقا سیّد علی افنان میفرمایند :
    " ای فرع محترم شجرهٴ مبارکهٴ رحمانیّه یامهٴ شما رسید ..از
    قضیّهٴ نجف ( نقب؟ ) مرقوم نموده بودید این امور ابداً اهمیت
    نداشته از اینگونه وقایع بسیار بقول شاعر عرب انا الغیق
    فما خوفی من البلل ..."
    مصرع از ابوالطیّب منتبّی ( فوت ٩٦٥ م ) است
    تمام بیت چنین است :
    " وَالهَجْرُ اَقْتَلُ لی مِمّا أاُراقِبُهُ
    انُا الغَریقُ فَما خَوفِی مِنَ البلَلَلِ "
    ( دیوان متنیّی . ص ٣٣٦ )

ممضمون بیت آن است که برای من دوری او از آنچه در
انتظار آنم کشنده تراست . من که در دریا غرق شده‌ام از
اندکی تر شدن باکی ندارم .

ص ٣٢

  • ١٥ -
    باِبَه اقتَدی عدّی فی الْکَرِمِ
    وَمَن یُشابِه اَبَهُ فما ظَلَمُ
    حضرت عبدالبهاء در لوح مسرزا حسن ابن الشهید
    میفرمایند : " یا ابن الشهّید نامهٴ‌مفصّل بنهایت روح و ریحان و
    دقّت ملاحظه گردید از قرائتش بسیار متأثر شدم و از بلایا و
    رزایای واردهٴ بر شما متحسّر مثل مشهور است . بابه اقتدا
    عدی فی الکرم و من یشابه ابه فما ظلم . سلیل آن شهیدی
    لهذا باید متحمل بلای شدید گردی ..."
    و نیز در لوحی دیگر حضرت عبدالبهاء میفرمایند :
    " ای ثابت بر پیمان دو نامه یکی بتاریخ ٢٣ و دیگری
    بتاریخ ٢٧ تموز یعنی جولای ١٩١١ رسید ... عرب میگوید .
    بابه اقتدی عدی فی الکرم و من یشابه ابه فما ظلم یعنی عدی
    اقتدی بپدرش کرد در کرم و هرکس مشابه پدرش باشد ظالم
    نیست عادل است ...."
    در ذیل مصرع دوّم بیت در کتاب امثال و حکم دهخدا
    -----------
    چنین آمده است : " من اشبه اباه فما ظلم . از قابوسنامه
    تمثل :
    و بابه اقتدی عدی فی الکرم
    و من یشابه ابه فما ظلم "
    ( امثال و حکم . ج ٤ . ص ١٧٣٧ )

ص ٣٣

  • ١٦ -
    تُتِیحُ المَنایا اِذ تُبیحُ لیَ المُنی
    وَ ذاکَ رَخیصُ مُتیتَی بمِنیِتی
    حضرت عبدالبهاء در لوح احبّای نی ریز و سروستان
    میفرمایند : " ... ای یاران نورانی از بیسروسامانی فرح و
    شادمانی نمائید سر گشتهٴ کوی اوئید و آشفتهٴ روی او و
    پریشان موی او و شتابان بسوی او این است منتهی آمال
    مقرّبین این است نهایت آرزوی مخلصین شاعر عرب گفته :
    تتیح المنایا اذ تبیح لی المنی
    و ذاک رخیص منیتی بمنیتی
    یعنی آن دلبر ربّانی از برای من تقدیر قربانی نموده زیرا
    آرزوی مرا روا خواسته این جانفشانی در نهایت ارزانی است
    زیرا نهایت آرزوی من است ..."
    ( نارو نور . منتخبانی از آثار

مبارکهٴ حضرت عبدالبهاء . قطعه ٣٣ )

بیت از ابن فارض است . ن ک به دیوان ابن فارض . ص
٣٥ ---------------

  • ١٧ -
    تَرَکتُ للنّاسِ دینَهم و دُنیاهُم
    شغلاً بذکْرِکَ یا دینی و دُنیائی
    ن ک به ذیل : " کانت لقلبی اهواء .."

ص ٣٤

  • ١٨ -
    تُعیّرنا الاقوامُ اَنّا قلیلٌ عدادُنا
    فقلتُ لَهم انِّ الکِرامَ قلیلٌ
    حضرت عبدالبهاء در لوح محفل روحانی میانج
    میفرمایند : " هرچند یاران در آن دیار قلیلند و غافلان بسیار
    ولی این قلّت به از آن کثرت است شاعر عرب سموئل گفته :
    تعیّرنا الاقوام انا قلیل عدادنا فقلت لهم انّا الکرام قلیل فما
    ضرنا انا قلیل و جارنا عزیز و جارالاکثرین ذلیل میگوید که
    دشمنان مارا ملامت بقلّت مینمایند در جواب گویم دانایان
    بزرگوار همیشه قلیلند و هرچند نفوس قبیلهٴ ما قلیل است
    و لکن هرکس پناه آرد عزیز گردد و بسا قبائل کثیره هستند
    که پناه ندهند و ملتجی ایشان ذلیل گردد .... " .
    ( مکاتیب . ج ٨ . ص ٤٠)

چنانچه فرموده‌اند اشعار از سموئل بن عادیا شاعر
یهودی دورهٴ جاهلیّت در قرن ششم میلادی است . ابن عبد ربه
( فوت ٣٢٨ ه ق ) در کتاب عقدالفرید ابیات را اینطور ثبت
نموده است :
" اذا المرء لم یدنس من اللؤم عرضه
فکلّ رداء یرتدیه جمیل
و انْ هولم یحمِل علی النفّس ضَیْمها
فلیس الی حُسن الثّناءسَبیل
اذا المر أعْیته المُروةْ یافعاً
فَمطلبها کَهلا علیه ثَقیل

ص ٣٥
تعُیّرنا أنّا قلیلُ عَدیدنُا
فقلتُ لها انّ الکِرام قلیل
و ما ضَرّنا انّا قلیلُ و چارُنا
عزیز و جارُ الاکثرین ذَلیل
و نحن اُناس لانری القبَل سُبّةً
اذا ما رأته عامرُ و سلَول
ءیُقَرّب حُبّ الموت آجالَنا لنا
وَ تکرهه آجالُهم فتَطول
و مامات منّا سیّد حتَفْ أنفه
و لا طُلّ منّا حیث کان قتیل
تَسیل علی حدّ السّیوف نفوسنا
ولبست علی غیر السّیوف تسیل
و نُنکران شِئنا علی النّاس قولهم
و لاینکرون القول حینَ نقول
فنحنُ کماء المُزن ما فی نِصابنا
کهامُ و لافینا یعُدّ بَخیل
و اسیافُنا فی کلّ شَرق و مَغرب
بها من قِراع الدار عین فلُول "
( عقد الفرید. ج ١ . ص ٢٤٨ - ٢٤٩ )
و نیز ن ک به کتاب اغانی . ج ٦ . ص ٢٩٥ و ٣٠٢ .
-------

ص ٣٦

  • ١٩ -
    تَمَتّعِ مِن شَمیم عَرار نجد
    فنل بعد العشیِة مِن عرارٍ
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ..ای احتّای
    الهی آفتاب حقیقت از افق غیب تابنده و درخشنده فرست
    غنیمت شمرید مانند سرو روان در این جویبار نشو و نما
    نمائید و سر برافرازید تمتّع من شمیم عرارنجدفما
    بعد العشیة من عرار ..."
    ( مکاتیب .ج ٢ . ص ٢٠٩ )
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ای
    منصور مظفّر سپاه ملاء اعلی مصفوف است و جنود ملکوت ابهی
    چون صفوف الوف در فصل ربیع شجر را نموّی بدیع و در
    موسم بهار ازهار را جلوهٴ لطیف وقت اشراق است و هنگام
    جلوه در آفاق تمتع من شمیم عرار نجد و ما بعد العشیة من
    عرار ..."
    ( مجموعهٴ مکاتیب . شماره ٨٨ . ص ١٦٧ )

بیت از صمةّ بن عبداللّه قشیری است امّا آن را به
جعدة بن معاویه بن الحزم العقیلی هم نسبت داده اند . ن ک به
مجلّهٴ یغماء سال ١٩ . شماره ٢ ( اردیبهشت ١٣٤٥ ه ش ) .
شمارهٴ مسلسل ٢١٤ . ص ٨٥ - ٨٦ .
مضمون بیت چنین است که از بوی خوش نرگس نجد
بهره مند شو چه بعد ازفرا رسیدن شب نرگسی بجا نخواهد
ماند .

ص ٣٧

  • ٢٠ -
    تَمَسَک باذیالِ الهوی فاخلَع الحیا
    و خَلّ سبیلَ التّاسکین و ان جَلّوا
    جمال قدم در کتاب مستطاب ایقان میفرمایند : " ..و
    از بیانات صاحبان بیان که در معنی علم فرموده اند هیچ رائحهٴ
    این علوم ظلمانی که ظلمت آن همهٴ بلاد را فرا گرفته استشمام
    نمیشود این شجر جز بغی و فحشاء ثمری نیاورد و جز غل و
    بغضاء حاصلی نبخشد ثمرش سمّ قاتل است و ظلّش نار مهلک
    فنعم ماقال تمسّک باذیال الهوی فاخلع الحیاء و خلّ سبیل
    النّاسکین و ان جلّوا ... "
    ( ایقان . ص ٥٣ - ٥٤ )

بیت از ابن فارض است و در دیوانش چنین ثبت
شده است :
تَمَسّک ْ باذیال الهَوی و اِخلَعِ الحیاء
و خَلّ‌سَبیل النّاسکین و ان جَلّوا "
( دیوان ابن فارض . ص ١٣٤ )
مفهوم بیت این است که دست به دامن عشق زن . حیا را
کنارگذارو راه زاهدین و عابدین را هرقدرپر جلال باشد
رها کن .

ص ٢٨

  • ٢١ -
    خَلّ دَعویَ الْحُبّ اَو فَاْرضَ بما جَری
    کَذاکَ جَریَ الاَمْرُ فی فَرضِ سُنّتی
    حضرت عبدالبهاء در لوح علی ابن حاجی میرزا محمّد
    ایروانی میفرمایند : " ای بندهٴ صادق خدا نامهٴ شما رسید و
    بر مضامین کما هی حقّها در نهایت دقّت اطلاّع حاصل گردید ...
    جمال مبارک در قصیدهٴ ورقائیّه میفرماید : خل دعوی الحبّاو
    فارض بما جری کذلک جری الامر فی فرض سنّتی . میفرماید
    یا ترک محبّت اللّه کن و یا بهر بلا و مصیبتی راضی شو زیرا
    فقر و ذلّت و مصیبت و بلیّه از لوازم جانفشانی در سبیل الهی
    است ... "
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح حضرت فروغی
    میفرمایند : " نامهٴ آن حضرت مورّخ ٢٢ ربیع الاوّل سنهٴ ١٣٢٥
    واصل گردید ... در قصیدهٴ ورقائیّه میفرماید خل دعوی الحبّ
    او فارض بما جری کذاک جر ی الامر فی فرضی و سنّتی یاری
    ناچار شعلهٴ عشق آتش بار است لهذا صبر و قرار لازم و سکون
    و اصطبار واجب ... "
    بیت چنانچه فرموده اند از جمال قدم است و در قصیدهٴ
    عزّ ورقائیّه چنین ثبت گشته است : " خل دعوی الحبّ او فارض
    بما جری کذاک جری الامر فی فرض سنّتی " .
    ( آثار . ج . ص ٢٠٦ )
    و نیز ن ک به ذیل : " احن بکل اللّیل .. "

ص ٣٩

  • ٢٢ -
    حضرت ربّ اعلی در رسالهٴ نبوّت خاصّه میفرمایند :
    ------------
    "... انی کلّما فصلّا فی آیات اثبات النبّوّة الخاصّة و الولایة
    المطلقة ما قصدت الاّ العجز البحت عن ذکر الدّلیل و الذّلّ
    الصّرف عن عرفان السّبیل لاّن دون ذلک لایمکن فی مقام من
    الخلق و من ادّعی اثبات النّبوّة الخاصّة بحقبقتها الّتی هی علیها
    فقد احتمل الافک فی نفسه و یجری علیه احکام حدود قابلیّته و
    لکّن الآیات لما کانت فی بعض الانفس الطف و ارقّ من غیر ها
    فلذا قد فصّلت آیات المحکمات ما یمکن فی التّبیان لذکر
    النّبوة الخاصّة بمثل حکایة الزجاجة عن الخمر حیث قال الشاعر
    رقّ الزجاج و رقّت الخمر فتشابها و تشاکل الامر . فکانّما
    خمر و لاقدح فکانّما قدح و لا خمر ..."
    ( مجموعة آثار حضرت اعلی .

شمارهٴ ١٤ . ص ٣٧٢ - ٣٧٣ )
حضرت عبدالبهاء در لوح حضرت علی قبل اکبر
میفرمایند : " ای منادی میثاق محرّر چون جامهای مکرّر
نشئهٴ صهباء داشت ... این است عقیدهٴ ثابتهٴ راسخه و حقیقت
معتقدات واضحهٴ صریحهٴ این عبد و اهل ملکوت ابهی که جمال
مبارک شمس حقیقت ساطع از برج حقیقت و حضرت اعلی
شمس حقیقت لامع از برج حقیقت یعنی آن نور حقیقت و
مصباح احدیّت در این زجاجهٴ رحمانیّت و این مشکاة وحدانیّت
ساطع و لامع . اللّه نور السّموات و الارض مثل نوره کمشکوة

ص ٤٠
فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزّجاجة کأنّها کوکب درّی یوقد
من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیة و لاغربیة یکار زیتها یضئی و
لو لم تمسه نار نور علی نور . و آن نور حقیقت در وقت
واحد و زمان واحد هم در این زجاجهٴ فردانیّت ساطع و هم در
این مشکاة وجدانیّت ظاهر و واضح و لامع ولی مشکاة مقتبس
از زجاج چه که نور حقیقت در زجاجهٴ رحمانیّت ساطع و از
زجاج وهّاج فائض بر مشکاة چون سراج و مقام مبشرّی باین
برهان محققّ میگردد این مشکاة شمس آفاق است و این زجاج
نیر اعظم . اشراق این مشکاة مصباح عالم بالا و این زجاج
کوکب ملاء اعلی این است که با وجود وتجودشان در زمان واحد
و عصر واحد و تعدّد بحسب ظاهر باز حقیقت واحده بودند و
کینونت واحده . جوهر توحید بودند و ساذج تفرید . چون در
نور نگری نور واحد بود چه که در زجاج و مشکاة هر دو
ساطع و چون بهوبّت نگری تعدّد مشاهده شود و زجاج و مشکاة
بینی و نهمچنین این زجاجهٴ رحمانّه و حقیقت شاخصه بدرجه ای
لطیف و نورانی و شفاف و رحمانی که با نور حقیقت بقسمی
تعاکس یافته که حقیقت واحده تحقّق نموده و صرف تزحید رخ
گشوده یکاد زیتها یضئ و لو لم تمسه ناره .رقّ الزّجاج و
رقّت الخمر و تعاکسها فتشابه الامر و کأنمّا خمر و لا قدح و
کأنمّا قدح و لاخمر نورانیّت سراج و لطافت زجاج دست بهم
داده نور علی نور گشته این است که میفرماید : ایّاکم ان
تذکروا فیّ آیتین ، ای آیة اللاّهوت و آیة النّاسوت و مادون
این دو شمس حقیقت کلّ عباد له و کلّ بامره یعملون ... "
( مکاتیب ، ج ٢ ، ص ٢٤٩ - ٢ ٢٥ )

و حضرت عبدالبهاء در لوح دیگر میفرمایند : " ای ثابت

ص ٤١
بر پیمان تدبیر در امورعبارت از اتقان است یعنی باید
هر امری را چنانکه باید و شاید اجرا نمود مثلاً جام نورانی
را صهبای رحمانی باید چنانچه شاعر گفته رقّ الزّجاج ... "
( مکاتیب ، ج ٥ . ص ٢٢٢ )

ابیات از صاحب ابن عباد ابوالقاسم اسماعیل بن ابی
الحسن ( فوت ٣٨٥ ه ق ) است . ن ک به وفیات الاعیان . ج
-------------
٢ . ص ٢٢٦ و یتیمة الدّهر . جلد ٣ . ص ٢٥٩ . عراقی
--------------
( فوت ٦٨٨ ه ق ) مضمون ابیات صاحب این عباد را بفارسی
چنین به نظم آورده است :
" از صفای می و لطافت جام
در هم آمیخت رنگ جام و مدام
همه جام است و نیست گوئی می
یا مدام است و نیست گوئی جام "

ص ٤٢

  • ٢٣ -
    رمَانِیَ الْدّهرُ باِلاَرْزاءِ حَتّی
    فُؤادی فِی حدیدٍ مِن نِبَالِ
    حضرت عبدالبهاء میفرمایند : " ...ما شصت سال است که
    هدف سهام مفتریاتیم لهذا باینگونه تهمت ها خو کرده ایم کما
    قال الشّاعر : رَمَانِی الدّهرُ باِلاْرزاءِ حَتّی فؤادی فِی حدیدٍ مِن
    نِبالِ فَصِرْتُ اِذا اَتَتْنِی مِن سِهام تَکَسّرَتِ النِصّالُ علی
    النِصّالِ ..."

( اسرار ربّانی . ج ٢ . ص ٢٠٤ )

و در لوح جناب ابن ابهر میفرمایند : " ای منادی پیمان
نامه ها ملاحظه گردید الحمدللّه حقیقت حال آن دو مظلوم
بزرگوار بر یار و اغیار واضح و آشکار گشت ... ما از تیر
و سنان افتراء خوف و هراس نداریم زیرا شصت سال است که
هدف سهم افترائیم و آماج تیر بهتان در این دریا مستغرقیم
لهذا از نم و شبنمی چرا خوف و هراس نمائیم چنانچه شاعر
عرب گفته رمانی الدهر بالارزاء حتّی فؤادی فی حدید من
نبال . فصرت اذا اتتنی من سهام تکسّرت النصال علی
النصال ..."
و در لوح دیگر میفرمایند : " ... متنبّی گوید
رمانی الدّهر بالارزاء حتّی ..."
( مکاتیب . ج ٥ . ص ١٢٥ )

این دو بیت متنبّی را حضرت عبدالبهاء در لوح صبری

ص ٤٣
افندی با مطلع : " یا صاحبی الّسجن القدیم المحترم ..." و
نیز در لوح سیّد حماد مصحّح جریدة‌المؤیّد با مطلع : " ایّها
الفاضل الجلیل قد اخذت کتالکم الکریم ..." هم نقل
فرموده اند .
ابیات چنانچه حضرت عبدالبهاء تصریح فرموده اند از
متنبی است و در دیوانش چنین ثبت شده است :
" رَمانی الدّهرُ بالارزاءِ حتّی
فؤادی فی غِشاء مِن نِبالٍ
فَصِرْتُ اذا اصبَتْنی سِهامٌ
تکَسّرتِ النصّالُ علی النصالٍ "
( دیوان متنبّی ، ص ٢٦٥؟

مضمون فارسی این دو بیت چنین است که روزگار تیر
مصائب خود را آنقدر بسوی من پرتاب نمده که قلبم از نیر
مستور گشته است . ازتیر بلیچات زمانه سراپای وجودم
آنچنان پوشیده شده است که اگر تیر دیگری پرتاب شود
نوک آن در برخورد باسایر تیرها خواهد شکست .

ص ٤٤

  • ٢٤ -
    سَاْلتُ الْنَدی هلْ انتَ حسرٌ فقال لا
    و لکننّی عبدٌ لِیَحیی بنِ خالد
    حضرت عبدالبهاء در لوح میرزا عطاءاللّه پسر میرزا
    احمد قائنی میفرمایند : " ای سلیل آن شخص جلیل در عربی
    شاعری در ستایش آل برامکه چنین شعری انشاء نمود : سألت
    النّدی هل انت حرّ فقال لا و لکننّی عبد لیحیی ابن خالد فقلت
    شراء قال لا وراثة توارثنی والد بعد والد. ترجمه اش این
    است که از کرم و بخشش سؤال نمودم که تو آزادی گفت خیر
    من بندهٴ یحیی ابن خالدم یعنی من که کرم و بخششم . غلام
    حلقه بگوش یحیی ابن خالدم سؤال نمودم تو را یحیی ابن
    خالد خریده است گفت خیر بلکه من میراث از آباء و اجداد
    او هستم که باو رسیده ام یعنی یحیی ابن کرم و بخشش را
    از میراث پدر و آباء بوراثت برده است ..."

ابن عبد ربه در کتاب عقد الفرید چنین آورده است :
" ... دخل رجل من الشّعراء علی یحیی بن خالد بن برمک
فأنشده :
سَألتُ النَدّی هل انتَ حرٌّ فقال لا
و لکننّی عبدٌ لیحیی بنِ خالِد
فقلتُ شِراءً قال لا بَل وراثةً
تَوارثَنی عن والدٍ بعد والدٍ
فأمر له بعشرة آلاف ..."
( عقد الفرید . ج ١ . ص ٢٦٨ - ٢٦٩ )

ص ٤٥

  • ٢٥ -
    سَمَ الرّدی فی مَذْهبِ العشقِ واجبٌ
    وَ حَرقُ الحَشاءِ فی الحُبّ مِن اوّل بَیعَتی
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب آقا میرزا فرج اللّه خان
    میفرمایند : " ای فرج الهی مکتوبی که مرقوم بیکی از یاران
    نموده بودید ملاحظه گردید ... اگر روزی فیروزی پیش آید
    و مانند عید نوروز اسباب جشن و شادمانی و کامرانی از
    هر جهت فراهم آید بزم جانفشانی آراسته گردد و حلقه های بلا
    مانند زنجیر زلف بیهمتا پیوسته یعنی پای مبارک رو
    بفلک در چمبر فلق افتد و از آن ترکهای نازنین در سبیل
    جمال مبین قدری میل فرمایید ملاحظه خواهید فرمود که چقدر
    دلنشین و شکرین و شیرین است میفرماید . سمّ الردّی فی
    مذهب العشق واجب و حرق الحشاء فی الحبّ من اوّل بیعتی خل
    دعوی الحبّ او فارض بما جری کذلک جری الامر فی فرضی و
    سنّتی ..."
    ابیات از حضرت بهاءاللّه است و در قصیده عزّ ورقائیّه
    چنین ثبت گشته : " سفک الدّماء فی مذهب العشق واجب و حرق
    الحشاء فی الحبّ من اوّل بیعتی "
    ( آثار . ج ٣ . ص ٢.٥ )

و نیز ن ک به ذیل : " خل دعوی الحبّ ..."

ص ٤٦

  • ٢٦ -
    شِنْشِنَةٌ اَعْرفُها مِن اَخْزَمِ
    حضرت عبدالبهاء در لوح مدیر جریدهٴ چهره شما
    میفرمایند : " سؤال حاجی میرزا یحیای دولت آبادی به موجب
    کاغذی که در چهره شما مندرج است کلیاً خود را عاری و بری
    دانسته . جواب . ٠٠٠٠ اگر جناب حاجی میرزا یحیای
    دولت آبادی و رفقای خفی اوبا وجود دعوای اصالت و ریاست در
    بابیت سراً ، بظاهر اگر انکار میکنند عجب مدارید زیرا به
    مقتدای خویش و پدر مرحوم اقتداء نموده چنانچه شاعر عرب
    گفته شنشنة اعرفها من اخزم ... "
    میدانی ( فوت ١١٢٤ م ) در مجمع الامثال در ذیل ضرب
    -------------
    المثل : " شنشنة اعرفهامن اخزم " مینویسد : " قال ابن
    الکلبی : ان الشعر لأبی اخزم الطائی ، و هو جدّ اب حاتم او
    جدّ جدّه ، و کان له ابن یقال له اخزم ، و قیل : کان عاقاً .فمات
    و ترک بنین فوثَبُوا یوما علی جدّهم ابی اخزم فأدْمَوُه فقال :
    اِنّ بنی ضَرّ جونی بالدِم
    شِنْشِنَةٌَ اعرفُها مِن اْخزم
    و یروی " زمَلّونی " و هو مثل ضرجونی فی المعنی : ای
    لَطخّونی ، یعنی ان هؤلاء اْشبهوا أیاهم فی العُقُوق . و الشِنّشنة :
    الطّبیعة و العادة قال شمر : و هو مثل قولهم " العصامن العُصَیّة
    و یروی " نشنشة " و کأنه مقلوب شنشنة ، و فی الحدیث أن عمر
    قال لابن عباس رضی اللّه عنهم حین شاوره فاعجبه اشارته :
    شنشنة اعرفهامن اخزم ، و ذلک انّه لم یکن لقرشی مثل رأی
    العباس رضی اللّه عنه ، فشبهه بِأبیه فی جَوْدة الرأی ، و قال اللیث :

ص ٤٧
الاخزم الذکر ، و کمرة خَزَمْاَ ء قصر و ترها . و ذکر اخزم . و قال :
و کان لأعرابی بُیَیّ یعجبه ، فقال یوما : شنشنة من اخزم . أی
قطران الماء من ذکر اخذم . یضرب فی قُرْب الشّبَه "
( مجمع الامثال . ج ١ . ص ٣٦١ )

و نیز ن ک به کتاب عقد الفرید . ج ٣ . ص ١٠٢ ؟ ج
٦ . ص ٩٩ . ------------
چنانچه میدانی تصریح نموده کلمهٴ " شنشنة " به معنی
خلق و خو و عادت است و مصرعی که در لوح مبارک آمده
برای تشبیه فرزند به پدر بکار میرود نظیر بیت سعدی که :
" عاقبت گرگ زاده گرگ شود گر چه با آدمی بزرگ شود ".

ص ٤٨

  • ٢٧ -
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ... حال مصمّم
    حرکت به فرنگستانم که شاید خدمتی بآستان نمانم بقول عرب
    ضغث علی اباله یعنی یکدسته ریسمان به فتیله چراغ منضّم
    شده ..."
    ( مائدهٴ آسمانی . ج ٢ . ص ٨٣ - ٨٤ )

مصرع از اسماء بن خارجه ( فوت ٦٦ ه ق ) است و
میدانی در مجمع الامثال آن را چنین آورده است .
" لی کُلَّ یومٍ‌من ذُوَالَهْ
ضغْثٌ یَزیِدُ عَلی اَبالَهْ
فَلاَحَشَأنّک مشِتَصاً
اُوْساً أویسُ مِن الهَیَالَهْ "
( مجمع الامثال . ج ١ . ص ٢٣٢ )

ص ٤٩
-٢٨-
طوعاً لقاض اتی فی حکمِهِ‌عَجَباً
افتی بسفَکِ دمی فی الحِلّ و الحَرَمِ
حضرت بهاءالّله در لوح شیخ محمّد تقی نجفی
میفرمایند : " .... یا شیخ انّا سمعنا ان جنابک اعرضت عنّا و
اعترضت علینا حیث امرت الناّس بسبّی و افتیت علی سفک
دماء العباد للّه درّ من قال : طوعاً لقاض اتی فی حکمه عجبا افتی
بسفک دمی فی الحل و الحرم "
( لوح شیخ ، ص ١٣ )

و نیز حضرت بهاءاللّه در لوح شکر شکن میفرمایند :
" ... معلوم آنجناب باشد که یکی ازمعتکفین آن ارض که
مشغول بزخرف دنیا است و از جام رحمت نصیبش نه و از
کأس عدل و انصاف بهره اش نه و در لحظه ای این بنده را
ندیده و در مجمعی مجتمع یشده و ساعتی مؤانست نجسته قلم
ظلم بر داشته و بخون مظلومان رقم کشیده فطوعاً لقاضٍ اتی فی
حکمه عجبا افتی بسفک دمی فی الحّل و الحرم ..."
( دریای دانش . ص ١٤٨ )

حضرت عبدالبهاء در لوح آقا میرزا حبیب رفسنجانی
میفرمایند : " ای حبیب عبدالبهاء بلیّات و صدماتی که در سابق
تحمّل نمودید و جام بلائی که نوش جان فرمودید جمیع معلوم
و مشهود ... جمال مبارک در یکی از الواح بمناسبتی این بیت
ابن فارض را مرقوم فرموده اند طوعا لقاض اتی فی حکمه عجبا
افتی بسفک دمی فی الحلّ و الحرم که معنیش بفارسی این است

ص ٥٠
که خدایا آن قاضی را راضی فرما که فتوا بخون این آواره در
حلّ و حرم کعبه داد و حال آنکه صید نیز در مشعر الحرام
حرام است ولی آن بدبخت چنان دل سخت بود که خون این عبد
را در حلّ و حرم هدر نمود ..."
حضرت ولّی امراللّه در توقیع موّرخ ١٣ کانون دوّم
١٩٢٣ میفرمایند : " ... در لوح ابن ذئب آن لسان عظمت که
تسلّی دهندهٴ عالم است باین بیان ناطق : طوعاً لقاضٍ أتی فی
حکمِهِ عَجَباً افتی بسفکِ دمی فی الحِلّ و الحَرَمِ " .
( توقیعات . ج ١ . ص ٧٩ )

بیت چنانچه تصریح فرموده اندازابن فارض است .
ن ک به دیوان ابن فارض ص ١٢٩ .
----------------

  • ٢٩ -
    عِشْ خالیا فالحُسْبُ راحَتهُ عَنا
    و اَوّلهُ سقُمٌْ و آخِرُهُ قَتْل
    ن ک به ذیل " و عش خالیا فالحب ... "

ص ٥١
-٣٠ -
عَلَیّ ثیابٌ لَو یُباعُ جَمیعُها
بِفَلسٍ لَکانَ‌الفْلسِ مِنهن اکثرا
حضرت عبدالبهاء در رسالهٴ مدنیّه میفرمایند : " ...
عزّت و سعادت و بزرگواری و منقبت و تلذّذ و راحت انسان
در ثروت ذاتیّهٴ خود نبوده بلکه در علّو فطرت و سمّو همّت و
وسعت معلومات و حلّ مشکلات است فنعم ما قال علیّ ثیاب لو
یباع جمیعها بفلس لکان الفلس منهن اکثرا و فیهن نفس لو
یقاس بها نفوس الوری کانت اجلّ و اکبرا ..."
( رسالهٴ مدنیّه . ص ٣٠ )

ابیات از محمّد بن ادریس شافعی ( فوت ٨٢٠ م ) است .
یاقوت حموی ( فوت ١٢٢٩ م ) در معجم الادباء مینویسد :" و عن
ابی بکر بن بنت الشّافعی قال : قال الشّافعی بمکّه حین
اراد الخروج ال . مصر : لقد اصبحت نفسی تتوق الی مصر ومن
دونها قطع المهمه و القفر فواللّه ما ادری اللفوز و الغنی اساق الیها
ام اساق الی القبر ؟ قال : فخرج فقطع علیه الطّریق فدخل یعض
المساجد و لیس علیه الاخرقه فدخل النّاس و خرجوا فلم یلتفت
الیه احد فقال : علّی ثیاب لو یباع جمیعها بفلس لکان الفلس
منهنّ اکثرا . و فیهّن نفس لو یقاس ببعضها نفوس الوری کانت
اجلّ و اکبرا و ما ضر نصل السیّف اخلاق غمده اذا کان عضبا
این وجهته فری ؟ "
( معجم الادباء . ج ١٧ . ص ٣١٩ - ٣٢٠ )

ص ٥٢
مضامین این ابیات مشابه است با ابیات ابو
طاهربن الخبزارزی که ثعالبی آنها رابه‌این نحو در
یتیمة الدّهر نقل کرده است :
" علی ثیاب فوق قیمتها الفلس
و فیهنّ نفس دون قیمتها الانس
فثوبک مثل الشمس من تحتها الدجی
و ثوبی مثل الغیم من تحته الشمس "
( یتیمة الدّهر ، ج ٤ . ص ٣٨٣ )

مضمون ابیاتی که در رسالهٴ مدنیّه نقل شده آن است
که لباسی به تن دارم که اگر به فلسی فروش رود ارزش فلس
بمراتب بیش از آن خواهد بود . امّا داخل این لباس کسی
است که اگر نفوس مردمان بادن قیاس شود از آنان گرانبهاتر
است .

ص ٥٣

  • ٣١ -
    عَلَیک بها صرفْاً وان شئتَ مَزْجَها
    فعَدْلکَ عن ظَلْمِ الحَبیبِ هو السُظّم
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ای ناظم لؤلؤ
    منثور در ستایش شعلهٴ نور مجلّی طور آفتاب انور مشرق ظهور
    روحی لاحبائه الفدا قصائد و محامد انشاء و انشاد نما تا عالم
    انشاء بوجد و طرب آید و عبدالبهاء سرور و فرح یابد ولی
    حضرت اعلی روحی له الفدا و بس . شاعر عرب گفته علیک بها
    صرفا و ان شئت مزجها فعدلک عن ظلم الحبیب هوالظلم یعنی
    باده لطیف را صرف و خالص بنوش و اگر چنانچه بچیزی آن
    باده را مزج نمائی از ظلم که آب دهن محبوبست اگر تجاوز
    نمائی ظلم است لهذا شما نیز از ستایش ابهی و محامد اعلی
    تجاوز ننما و علیک البهاء ع ع "
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح " جناب عندلیب گلشن
    معانی " میفرمایند : " ای بلبل معانی قصیدهٴ غراّ و فریدهٴ نوراء
    ملاحظه گردید درنهایت فصاحت و بلاغت بود و ورقات مبارکه
    به الحان دیع در نهایت ملاحت قرائت نمودند و ورقهٴ علیا
    جائزه خواست یعنی بقلم میثاق تحسین مرقوم شود من نیز
    کلک ضعیف برداشته و بچند سطر و جیز تصدیع مینمایم که
    قدح بادهٴ معانی را باید خالص به ذکر مجبوب آفاق نمود علیک
    بها صرفا و ان شئت مزجها فعدلک عن ظلم الحبیب هو الظلم و
    علیک البهاء ع ع "
    ( مجموعهٴ مکاتیب . شمارهٴ ٨٧ . ص ٥٨٢ )

ص ٥٤
و حضرت عبدالبهاء در لوح کربلائی عبّاس خاکی
میفرمایند : " ای بندهٴ بها از تخلّص آن سرور شعراء معنی
خضوع و خشوع استنباط گشت ... شاعر ابن فارض میگوید
علیک بها صرفاً و ان شئت مزجها فعدلک عن ظلم الحبیب هو
الظّلم یعنی آن صهبای الهی را باید صرف و خالص بنوشی به
چیزی دیگر آمیخته ننمائی و اگر خواستی که آمیخته نمائی
از آب فم محبوب تجاوز مکن که عین ظلم است ..."
ن ک به دیوان ابن فارض . ص ١٤٣
----------------

ص ٥٥

  • ٣٢-
    عِندَالصّباحِ یَحمَدُ القومُ السُرّی
    حضرت عبدالبهاء در لوح میرزا محمود زرقانی
    میفرمایند : " ای بندهٴ الهی حمد کن که به جانفشانی در سبیل
    جمال ربّانی مؤیّدی ... مثلی است در بین عرب عند الصّباح
    یحمد القوم السّری سر ی شب روی است یعنی قافله بامداد ممنون
    از شب روی گردد هرچند در شب محروم از خواب شده و بادیه
    پیموده و زحمت و مشقّت کشیده ولی صبح چون به منزلگاه
    رسد از شب روی مسرور و شادمان گردد ..."
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح پری جان خانم صبیّهٴ
    حضرت ملاّ محمّد علی شهید و ضلع ملاّ حسن شهید (نی ریز )
    میفرمایند : " ای یادگار دو شهید مجید فی الحقیقه در ایّام
    زندگانی دمی سر و سامان نیافتی وراحت و آرام نجستی و
    شادمانی و کامرانی ندیدی ... در ایّام عمر خویش در سبیل
    الهی نیش دیدی نه نوش . جفادیدی نه وفا . رزایا کشیدی نه
    عطایا . بلایا تحمّل نمودی نه راحت و نعمع بی منتهی . و
    مثلی است مشهور عند الصبّاح یحمد القوم السّری یعنی قافله چون
    صبح نماید ازشبروی ممنون و خوشنود گردد ... "
    چنانچه حضرت عبدالبهاء بیان فرموده اند عبارت " عند
    الصباح یحمد القوم السّری " از امثال عرب است و میدانی
    آنرا در مجمع الامثال نقل نموده و در ذیل آن چنین توضیح
    -----------
    داده است : " عِندالصّباح یَحْمَدُ القَوْمُ السّرُی قال المفضل : اِن
    اوّل مَنْ قال ذلک خالد بن الولید لما بَعَثَ اِلیه أبوبکر رضی اللّه

ص ٥٦
عنهما و هو بالیمامة : اُن سِرْ الی العراق . فأرادَ سلْوکَ المَفَازة
فقال له رافع الطائی : قد سلکتها فی الجاهلیّة . و هی خِیسُ
للابل الواردة و لا اظُنک تقدرُ علیها الا ان تحمل من الماء.
فاشتری مائة شَارِف فعطشها ثم سَقَاها الماء حتّی روَیِت . ثمّ
کَتَبها و کَعَم افواهها . ثمّ سلک المفازة حتّی اذا مضی یومان و
خاف العَطَش علی النّاس و الخیل . و خشی ان یذهبَ ما فی
بطون الابل نَحَرالابل و استخرج ما فی بطونها من الماء .
فیقی النّاس و الخیل . و مضی . فلماً کان فی الّیلة الراّبعة قال
رافع : انْظُرُوا هل تَرَوْنَ سِدْراً عِظاماً فان رأیتموها و الاّ فهو
الهلاک ، فنظر النّاسُ فرأوا السدر ، فاخبروه ، فکَبّر ، و کَبّر
النّاسُ ، ثمّ هجموا علی الماء ، فقال خالد :
للّه دَرّ رافعٍ اَنّی اهْتَدَی
فَوّزَ من قُراقِرالی سُویَ
خِمساً اذا ساَر بِه الجِیشُ بَکَی
ما سَارَهَا من قبله اِنسٌ بُبری
عِندَ الصّبَاحِ یَحْمِدُ القوُم السُرّیَ
و تَنجَلِی عَنهُم غَیاباتُ الکَرَی
یضرب للرّجل یحتمل المَشقَةّ رَجاَء الرّاحَة "
( مجمع الامثال ، ج ٢ ، ص ٣ )

یاقوت خموی در معجم الادباء نیز بیتی از علّی بن
-------------
زید البیهقی نقل نموده که مصرع اوّل آن متضمّن ضرب المثل
فوق میباشد :
" لقد یحمد القوم السّری فی صباحهم
زمان تلاق عنده الشمل یجمع "
( معجم الادباء ، ج ١٣ ، ص ٢٣٨ )

ص ٥٧

  • ٣٣ -
    غایَة اَقدامِ العُقُول عِقال
    و اکثرُ سعَی العَالمین ضلال
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب طبیب آقا میرزا
    عبدالمجید ( ارومیّه ) میفرمایند : " ای ثابت بر پیمان نامهٴ که
    بجناب منشادی مرقوم نموده بودید ملاحظه گردید از مضمون
    ممنون شدم ... غایة اقدام العقول عقال و اکثر سعی العالمین
    ضلال خذ ما رأیت و دع شیئاً سمعت به فی طلعة البدر مت
    نغنیک عن زحل ..."
    شیخ بهائی در کشکول این ابیات را که از امام فخر
    -------
    رازی ( فوت ٦٠٦ ه ق ) است چنین نقل نموده است :
    " نهایة اقدام العقول عقال
    و غیاة سعی العالمین ضلال
    و لم نستفد من سعینا طول عمرنا
    سوی ان جمعنا فیه قیل و قال
    و ارواحنا محبوسة فی جسومنا
    و حاصل دنیانا اذی و وبال "

( کشکول . ج ١ . ص ٦٦ )

و نیز ن ک به تاریخ الوالفداء ( فوت ٧٣٢ ه ق )
----------------
یعنی کتاب المختصر فی اخبار البشر . مجلّد دوّم ، جزء ششم .
---------------------

مضمون ابیات امام فخر رازی چنین است که آخرین

ص ٥٨
گامهای خرد انسانی به پابند میرسد و عالی ترین درجهٴ
کوشش مردم به گمراهی واصل میشود . ما از کوشش خود در
تمام مدت عمر خویش بهره ای نبردیم جز آنکه پیوسته برای
خود قیل و قال اندوختیم . ارواح ما در اجساممان زندانی
است و حیاتمان در این عالم جز عذاب و اذیّت حاصلی
نداشته است .

  • ٣٤ -
    فَصارَ یَحسُدُنی مَن کُنتُ اَحسُدُ
    وَ صِرتُ مولی الْوَری مُذ صِتَ مولائی
    ن ک به ذیل : " کانت لقلبی اهواء "

  • ٣٥ -
    فَصرتُ اذا اَتَتَنی مِن سِهامٍ
    تَکَسّرتِ النِصّالُ علی النِصالِ
    ن ک به ذیل : " رمانی الدّهر بالارزا ..."

ص ٥٩

  • ٣٦ -
    فَطوفانُ نوح عِندَ نَوحی کاً دمُعی
    وَایقادُ نیرانِ الْخَلیلِ کَلَوعَتی
    حضرت بهاءاللّه در جواهر الاسرار میفرمایند : " .. و
    هذا العبد اکون حاضراً بین یدیهم و انتظر ما قضی اللّه علینا و
    حکم بنا و قدر لانفسنا و ما اخاف من احد و ما احذر من
    نفس مع ما احاطتنا من البأساء و الضّراّء من اهل البغی و
    التغضاء و اغشت الاحزان فی تلک الازمان . فطوفان نوح عند
    نوحی کادمعی و ایقاد نیران الخلیل کلوعتی و حزنی ما یعقوب
    بثّ اقلّه و کلّ بلاء ایّوب بعض بلیّتی .. " .
    ( آثار . ج ٣ . ص ٧٧ )

و نیز حضرت بهاءاللّه در لوح حضرت امین میفرمایند :
" ... در مدینهٴ کبیره دو نفس موجود بامیّد آنکه باب امانت
ودیانت و اخلاق مرضیّه و اعمال طیّبه گشوده شود و لکن باب
اختلاف و خیانت و نفاق و ذلّت گشوده شد بالاخره امر به
مقامی رسید که امانت از آن محل هجرت اختیار کرد و معلوم
نیست آن بیچاره کجا رفته و بدست که گرفتار شده باری
یکی از آن دو با دشمن ساخت و بر دوست تاخت و اسم ستّار
اظهار نداشت . این کلمه مکّرر از قلم جاری اظهاراً لحزنه و
ابرازاً لهمهّ بالاخره حاصلش تضییع مقامات انسان و مراتب
امانت و دیانت نعم ما قیل فطوفان نوح عند نوحی کادمعی و
ایقاد نیران الخلیل کلوعتی قلم در این مقام منصعق و مداد
متحیّر ... "
( مجموعهٴ آثار . شمارهٴ ١٥ . ص ٢٠٠ - ٢٠١ )

ص ٦٠
و نیز جمال قدم میفرمایند : " این عبد حزین که در
ارض حزن جالس شده و از جوهر حزن مرزوق گشته ...خدا
میداند که در این وقت چنان قطرات عبرات از چشم نازل
گشته و رشحات دمعات بمثل بارن رحمت بر وجهه جاری شده
که زفرات عیون قلم را از سیر باز داشته و طفحات دموع
صفحه را از مداد منع نموده نعم ما قال فطوفان نوع عند
نوحی کادمعی و ایقاد نیران الخلیل کلوعتی و لو لا زفیری
اغرقتنی ادمعی فلو لا دموعی احرقتنی زفرتی و حزنی ما
یعقوب بثّ اقلهّ و کلّ بلاء ایّوب بعض بلیّتی و لوحل ما بی
بالجبال و کان طور سینا بها قبل التّجلّی تدکت . با همهٴ این
بلایا و محن و رزایای سرّ و علن منتظر و مترصّد عنایات
متواترات و نغمات متظاهرات هستم ..."
و نیز حضرت بهاءاللّه در لوح شیخ میفرمایند :
" ... اگر وقتی آنجناب در انبار حضرت سلطان وارد شوند از
نائب و رئیس آن محلّ بطلبند که آن دو زنجیر را که یکی
بقره کهر و یکی بسلاسل معروف است بنمایند قسم به نیّر
عدل که چهار شهر این مظلوم در یکی از این دو معذّب و
مغلول و خزنی ما یعقوب بثّ اقلّه و کلّ بلاء ایوّب معض
بلیّتی

( لوح شیخ ، ص ٥٧ )

و نیز حضرت بهاءاللّه در لوح آقا میرزا آقا افنان
میفرمایند : " یا افنانی علیک بهائی و عنایتی این مظلوم در
بحبوحهٴ احزان من فی الامکان را بحقّ دعوت نموده و مینماید
و حزنی ما یعقوب بثّ اقلّه و کلّ بلاء ایّوب بعض بلیّتی مع

ص ٦١
احزان و ارادهٴ محیطه او یمین ایوان بزم مزیّن و از یسار
میدان رزم مشهود و مسموع ..."
( مجموعهٴ آثار. شماره ٦٠١٦ . ص ٢٦١ - ٢٦٢ )
حضرت ولّی امرالّله در لوح قرن احبّاء شرق ( نوروز ١٠١
-----------
بدیع ) میفرمایند : " ... و نیز در قصیدهٴ ورقائیّه که در ایّام
مهاجرت ازقلم محبوب ابهی نازل این ابیات مسطور فطوفان
نوح عند نوحی کادمعی و ایقاد نیّران الخلیل کلوعتی و حزنی
یا یعقوب بثّ اقلّه و کلّ بلاء ایّوب بعض بلیّتی ..."
(لوح قرن . ص ٣١ )

و نیز حضرت ولّی امرالّله در توقیع موّرخ دسامبر ١٩٣٧
میفرمایند : " ... و همچنین در قصیدهٴ مبارکهٴ ورقائیّه این دو
بیت در وصف بلایا و مصائب وارده نازل : فطوفان نوح عند
نوحی کادمعی و ایقاد نیران الخلیل کلوعتی و حزنی ما یعقوب
بثّ اقلّه و کلّ بلاء ایّوب یعض بلیّتی ..."
( توقیعات . ج ٢ . ص ٢٨٧ )

ابیاتی که در آثار مبارکهٴ فوق نقل گشته مأخوذ از
تائیّهٴ ابن فارض است
نحوهٴ ثبت و ترتیب توالی ابیات چنین است :
و لوأنّ ما بی بالجِبال . و کانَ طو
رُسینا بهاء قبلَ التَّجلّی لدُکّتِ
هویً عَبْرَةٌ تَمّت به . و جَویً تَمتْ
به حُرَقُ . ٱدْوَاوُها بَی اودْتَ
فطوفانُ نوحٍ . عندَ نوحی . کَأدْمُعی

ص ٦٢
و ایقادُ نیران الخلیل کَلَوْعَتی
و لَولا زفیری . اَغرقَتَنْی أدمُعی
وَ لَو لا دُموعی . أحْرَقَتَنی زفَرْتَی
و حُزنیَ . ما یعقُوبُ بَثّ اقلّهُ
وَ کُلُّ بلی ایّوبَ بعْضُ بَلِیّتی "
( دیوان ابن فارض . ص ٤٧ )

فرغانی در مشارق الدّراری شرحی مبسوط در ذیل هریک
از این ابیات نگاشته و بدقائق و اشارات مندرجهٴ در آنها
توجهّی دقیق مبذول داشته است . ذیلاً آنچه را که در شرح
ابیات منقول در آثار مبارکه مرقوم داشته درج مینماید :
" و لو أنّ ما بی بالجبالِ. و کانَ طو
رُسینا بهاء قبلَ التّجلّی . لَدُکّت
یقال : دککت الشئ . ادکّه دکّا. اذا کسرته حتّی سویته بالارض
و منه قوله تعالی : " فدکّتا دکّة واحدة " میگوید : که آن احتیاج
من بافاقت از آنست که ببلا و فنای صعق خود مُحّس شده ام . و
میبینم که اگر چنانکه آنچه از بلاها و عناهای عشق و غیر
آن بمن نازل است بجمله کوههای عالم نازل شدی و کوه طور
سینا که از اثر تجلّی موسی پاره شده بود . بآن کوههای کائن و
در میان ایشان نازل بودی . البتّه . آن جملهٴ کوهها و طور سینا
با ایشان پیش از آنکه تجلّی ئی که موجب دکّ است بر ایشان
همه واقه شدی . از اثر آن بلاها و عناهای من . همه پاره پاره
و ریزه ریزه و ذرّه ذرّه شدندی . اکنون در این ابیات آینده .
تفصیل اوصاف آن عشق و صبابت میکند که در ابیات متقدّم
ذکر ایشان مجملاً گفته بود ...
فطوفان نوح . عند نوحی. کادمعی . و ایقاد نیران الخلیل

ص ٦٣
کَلَوعتی پس این آب دیدهٴ من که از اثر سوزش عشق من
غمّازی میکند . چنان قوّت و غلبه یافته است که اگر نظر به
اصل و مَنشأش کنی چنان بسیار و بینهایت باشد که طوفان
نوح که همهٴ عالم را آب آن شامل شده بود . همچو نموداری
باشد از این آب چشم من . و این شعلهٴ آتش شوق من چنان
عظیم و سوزنده است که آتشی که مدّتی مدید بجهت سوختن
خلیل الّله " علی نبیّنا و علیه الصّلاة والسّلاام " بر میافروختند .
نمایشی بوده باشد از این شعله و سوزش آتش شوق من . در
این بیت صنعت اغراق . بکار برده است . چه قاعدتی است که
کشبّه به . در آن صفت مشبهه . ( چه قاعده آنست که مشبّه به در
ما به المشابهه - خ ل ) کاملتر از مسبّه باشد . و او مبالغه
کرده است و طوفان نوح و نیران خلیل را " علیهما السّلام " بدمعه
و لوعهٴ خود تشبیه کرده است تا در صفت اغراق و احراق .
اینهاکاملتر از آنها باشند .
و لو لا زفیری . اغترقتنی ادمعی و لو لا دموعی . احرقتنی زفرتی
الزفیر و الزفرة : اغتراف النّفس للشّدّة و الحزن و الحرقة .
میگوید : که آب دیده و سوز سینهٴ من هر دو در غلیه بغایتی
رسیده اند که هر دو متکافی شده اند چنانچه اغراق این مانع
احراق آن میشود و احراق آن دافع اغراق این میگردد . تا
دیدهٴ من مرا غرقه کرده بودی . لیکن شدّت حرارت آن .
رطوبت این را بکلّی نشف میکند . و اگر آبهای دیدهٴ من
نبودی . حرارت تنفّس من از آتش اندوه مرا سوخته بودی .
امّا رطوبت این . مر حرارت آن را .تسکین میدهد . و
حُزنی . ما یعقُوب بثّ اقلّهُ و کلّ بلاء ایّوب بعض بلیّتی
اگر چناکه من انده گساری کردم بآنچه گفتم : و ابثثتها

ص ٦٤
مابی و ازعنا و بلاء حضرت او هم بحضرت او پناه بردم .
عجب مدار وعیب مگیر . چه اندوهی که یعقوب "علیه السّلام "
از شدّت و غلبهٴ آن فریاد " انّما اشکوبثّی و حزنی الی اللّه "
برمیآورد . اندکی بود از بسیار آنچه من میکشم از رنج و
اندوه . و آنهمه بلا که ایّوب " علیه السّلام " از قوّت و عظمت
آن نالهٴ ، ربّ انّی مسّنی الضّر ، میکر د . بعضی بود از این
بلاها که من در عشق تحمّل میکنم . پس اگر بحضرت او
عرض کردم عیبی نباشد " .
( مشارق . ص ٩٣ - ٩٦ )

حضرت ولّی امرالّله در دو اثر منقول در فوق به
احتوای قصیدهٴ عزّ ورقائیّه به ابیات " فطوفان نوح عند
نوحی ... " و " حزنی ما یعقوب ... " اشاره فرموده اند در
حالی که در ١٢٧ بیت باقیماند از این قصیده چنین ابیاتی
وجود ندارد ( ن ک به آثار . ج ٣ . ص ١٩٦ - ٢١٥ ) . چنانچه
-------
گذشت این دو بیت مسلّماً از ابن فارض است امّا بعید نیست
که حضرت بهاءاللّه در قصیدهٴ مفصّل عزّ ورقائیّه که در اصل
متجاوز از دوهزار بیت بوده به این ابیات استشهاد فرمود ه
باشند .

ص ٦٥

  • ٣٧ -
    ففی کلّ شئ له آیة
    تدّل علی انّه واحد
    ن ک به ذیل : " و ما من شئ الاّ فیه ..."

  • ٣٨ -
    فهینی قلت هذا الصّبح لیل
    ایعمی العالمون عن الضّیاء
    ن ک به ذیل : " و هبنی قلت .. "

ص ٦٦

  • ٣٩ -
    فی الذاّهِبینَ الاوّلینَ مِنَ القُروُنِ لَنا بصائِر
    حضرت عبدالبهاء در لوح حاجی میرزا حسن ( در مصر )
    میفرمایند : " ای بندهٴ صادق جمال مبارک تحاریر متعددّهٴ شما
    ملاحضه گشت الحمدلّله دلیل بر روح و ریحان بود و ثبوت بر
    عهد و پیمان در خصوص میرزا مهدی خان مرقوم نموده بودید
    انّ ربّک لبالمرصاد آن شخص آنچه نمود بخود نمود عنقریب
    بوبال اعمال خود گرفتار گردد تا بحال نفسی تعرّض بامراللّه
    ننمود مگر آنکه به اشدّ بلا مبتلا گردید فی الذاهبین الاوّلین
    من القرون لنا بصائر ... "
    و نیز در لوح دیگر حضرت عبدالبهاء میفرمایند :
    " .. اگر بدیدهٴ حقیقت نظری نمائی بلا عطا بخشد و راحت
    و رخا سستی و عنا حاصل کند زحمت در این سبیل رحمت
    است و مشقت عین راحت هر چند جام جام بلاست ولی صهباء
    موهبت کبری ملاحظه فرما شاعر عرب گفته است فی السّابقین
    الاوّلین من القرون لنا بصائر نعنی پیشینیان ما را
    بینش اند ... "
    ( منتخباتی از مکاتیب . ج ٢ . ص ٢٠٣ )
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند :
    " .. ان استطعت ان تستظلّ فی ظلّ‌الوجه امنت الفناء و حظیت
    بالبقاء و تلئلأت فی الافق المبین بنور اضاء منه ملکوت السّموات
    و الارضین و سینطوی بساط القبول و یمتد فراش الخمول و لا
    تذر السیّول الاّ الطّلول و یهوی المترفون من القصور الی القبور

ص ٦٧
و تأخذهم السّکرات و تشتد بهم الحسرات و لات حین مناص
و لا تسمع لهم صوتا و لا رکزا فامّا الزّید فیذهب جفاء و امّا
ما ینفع النّاس فیمکث فی الارض فی الذّاهبین الاوّلین من
القرون لنا بصائر . و ان کنت ایّدک الّله بالرأی السّدید و الحذق
الشدّید تفکّر فیما تعود به هذه الملّة البضاء الی نشأتها الاولی
و منزلتها السّامیة العلیا..."
( من مکاتیب . ج ١ . ص ٩٢ )

و نیز در لوحی از حضرت بهاءاللّه چنین آمده است :
" یا احبّائی لا تحزنوا عمّا ترونه الیوم سوف تنقرض دولة
البغاة و المتکبّرین و عزّ العصاء و المتجبّرین للذاهبین
الاوّلین لنا بصائر انّ الذّی اعرض و اعترض انّه کبرق خلّب او
کسحاب صلف او کسراب قارع ومن اعظم المصائب و اکبرها
دعوة الظّالم بالقدل و الکاذب بالصّدق و الجاهل بالعلم بالی ان
مع الملیح قبیح و مع الغثّ ثمین و مع الصّالح طالح و مع
العالم جاهل کذلک اقتضت الحکمة و ارادة الرّحمانیّة و مشیّة
الالهیّة "
بیت از قسّ بن ساعده ( فوت ٦٠٠ م ) است . او
حکیم و شاعر و خطیب مشهور عرب در دورهٴ جاهلی بود و
روزی خطبهٴ خود را در بازار عکّاظ با این ابیات به پایان
رسانید :
" فی الذّاهبینَ الاوّلین
منَ القرونِ لنا بصائِر
لمّا رأیتُ موارداً
للموتِ لیسَ لَها مصادر

ص ٦٨
و رأیتُ قومی نحَوهَا
یمضی الاساغرُو الاکابِر
لا یَرجعُ الماضیِ اِلی
و لا مِنَ الباقین غابر
ایقنتُ انّی لا محَال
ة حیثُ صار القومُ صائر
( تاریخ ادبیات عرب . ص ٣٣ )
و نیز ن ک به عقد الفرید . ج ٤ . ص ١٢٨ و اغانی . ج
١٥ . ص ١٩٢ - ١٩٣ .
مضامین ابیات بفارسی آن است که برای ما تأمل در
احوال گذشتگان قرون پیش مایهٴ حصول عبرت و بصیرت
است . وقتی دیدم که برای مرگ فقط راه ورود و جود دارد و
از آن راه خروجی نیست . و وقتی دیدم افراد قوم من از
کوچک و برزگ بسوی آن روانند . و وقتی دیدم که آن که
در گذشته باز نگشته است و از باقی ماندگان نیز کسی باقی
نخواهد ماند . اطمینان یافتم که من نیز به همان جائی خواهم
رفت که آن قوم رفته اند .

  • ٤٠ -
    فی السّابقین الاوّلین
    من القرون لنا بصائر
    ن ک به ذیل : " فی الذّاهبین الاوّلین ..."

ص ٦٩

  • ٤١ -
    فی فتِیْةٍ مِن جُنُود القَهرِ ما تَرَکَتْ
    للرّعدِ کَراتُهُم صَوتاً و لا صیتا
    جمال قدم در لوح استنطاق میفرمایند : " ... بعد از
    ورود سرایه اهل حکومت مذکور نمودند که هفت نفر از اعجام
    رفته اند آقاجان و سیّد محمّد و رضاقلی را کشته اند للّه درّ من
    قال فی فتیة من جنود القهر ما ترکت للرّعد کراهم صوتاً و لا
    صیتا قوم اذا قوبلوا کانوا ملائکة حسنا و ان قوتلوا کانوا
    عفاریتا و جمیع ناس مضطرب و خائب مشاهد شدند ..."
    ( مائدهٴ آسمانی . ج ٤ . ص ٢٢٧ - ٨ ٢٢ )

ابیات از ابراهیم ابن عثمان بن محمّد الغزی ( فوت
٥٢٤ ه ق ) است . ابوالفداء در تاریخ خود ابیات را اینطور
ثبت نموده است :
" فی فتیة من جیوض التّرک ما ترکت
للرّعد کراتهم صوتاً و لا صیتا
قوم اذا قوبلوا کانوا ملائکة
حسنا و ان قوتلوا کانوا عفاریتا "
( کتاب المختصر . مجلّد دوّم . جزء ٥ . ص ١٠ )

معنی ابیات فوق انطور که ابوالفداء نقل نموده این
است که در لشکر جوانان ترک صدای غرش حملات آنان جائی
برای صدای رعد باقی نمیگذارد . آنان قومی هستند که در
همنشینی چون ملائکهٴ جمالند و در وقت جنگ و گریز
و حشتناکتر از هر عفریت پر ستیز .

ص ٧٠

  • ٤٢ -
    قوم اذا قوبلوا کانوا ملائکة
    حسنا و ان قوتلوا کانوا عفاریتا
    ن ک به ذیل : " فی فتیة من جنود ..."

ص ٧١

  • ٤٣ -
    کانَتْ لِقَلبیَ اَهواءٌ مُشَتَتِةٌ
    فَاسْتَجْمَعَتْ مُذ رَأبْکَ العَین اَهوائی
    حضرت بهاءاللّه در لوحی میفرمایند : ای حبیب
    انشاءاللّه لازال در ظلّ ظلیل شجرهٴ مبارکهٴ الهیّه بکمال روح و
    ریحان و سرور و بهجت بی پایان مستظل بوده و بذکر دوست
    از حزن و سرور عالمیان و عیش و ماتم آدمیان بیخبر ترکت
    للناس دینهم و دنیاهم شغلاً بذکرک یا دینی و دنیائی ..."
    و حضرت عبدالبهاء در لوح حاجی حسین باقر در یزد
    میفرمایند : " ای بندهٴ جمال ابهی مکاتیب شما مضامینش شیرین
    و بسیار دلنشین چخ که دلیل بر محبّت نور مبین مادام چنین
    گنجی در آستین داری و چنین سلطنتی زیر نگین پرواز کن
    و به آواز شهناز بخوان :
    کانت لقلبی اهواء مشتتة
    فاستجمعت مذ رأتک العین اهوائی
    فصار یحسدنی من کنت احسده
    و صرت مولی الوری مذصرت مولائی
    ترکت للنّاس دینهم و دنیاهم
    شغلاً بذکرک یا دینی و دنیائی
    والبهاء علی کلّ ثابت مستقیم ع ع "
    ( مکاتیب . ج ٥ . ص ١ )

و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح جناب نوّاب آقا کوچک
میفرمایند : " ای بندهٴ درگاه احدیّت نوّاب اعلی بوّاب عتبهٴ

ص ٧٢
کبریاست یعنی پاسبان آستان است فنعم ما قال و صرت مولی
الوری مذصرت مولائی سروری دوجهان در بندگی درگه یار
مهربان است ... "
شیخ بهائی این ابیات را در کشکول خود ثبت نموده
و به جلاّج نسبت داده است :
" کانت لنفسی اهواء مفرقة
فاستجمعت اذراتْک العین اهوائی
فسار (کذا) یحسدنی من کنت احسده
و صرت مولی الوری مذصرت مولائی
ترکت للنّاس دنیاهم و دینهم
شغلاً بذکرک یا دینی و دنیائی "
( کشکول . ج ١ . ص ٣٠٢ )

مفهوم این ابیات چنین است که امیال مختلفه در جانم
پراکنده بود امّا وقتی چشمم به جمال تو افتاد همهٴ امیالم در
تو خلاصه گشت . آنکه به او حسادت میورزیدم حاسد من شد
و وقتی توسرور من شدی من سرور عالمیان شدم . ای آن که
دین و دنیای منی . از زمانی که به ذکر جمیل تو مشغول
گشته‌ام دین و دنیای مردم را به آنان وا گذاشته‌ام .

ص ٧٣

  • ٤٤ -
    کأنْ لَم یکُن بینَ الحَجُونِ الی الَصفّا
    مقیمُ و لَمْ یَسْمُرْ بِمکَّة سامِرُ
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب سلطان میرزا میفرمایند :
    " ای بندهٴ درگاه بها جدّ نامدار نادر روزگار بود و نابغهٴ آن
    کشور و دیار ... عاقبت آن بنیان بر افتاد و آن غالبیّت عین
    مغلوبیّت شد قصور بقبور مبدّل گشت و دیهیم بدخمهٴ پر خوف و
    بیم منتهی شد فنعم ما قال کان لم یکن بین الحجون الی الصّفا
    مقیم و لم یسمر بمکهّ سامر بلی کان فیه القوم الحجون ابادهم
    صروف اللیالی الجدود العواثر پس از خدا بخواه مقامی عنایت
    فرماید که مانند صبح هدایت بدرخشد و سروری بخشد که عزّت
    سرمدی گردد ..."
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح " جناب حافظ عبد
    الرّحمن افند ی هندی " میفرمایند : " فضائل مآبا دوست عزیزا
    نامهٴ‌نامی رسید و معانی مفهوم گردید ... از سیاحت در صفحات
    مغرب زمین کشوراسلامیان و بعضی مواقع اروپا البتّه اطلاّعی
    تامّ براحوال امّت مرحومه یافته اید همان است که مرقوم
    نمودید ماء راکد است نه جاری و سعادت حال سراب است نه
    آب . تا انسان نرود و نبیند بر حقیقت حال مطلّع نگردد
    کأن لم یکن بین الحجون و الی الصّفا نزیل و لم یسمر بمکة
    سامر . بلی کان الکرام نزیله فبادوا جمیعاً و الجدود عواثر
    لعّل الّله یؤیّد الدولة والملّة علی احیاء ما اندرس من معالم
    الاسلام .. "

ص ٧٤
ابیات از عمروبن الحارث بن عمرو بن مضاض است ودر
کتاب عقد الفرید چنین ثبت شده است :

" کأن لَمْ یَکُن بینَ الحجَونِ اَلی السَفّا
انیسٌ و لم یَسْمُرْ بمکةْ سامرُ
بلی نَحنُ کُناً اَهلها قأدبادَنا
صروفُ اللّیالی و الجدودُ العواثِراً "
(عقدالفرید . ج ٥ . ص ٥٩ )

و نیز ن ک به کتاب المختصر . جز اوّل . ص ١٣٢ ؟
جزء دوم ، ص ١١ و کتال اغانی . جلد ١٥ . ص ١٦ - ٢٢ .
مضامین ابیات آنکه گوئی میان حجو ن و صفا ( نام دو
موضع در نزدیکی مکّه ) یار و همدمی نیست و در مکّه هیچ
قصّه گوئی دیگر فصّه سرائی نمیکند . بلی ما اهل مکّه
بودیم . امّا گردش روزگار و بخت نافرجام . آن رااز دست ما
بیرون کشید .

ص ٧٥

  • ٤٥ -
    کُلُّ الالوه مِن رَشحِ امری تَألَهت
    و کُلّ الربُوب مِن طَفحِ حُکمی تَرَبّتِ
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " .. جناب
    طاهره اّنی اناالّله را در بدشت تا عنان آسمان باعلی النّدابلند
    نمود و همچنین بعضی احباء در بدشت و جمال مبارک در
    قصیدهٴ ورقائیّه میفرمایند :
    کلّ الالوه من رشح امری تألَهت
    و کلّ الربوب من طفح حکمی تربّت
    ( مکاتیب . ج ٢ . ص ٢٥٥ )

در قصیدهٴ عزّ ورقائیّه چنین آمده است :
" کلّ الالوه من رشح امری تألَهت
و کلّ الربوب عن طفح حکمی تربّت "
( آثار . ج ٣ . ص ٢١١ )

مقهوم بیت این است که همه آلههٴ عالم از تراوش امر
من اَلهه شدند و کلّ ربوب از فیض و کمال حکم من تربیت
یافتند .

ص ٧٦
-٤٦ -
کُلّ شیٍٴ مِن اَلملیح ملیح
جمال قدم در لوح جناب میرزا فضل اللّه میفرمایند :
" مکتوب آنجناب واصل و بر مضامین آن اطلاّع حاصل مدّتی
ارسال جواب بعلّت عدم اسباب در عهدهٴ تعویق ماند .. دنیارا
در نزد حقّ شأن و مقداری نه و شدّت و رخای آن هر دو فانی
امیّد چنان است که اسباب ظاهره نیز فراهم آید چه او هر
طرف الطاف الهیّه شامل بوده و هست تکلیف این عباد استقامت
و سلوک در طریق رضای اوست دیگر هر چه پیش آید محبوب
بوده چنانچه گفته اند کلّ شئ من الملیح ملیح و تازی گوید
ضرب الحبیب زبیب ..."
ثعالبی در کتاب التمثیل والمحاضره تمام بیت را چنین
-----------------
ثبت نموده است :
" کلّ شئ من الحبیب ملیح
غیر آٴن الصّدود منه قبیح "
( التمثیل . ص ٢١٠ )

و در کتاب امثال و حکم دهخدا نظائر این ضرب
المثل آمده است که : " کلّ شئ من الجمیل جمیل . نظیر : کلّ
شئ من الظّریف ظریف . حیله هاشان جمله حال آمد لطیف کلّ
شئ من ظریف هو ظریف . مولوی "
( امثال و حکم . ج ٣ . ص ١٢٢٧ )

ص ٧٧
ضرب المثل " ضرب الحبیب زبیب " که در لوح مبارک
به آن اشاره فرموده‌اند از امثال مشهورهٴ عربی است . سعدی
در اشاره به این ضرب المثل در باب پنجم گلستان میگوید
".. در بلاد عرب گویند ضرب الحبیب زبیب ازدست تو
مشت بر دهان خوردن خوشتر که بدست خویش نان خوردن . "
زبیب در لغت بمعنی انجیر و مویز خشک است .

ص ٧٨

  • ٤٧ -
    لاکسْلّ ما یَتَمَنّی المَرءُ یُدرِکُهُ
    تجرِی الرّیاحُ بما لا تَشتَهی السّفُنُ
    حضرت عبدالبهاء در لوح آقا محمّد حسن مدیر
    مسافر خانهٴ حیفا میفرمایند : " یا سلیل الشّهید الجلیل هر چند
    مدتی است که از ملاقات شما دور و مهجورم ... ایکاش من بجای
    تو بودم تا به این فوز عظیم موفّق میشدم که قاصدین کعبهٴ
    مقصود را چاکری مینمودم و زائرین مقام اعلی را بندگی
    میکردم ولی افسوس چنانچه شاعر عرب گوید : لا کلّ ما یتمنّی
    المرءیدرکه تجری الرّیاح بما لا تشتهی السّفن تو محرم این
    فیضی و من محروم و لکلّ نفس نصیب معلوم ... "
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح عدّه ای از اماء عشق آباد
    میفرمایند : " ای اماء جمال قدم و ورقات سدرهٴ موهبت ...
    ملاحضه نمائید که عبودیّت درگاه چقدر صعب و سخت است حال
    این عبد ضعیف با جسمی نحیف و قوّتی طفیف حمل این ثقل
    اعظم خواهد هیهات هیهات لا کلّ ما نطلب الانسان یدرکه تجری
    الریّاح بما لاتشتهی السّفن پس باید پناه به حضرت احدیّتش
    بریم و طلب عون و عنایت کنیم بلکه موفّق به خدمت
    گردیم ... "
    بیت از متنبّی است ودر دیوانش چنین آمده است
    " ما کلّ ما یَتَمنّی المرءُ یُدْرِکُهُ
    تَجری الرّیاحُ بما لا تَشتَهی السفّن "
    ( دیوان متنبّی . ص ٤٧٢ )

ص ٧٩
مفهوم این بیت را شاعری فارسی زبان چنین به نظم
کشیده است :
" روزنه چونان بود که خواهد مردم
باد نه چونان وزد که خواهد کشتی "
( یغماء سال ٢٦ . شماره ٧ " مهر ١٣٥٢ ه ق ".
شماره مسلسل ٣٠١ . ص ٤٣٦ )

  • ٤٨ -
    لا کلّ ما یطلب الانسان یدرکه
    تجری الرّیاح بما لا تشتهی السفّن
    ن ک به ذیل : " لاکلّ ما یتمنّی المرء ... "

ص ٨٠

  • ٤٩ -
    لقد لامنی فی حبِّ لیلی اَقاربی
    اَبی و ابن اُمیّ و عَمّی و خالیا
    ن ک به ذیل : " و قد لامنی فی حبّ .. "

  • ٥٠ -
    لِلِّه تحتَ حِجاب الفَقرِ عبادٌ
    اَخْفاهُم فی رداءِ الفقرِ اِجلالا
    ن ک به ذیل : " للّه تحت قباب العزّ .. "

ص ٨١

  • ٥١ -
    للّه تحت قِباب العِزّ طائِفَةٌ
    اخفاهم فی رداء الفقر اجلالا
    حضرت بهاءالّله در چهار وادی میفرمایند : " .. حیرت در
    این مقام بسیار محبوب است و فقر بحت بسیار مطلوب این
    است که میفرماید الفقر فخری و دیگر ذکر شده للّه تحت قباب
    العزّ طائفة اخفاهم فی رداء الفقر اجلالا . آنها هستند که از
    چشم او ملاحظه نمایند و از گوش او گوش دارند .. "
    ( آثار . ج ٣ . ص ١٥٤ )

و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ای
ثابت بر پیمان نامهٴ شما رسید و مضمون مشحون به احساسات
روحانیّه بود ... امیدوارم همان قسم که مرقوم نمودی از عین
یثرب منها المقرّبون مرزوق گردی امّااگر از سائر طوائف از
نفوسی آثار عجیبه ظاهر شود آن نفوس از مقولهٴ اشخاسی
هستند که میفرماید للّه تحت حجاب الفقر عباد اخفاهم اجلالاً
لامره و یا آنکه از حسن فطرت به امر نزدیکند وبدون نام
و نشان از فیض امر بهره و نصیب دارند .. "
عبارتی که نقل فرموده اند مضمون ابیاتی است که شیخ
سیّد حیدر آملی ( فوت حدود ٧٨٧٧ ه ق ) در کتاب نصّ‌النصّوص
آورده ولی بنام قائل اشاره ننموده است : -------------
" للّه تحت قباب العزّ طائفة
اخفاهم عن عیون النّاس اجلالا

ص ٨٢
هم السّلاطین فی اطمار مسکنة
استعبدوا من ملوک الارض اقیالا
غیر ملابسهم مرّ مطاعمهم
جرّوا علی فلک الخضراء اذیالا "
( نصّ النصّوص . ص ٢٦٦ )

مضمون بیت چنین است که خدارا تحت سراپرده عزّت
مردمانی است که آنان را در لباس پر جلال فقر مخفی داشته
است .

ص ٨٣

  • ٥٢ -
    لَیسَ البَلیّةُ فی اَیّامِنا عَجَبا
    بَل السّلامةُ فیها مِن اَعجبِ العَجب
    حضرت عبدالبهاء در لوح جضرت فروغی میفرمایند :
    " نامهٴ آنحضرت موّرخ ٢٢ ربیع الاوّل سنهٴ ١٣٢٥ واصل
    گردید ... حضرت اعلی روحی له الفداء در یکی از توقیعات
    مرقوم فرموده بودند : لیس البلیّة فی ایّامنا عجبا بل السّلامة
    فیها من اعجب العجب .."
    و نیز حضرت عبدالهاء در لوح میرزا حسین ابن
    شهید میفرمایند : " یا ابن الشّهید نامهٴ مفصّل بنهایت روح و
    ریحان و دقّت ملاحظه گردید ... سلیل آن شهیدی لهذا باید
    متحمّل بلای شدید گردی لیس البلیّة فی ایاّمنا عجب بل
    السّلامة فیها من اعجب العجب این دلیل بر تقرّب درگاه
    کبریاست و توقّد بنار موقدةدر سدرهٴ سینا .."
    بیت از امیر المؤمنین علی علیه السّلام است ودر دیوان
    حضرتش چنین ثبت گشته است :
    " لیس البلیّة فی ایامنا عجبا
    بل السّلامة فیها اعجب العجب
    لیس الجمال باثوب تزیّننا
    انّ الجمال جمال العقل و الادب
    لیس الیتیم الذّی قد مات والده
    انّ الیتیم یتیم العلم و الادب "
    ( دیوان الامام علی . ص ١٩ )

ص ٨٤
مضامین ابیات آن است که در روزگار ما بلیّات سبب
تعجب نیست . آنچه از هر چیزی عجیب تراست عافیت و
سلامتی است . زیبائی به لباسی که مارا زینت میدهد نیست
بلکه جمال در عقل و ادب است . یتیم آن نیست که پدرش
در گذشته است . یتیم کسی است که از علم و ادب محروم
مانده است .

ص ٨٥

  • ٥٢ -
    ما آن للسّدابِ ان یَلِدَ الذّی
    سمَیّتُموه بِزَعمَکم اِنسانا
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب فاضل شیرازی
    میفرمایند : " .. حضرت اما ثانی عشر در حیّز غیب بود امّا
    در عالم جسد تحقّق ینداشت بلکه بعضی از اکابر شیعیان در
    آنزمان محض محفظهٴ ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن
    شخص موجود در حیّز غیب را چنین ذکر نمایند که تصّورشود
    که درحیّز جسم است لاّن عالم الوجود عالم واحد ماکان غیباً
    الاّ بکم و ماکان شهوداً الاّ بکم چنین تفکّری و تصّوری و
    تدبری نمودند ابن حجر در صواعق یک بیتی میگوید : ما آن
    للسرّداب ان یلد الذّی سمیّتموه بزعمکم انسانا فعلی عقولکم
    العفاء لانّکم ثلثتم العنقاء و الغیلانا .. "
    ( ظهور الحق ّ . ج ٨ قسمت اوّل . ص ٥٧١ - ٥٧٢ )

چنانکه تصریح فرموده اند ابیات از ابن حجر عسقلانی
( فوت ٨٥٢ ه ق ) است و بصورت زیر در کتاب صواعق
محرقه . ص ١٦٧ . بطبع رسیده است :
" ما آن للسّرداب ان یلد الذّی
کلمتموه بجهلکم ما آنا (کذا)
فَعَلی عُقولِکم العَفاء فانّکم
ثَلَثْتُمْ العَنقاء و الغیلانا "
حاجی میرزا محمّد افشار در کتاب بحر العرفان خود
مینویسد : " .. قدری در صواعق ابن حجر ملاحظه فرمائید با

ص ٨٦
آنکه نسبت به اهل بیت رسالت بمنتها درجهٴ اخلاص و ارادة
بود و در مدح آن بزرگواران اشعار نیکو بنظم آورده معذلک
در طعن کسانی که معتقد و متیقّنند که حضرت مهدی ولد صلبی
امام حسن عسکری در سرداب غائب گردیده این دو شعر را به
رشتهٴ نظم در آورده است : ما آن للسّرداب ان یلدا الّذی سمّیتموه
بزعمکم انسانا فعلی عقولکم العفاء فانّکم ثلثتم العنقاء
و الغیلانا ..."

( بحر العرفان . ص ٤٦ - ٤٧ )
مضامین ابیات این است که زمان آن هنوز نیامده است
که سرداب کسی را بزاید که به گمان باطل خود اورا انسان
نامیده اید . خدا عقول شمارا ببخشاید که بر دو اسم بی
مسمّای " عنقا" و " غول " اسم سومی ( امام غائب ) افزوده اید

ص ٨٧

  • ٥٤ -
    نادیهُم صارخٌ مِن بَعدِ ما قُبِروا
    اَیْنَ الاَسِّرةُ و التیجانُ و الحِلَلَ
    حضرت بهاءاللّه در لوحی میفرمایند : " یا علی علیک
    سلامی عبد حاضر مکتوب جناب حاجی علیه سلامی را تلقاء وجه
    مظلوم ذکر نمود .. چه مقدار از ملوک و اهل قصورکه در آنی
    بقبور راجع شدند نعم ما قال نادیهم صارخ من بعد ما قبروا
    این الاسرة و التیجان و الحلل .."
    بیت از امام ابی الحسن علی بن محمّد الهادی ع ( فوت
    ٢٥٤ ه ق ) است و در تاریخ الوالفداء چنین نقل گردیده است :
    " باتواعلی قُلَلِ الاَجْبال تَحْرُسُهُم
    غُلبُ الرّجالِ فما اَعْنتَهُم القُلَلُ
    و َاسْتُنزلوا بَعْدَ عِزٍ عن معاقِلِهم
    فَادْعوا حُفَراً یا بِئس ما نَزَلَوا
    ناداهُمَ صارخٌ من بعد ما قُبِروا
    أینَ الاَسِرةُ و التیجاهُ و الحلِلَ
    این الوُجوهُ التّی کانت مُنَعّتَةً
    من دونها تُضْرَبُ الاستارُ و الکُلَلَ
    فَافصحَ القَبرُ عنهم حین ساءَ لَهُم
    تلک الوُجوهُ علیها الدود یَقْتَتِلُ
    قد طالما أکلوا دَهراً و ما شَربوا
    فَاَصْبحوا بعد طول الاُکلِ قد اُکِلوا "
    ( کتاب المختصر . ح اوّل . جزء ٣ . ص ٥٧ )

فرصت الدولهٴ شیرازی ( فوت ١٣٣٩ ه ق ) در آثارالعجم
-----------

ص ٨٨
خود ابیات را به حضرت علی علیه السّلام نسبت داده و چنین
ثبت نموده است :
" باتوا علی قلل الجبال تحرسهم
غلب الرّجال فلم ینفعهم القلل
و استنزلوا بعد عزّ عن معاقلهم
الی مقابرهم ما بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما دفنوا
این الاسرة و التّیجان و الحلل
این الوجوه الّتی کانت محجبة
من دونها تضرب الاستار و الکلل
( آثار العجم . ص ١٨٦ )

مضمون ابیات چنین است که مردمانی بر قلّهٴ بلند کوهها
زندگی میکردند و مردان نیرومندی از آنان مواظبت
مینمودند . امّا جایگاه بلند آنان سودی نبخشید زیرا از
رفرف اعلی به حضیض ادنی در افتادند و در قعر قبور جای
گرفتند . در این وقت کسی ندا در داد که تاج و تخت ها کجا
رفت . زر و زیورها چه شد و بر گونه هائی که به ناز و نعمت
خو کرده بودند و پرده ها در مقابل آنها آویخته میشد چه
وارد آمد ؟ قبر به سخن در آمد و گفت با این گونه ما
امروز کرمها در کشاکشند . آری روزگاری دراز خوش خوردند
و خوش نوشیدند ولی عاقبت خود طعمهٴ حشرات ارض شدند ۭ
این ابیات و روایت مربوط به آنرا حضرت عبدالبهاء
در بیانات شفاهی خود نیز بیان فرموده اند .
برای مطالعهٴ بیانات حضرت عبدالبهاء ن ک به کتاب
مقام شعر در ادیان . ص ٢٧ - ٣٠ .

ص ٨٩

  • ٥٥ -
    وَ اِذا أتَتْکَ نقیصتی من ناقصٍ
    فَهیَ الشّهادةُ لی بانّی کامِلُ
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب حاجی نیاز میفرمایند :
    " ای یار روحانی از وقوعت مولمه میدانم که بینهایت متألم و
    متأثر هستی ... اعتناء به جراید ننمائید مسکوت عنها
    گذاشتن بهتر و خوشتر شاعرگوید و اذا اتتک نقیصتی من
    ناقص فهی الشّهادة لی بانّی کامل .."
    و حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند :
    " هوالمؤیّد ایّها الافنون المنشعب من الشّجرة المبارکة اثر کلک
    آن روح مجرچد حکایت از کلّ شیئ احصیناه کتاباً مینمود مشام
    را معطّر نمود و بصر را منوّر چه که آیت محبّت اللّه بود و
    نفحهٴخو‌شی از ریاض انقطاع اگر چه مفتریات غافلین و
    اعتراضات و روایات مفترین بی حدّ و شمار و لکن لاتخف انّ
    اللّه معنا انّ اللّه لا یصلح عمل المفسدین للّه الحمد روش و
    اطوار و اخلاق احبّای الهی چون آفتاب روشن اگر خفّاشان لسان
    به مذمّت گشایند همان مذمّت عین ستایش است شاعر عرب
    گوید و اذا اتتک نقیصتی من ناقصٍ فهی الشّهادة لی بانّی کامل
    ذرهم فی خوضهم یلعبون . .."
    بیت از متنبّی است و در دیوانش چنین ثبت
    گشته است :

ص ٩٠
" و اذا أتَتْک مَذَمّتی من ناقسٍ
فهیَ الشّهادة لی بأنّی کامِل "
( دیوان متنبّی . ص ١٨٠ )

معانی بیت متنبّی را شاعری به زبان فارسی چنین
آورده است که :
" ارشنیدی زشتیم ازناقصی
بود او خود بر کمال من گواه "
( ترجمه کشکول . ج ١ . ص ٢٩١ )

ص ٩١

  • ٥٦ -
    وَ البَحرٌ علی ما کانَ فی قِدَمِ
    اِنّ الحَوادثَ امواجٌ و اشباحُ
    حضرت بهاءاللّه در لوح شیخ سلمان میفرمایند : " .. و
    در مقامی دیگر گفته اند وَالبحر بحر علی ماکان فی قدم انّ
    الحوادث امواج و اشباح باری جمیع اشیاء را مظاهر تجلّی
    ذاتی حقّ میدانند .. "
    ( مجموعهٴ الواح . ص ١٤٠ )

حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : "... عوام
متصوّفه را گمان چنان که آن حقیقت غیر منعوته حلول در این
صور نامتناهیه نموده چنانچه گفته اند البحر بحر علی ما کان
فی القدم انّ الحوادث امواج و اشباح .. حضرت اعلی روحی له
الفذاء میفرماید که مصداق این بیت البحر بحر علی ما کان فی
القدم و انّ الحوادث امواج و اشباح در مشیّت اوّلیّه تمام است
نه در ذات حقّ ..."
( مکاتیب . ج ٣ . ص ٣٥٥ - ٣٥٦ )

شعر از مؤیّد الدّین الجندی ب( فوت حدود ٧٠٠ ه ق )
است . جامی در نقد النّصوص فی شرح نقش الفصوص مینویسد :
-------------------------------
" .. وللّه درّ الشیّخ مویّد الدّین الجندی حیث قال :
البحر بحر علی ماکان فی قدم
انّ الحوادث امواج و انهار

ص ٩٢
لایحجبنّک اشکالٌ تُشاکلها
عمّن تشکّل فیها فهی استار "
( نقد النّصوص . ص ٦٧ )
ابیات را به ابن عربی ( فوت ٦٣٨ ه ق ) نیز منسوب
دانسته اند . ن ک به کتاب جامع الاسرار و منبع الانوار . ص
-------------------------------
٨٠٦ . در لمعات فخرالدّین عراقی هم این ابیات مذکور شده
و ترجمعٴ آنها چنین آمده است : " دریا دریاست بر آن گونه
که در پیش از ظهور در مظاهر بود. بدرستی که پدیده های
توپیدا شدهٴ موجها و جویهاست . در پرده و پوشش ندارد ترا
شکلهائی که مانند امواج و انهار است از آن کس که متشکّل
شده در آن شکلها . و حال آنکه این شکلها پرده‌اند .
( لمعات . ص ٥٧ )

  • ٥٧ -
    و الفَضْلُ ما شَهِدَتْ به الاَعْداء
    ن ک ذیل : " الفضل ما شهدت

ص ٩٣

  • ٥٨ -
    و انتَ الکتابُ المبینُ الذّی
    بِاَحرفه یَظهَر المُضمَرُ
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " .. تو که در
    ظلّ کتاب مبین و قرآن عظیم و لوح مسطور و رقّ منشور
    واقع شدی جهدی نما و سعی بلیغ فرما که کلمهٴ جامعهٴ تامهّ
    گردی و در لوح محفوظ مثبوت شوی و در معنای حقیقت استعمال
    گردی تا بحر معانی موج زند و موج مفاهیم کلیّه اوج گیرد و
    مضمون و انت الکتاب المبین الذّی باحرفه یظهر المضمر تحقّق
    یابد " .
    ( مکاتیب . ج ٥ . ص ٣٥ - ٣٦ )

بیت به حضرت علی علیه السّلام نسبت داده شده است و
در دیوانی از اشعار حضرتش چنین ثبت گشته :
" دواؤک فیک و ما تشعر
داؤک منک و ما تبصر
و انت الکتاب المبین الذّی
باحرفه یظهر المضمر "
دیوان امیرالمؤمنین . ص ٢٨ )

و نیز ن ک به ذیل : " اتحسب انّک جرم صغیر .. "

ص ٩٤

  • ٥٩ -
    و جُودْکَ ذَنبٌ لایُقاسُ به ذَنبٌ
    حضرت عبدالبهاء در لوح آقا میرزا احمد ( در
    واشنگتن ) میفرمایند : " ای یار عزیز نامه های تو جمیعاًرسید
    و انشاءاللّه جواب مرقوم میشود ... انسان هرچند بدرجهٴ ابرار
    رسد و نیکو کردار گردد صورت رحمانی یابد و بصفات
    نورانیّه متصّف گردد باز آثار گناه که از خصائص حقیقت
    امکان است از انسان انفکاک نیابد و جودک ذنب لایقاس به
    ذنب ..."
    و نیز حضرت عبدالهاء در لوحی میفرمایند : " ... امّا
    قضیّهٴ و عصی آدم و آیهٴ ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر این مقام
    حسنات الابرار سیّئات المقرّبین است و وجودک ذنب لایقاس
    به ذنب ... "
    ( مائده آسمانی . ج ٩ . ص ٥ )

ابن خلکان در وفیات الاعیان در ذیل شرح احوال
الوالقاسم الجنید بن محمّد بن الجنید الخزاز القواریری
مینویسد :
" اذا قلت : اهدی الهجر لی حلل البلی
تقولین : لو لا الهجر لم یطب الحبّ
و ان قلت : هذا القلب احرقه الهوی
تقولی : بنیران الهوی شرف القلب

ص ٩٥
و ان قلت : ما اذنبت . قلت مجیبةً
حیاتک ذنب لا یقاس به ذنب "
( وفیات الاعیان . ج ٣ . ص ٢٩٩ )

و در ذیل همین صفحه از کتاب وفیات الاعیان چنین
آمده است :
" و یروی و ان قلت ما ذنب الیک ؟ اجبتنی
و جودک ذنب لایقاس به ذنب "
مقصود از مصرع منقول در لوح مبارک آن است که وجود
انسانی خود عبارت از گناهی است که هیچ گناه دیگری با آن
قیاس نمیگردد .

  • ٦٠ -
    و حزنی ما یعقوب بث اقّله
    و کلّ بلاء ایّوب بعض بلیتّی
    ن ک به ذیل : فطوفان نوح .. "

ص ٩٦

  • ٦١ -
    وَ حَسْبُ المَنایا اَن تَکونَ اَمانِیاَ
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب حاجی آقا محمّد علاقه
    بند میفرمایند : " ای ثابت بر پیمان نامهٴ ٢٤ شعبان این سنه
    که به آقا سیّد اسدالّله مرقوم نموده بودید ملاحظه گردید ...
    عدم امانت و دیانت تیر پر زهری است که به جگر گاه دل و
    جان عبدالبهاء میخورد البتّه استماع چنین اخبار اخبار پی
    امانتی و بی دیانتی بعضی از افراد اعظم از موت است زیرا
    حین استماع انسان تمنّی موت مینماید بقول شاعر عرب و
    حسب المنایا ان تکون امانیا ... "
    مصرع از متنبّی است و تمام بیت چنین است : " کفی
    بکَد‌اءًأن تَری الموتَ‌شافِیا وَحَسْبُ‌المَنایااَنْ‌یکُنّ‌امانیِاَ "
    ( دیوان متنبّی . ص ٤٤١ )

مضمون بیت متنبّی آن است که ترا همین بیماری
کفایت است که مرگ را برای خود درمان ببینی و همین ترا
بس که برای تو مرگ آرزو باشد .

  • ٦٢ -
    وَ سِرتُ مَولی الوری مَذْ صِرتَ مولائی
    ن ک به ذیل " کانت لقلبی اهواء .. "

ص ٩٧

  • ٦٣ -
    وَ ظُلمُ ذَوِی القُربَی اشدّ مَضاضَةً
    علی المَرِء مِن وقَعِ الحُسامِ المهنّدِ
    حضرت بهاءاللّة در لوح جناب سمندر میفرمایند :
    " .. یک طرف ظلم مشرکین و معاندین و یک طرف ظلم
    منافقین داخلین ظلم ثانی اعظم و اکبر چنانچه بعد از عرض
    این فقره در ساحت امنع اقدس لسان عظمت باین فرد ناطق
    نعم ما قیل من قبل :
    و ظلم ذوی القربی اشدّ مضاضة
    علی المرء من وقع الحسام المهنّد .."
    ( الواح خط عندلیب . ص ١٩٩ )

بیت از طرفة بن العبد ( فوت ٥٥٠ م ) است و در
کتاب تاریخ الادب العربی چنین ثبت شده است :

" و ظلم ذوی القربی اشدّ مضاضة
علی المرء من وقع الحسام المهنّد "
( تاریخ الادب العربی . ص ١٠٤ )

مقصود از بیتی که در لوح مبارک نقل شده آن است که
ظلمی که از خویشان بر انسان وارد میشود از زخم شمشیر
برّان هندی جانسوز تر است .

ص ٩٨

  • ٦٤ -
    وَ عشْ خَالیاً فَالحُبّ راحَتُهُ عَناً
    فَاَوَلَهُ سُقْمٌ و آخِرُهُ قَتلُ
    حضرت بهاءاللّه در هفت وادی میفرمایند : " .. گردنی
    ------------
    که به عشق الهی بلید شد البتّه به شمشیر افتد و سری که به
    حبّ برافراخت البتّه بباد رود و قلبی که به ذکر محبوب
    پیوست البتّه پر خون گردد فنعم ما قال و عش خالیا فالحبّ
    راحته عنا فاوّله سقم و آخره قتل ... "
    ( آثار . ج ٣ . ص ١٣٥ - ١٣٦ )

و حضرت عبدالبهاء در دوح جناب حافظ الصّحه
میفرمایند : " ای دردمند بی مانند هر چند در بستر بیماری
گرفتاری .. هزاران سلامت و عافیت محتاج و قربان این
رنجوری و کسالت . چه خوش گفته عش خالیا فالحبّ راحته عنا
و اوّله سقم و آخره قتل .. "
و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح آقا سیّد مصطفی
رنگونی میفرمایند : " ای متمسّک بعروهٴ وثقی قد تلوت بیان
شکرک و بیّنات شوقک .. اگر طعن و لعن و سبّ و بغضاء اهل
نفاق در سبیل الهی بر ما نبود نقل وحلاوتی و لذّت و
مزّه ای این کشمکش محبّت اللّه نداشت عش خالیا فالحّب راحته
عنا فاوّله سقم و آخره قتل ای کاش صد هزار جان داشتیم و در
هر آنی در سبیل جمال مبارک فدا مینمودیم ... "
و حضرت عبدالبهاء در لوح حضرت فروغی میفرمایند :

ص ٩٩
" نامهٴ آنحضرت موّرخ ٢٢ ربیع الاوّل سنهٴ ١٣٢٥ واصل
گردید .. عشق از اوّل سرکش و خونی بود تا گریزد آنکه
بیرونی بود بقول ابن فارض عش خالیا فاحب راحته عنا فاوّله
سقم و آخره قتل .. "
بیت چنانچه تصریح فرموده اند از ابن فارض است و
در دیوانش چنین ثبت گشته :
" وَ عشْ خالِیاً . فَالحّبُ راحَتُهُ عَناً
وَ اَوّلَهُ سُقمٌ . وَ آخِرُهُ قَتل "
( دیوان ابن فارض . ص ١٣٤ )
مضمون بیت این است که بی عشق زندگی کن چه در
عاشقی راحت عین زحمت است . عشق بادرد آغاز میشود و با
قتل پایان میپذیرد ۭ

ص ١٠٠

  • ٦٥ -
    وَعِندی جوهَرُ علمٍ لَو اَبوحُ به
    لقَبلَ لی هذا یَعبُد الوثَنَا
    جضرت عبدالبهاء در تفسیر حدیث کنتُ و کنز
    میفرمایند : " .. حضرت موسی علی تبیّنا و علیه السّلام لمعان
    و بوارق تجلّیات غیب احدیّت را در شجرهٴ لاشرقیّه و لاغربیّه
    مشاهده نمود و ندای روح بخش ذات هویّه را از آن نار موقدهٴ
    ربّانیّه استماع فرمود و از این ندای جانفزای الهی و تجلّیات
    انوار فجر ربّانی در قلب مبارکش سراج محبّت و مصباح خلّت
    و مودّت برافروخت و حجبات غیریّت و کثرت را بین المَظهر
    و المُظهر بسوخت چنانچه سلطان سریر عزّت و ملیک عرصهٴ
    ولایت حضرت امام حسن علیه التّحیّة و الثّناء در این مقام
    میفرمایند : و عندی جوهر علم لو ابوح به لقیل لی هذا
    یعبدالوثنا..."
    ( مکاتیب . ج ٢ . ص ١٧ )
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح آقا شیخ حسن در
    نهاوند میفرمایند : " ای حسن احسن حضرت امام حسن
    علیه السّلام میفرماید و عندی جوهر علم لو ابوح له لقیل لی
    هذا ممّن یعبد الوثناء هرچند این بیت را نسبت به ائمهٴ
    دیگر علیهم السّلام نیز میدهند و لکن فی الحقیقه از امام حسن
    علیه التّحیّة و الثّناست میفرماید : یک جوهر علمی در نزد من
    هست که اگر آن را بیان کنم قوم بر من قیام نمایند و
    گویند این شخص بت پرست است . آن جوهر علم امروز واضح
    و آشکار گشت این است که جمیع ملل بر اعتراض قیام

ص ١٠١
نموده اند ..."
حضرت عبدالبهاء بیت را به امام حسن منسوب
داشته اند امّا چنانچه فرموده‌اند این بیت را به سائر ائمه هم
نسبت داده اند از جمله شیخ بهائی آن را در کشکول بنحو ذیل
نقل نموده و قائل را حضرت علی بن حسین ملقّب به امام
زین العابدین ( فوت ٩٥ ه ق ) علیه السّلام دانسته است :
" یا ربّ جوهر علم لو ابوح به
لقیل لی انت ممّن تعبد الوثنا
و لاستحل رجال مسلمون دمی
یرون اقبح ما یأتونه حسناً "
( کشکول . ج ٢ . ص ١٤٩ )

حضرت ربّ اعلی در تفسیر سورهٴ و العصر بیت مزبور
را به صورت " و ربّ جوهر علم لو ابوح به لقیل لی انت ممّن
تعبّد الوثن " نقل فرموده و آنرا به حضرت علّی بن حسین
( امام زین العابدین ) نسبت داده‌اند .
( مجموعهٴ آثار حضرت اعلی . شماره ١٤ . ص ١٨٠ )

ص ١٠٢

  • ٦٦ -
    و غایتی القُصوی مَواقعُ رِجْلِهاَ
    وَعَرشُ البَهاءِ ارضٌ علیها تَمَشَّتِ
    حضرت بهاءاللّه در لوحی میفرمایند : "... قسم بخدا که
    این عبد افتخار مینماید بتراب قدوم مبارک آن نیّر اعظم و
    کلّ ارض محبوب است نزد این عبد زیرا که محّل مشی آن
    رجل مبارک واقع میشود و هوا مقصود این عبد واقع شده لاجل
    آنکه از او استنشاق میفرماید و کذلک جمیع میاه ارض لاجلِ
    آنکه از او میآشامد و تمام وجود را طالب و آملم که محلّ
    نظر و بصر آن سلطان غیب و شهود خواهد شد فنعم ماقیل :
    و غایتی القصوی مواقع رجلها
    و عرش البهاء ارض علیها تمشّت
    ( اسرار . ج ٥ . ص ٢٤٤ )

بیت نقل شده از حضرت بهاءاللّه است و در قصیدهٴ عزّ
ورقائیّه باین نحو ثبت است :
" و غایتی القصوی مواقع رجلها
و عرش العماء ارض علیها تمشت "
آثار . ج ٣ . ص ١٩٩ )

مفهوم بیت آنکه غایت قصوای من قدمگاه اوست و
عرش عماء است زمینی که او بر آن راه میرود .

ص ١٠٣

  • ٦٧ -
    و فی کلِّ شئٍ لَهُ آیَةٌ
    تَدُلّ عَلَی اَنّه واحدٌ
    ن ک به ذیل : " و ما من شئ الاّ فیه ... "

  • ٦٨ -
    و فیهّن نفس لو یقاس بها
    نفوس الوری کانت اجلّ واکبرا
    ن ک به ذیل : " علیّ ثیاب لو یباع ... "

ص ١٠٤

  • ٦٩ -
    و قد لامنی فی حُبِّ لیلَی لَقارِبی
    اَبی و ابنُ اُمّی و خالی و خالیا
    حضرت عبدالبهاء در لوح " امة الّله همشیرهٴ جناب آقا
    میرزا حسین " (یزد) میفرمایند : " ای ورقهٴ مؤمنهٴ مطمئنّه از
    این مصیبت عظمی و بلیّهٴ کبری که در سبیل حضرت کبریا
    بر بندگان جمال ابهی و اماء رحمن وارد گشت تو نیز نسیب
    موفوری داشتی و اذیّت شدیده از قوم و قبیله کشیدی هر جند
    خویشان از دیگران صیانت نمودند ولی خود در اذیّت بحّد
    کفایت بودند ضرری ندارد مجنون لیلی میگوید و قد رمنی فی
    حبّ لیلی اقاربی ابی و ابن امّی و خالی و خالیا یعنی در
    محبّت معشوقهٴ من لیلی جمیع خویش و پیوند ملامت نمودند
    پدر و برادر و خاله و خالو کلّ شماتت کردند ... "
    و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند :
    " ای ثابت بر پیمان از الطاف خفیّهٴ جمال قدم روحی لاحبّائه
    الفدا تو را تأئیدی جدید و توفیقی شدید خواهم .. حضرت
    منیر در شیراز پر نغمه و آواز است و جناب مستر وکیل
    بنهایت ثبوت و رسوخ قیام دارند و مصداق این بیت مجنون
    عامری هستند لقد لامنی فی حبّ لیلی اقاربی ابی و ابن امّی و
    عمی و خالیا استقامت باید چنین باشد ..."
    ( نجم باختر . سال ١٤ . شمارهٴ ٤ " جولای ١٩٢٣ " . ص ١٢٨ )

و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند :
" ای سرمست بادهٴ عشق ذی الجلال مجنون لیلی میگوید لقد لامنی

ص ١٠٥
فی حبّها کلّ اقاربی ابی و ابن امّی و عمّی و خلیا از لوازم
عشق و محبّت محنت و ملامت و شماتت است ... "
ابوالفرج اصفهانی در کتاب اغانی بیتی را که در الواح
فوق نقل شده چنین آورده است : " اخبرنی ابن المرزبان قال
قال العُتبیّ : انّما سمی المجنونَ بقوله :
یقول أناسٌ عَلَّ مجنونَ عامرٍ
یروم سُلواً قلتُ اَنّی لِما بیا
وقد لامنی فی حبّ لیلی أقاربی
اخی و ابنُ عمی و ابنُ خالی و خالِیا
یقولان لیلی اهلُ بیت عَدَاوةٍ
بنفسی لیلی من عَدوّ و مالِیا
و لو کان فی لیلی شَداً من خصومهٍ
لَویْتُ اعناقَ المطی الملاوِیا "
( اغانی . ج ٢ . ص ٢٣ )

  • ٧٠ -
    و کأنّما خمر و لاقدح
    و کأنمّا قدح و لا خمر
    ن ک به ذیل : " رقّ الزّجاج و رقّت ... "

ص ١٠٦
١ ٧١ -
و کُلّ ملیحٍ حُسنهُ من جَمالها
مَعارٌ لَهُ حسنُ کلِّ ملیحةِ
حضرت عبدالبهاء در تفسیر حدیث کنت وکنز
میفرمایند : " ... غمام فائض ابن فارض گفته و کلّ ملیح حسنه
من جمالها معارله بل حسن کلّ ملیحة ... "
( مکاتیب . ج ٢ . ص ١٨ )

چنانچه فرموده اند بیت از ابن فارض است . ن ک به
دیوان ابن فارض . ص ٧٠ که در آن بیت چنین ثبت شده
است : " فکلّ ملیح حسنه من جمالها معار له بل حسن کلّ
ملیحة " . فرغانی در ذیل این بیت مینویسد : " چه هر مردی
صاحب ملاحت و زیبائی که در عالمست . خوبی وزیبائی او
عاریت داده شده است . آن مرد خوب را از حضرت معشوق من .
و حسن هر زنی خوب و زیبا نیز عاریتست از حسن حضرت
معشوق من . چه همچنانکه در اصل وجود که حسن و ملاحت صفت
و اثر اواست . حضرت معشوق اصل است . و وجود مضاف بهر
خوبی و فرع وعاریت از او . همچنین در این صفت و اثر
اعنی . خوبی اصل هَمّ حضرت معشوق است . و خوبی همهٴ خوبان
قرع خوبی او و عاریت از او بایشان رسیده . و کلّ عاریة
لابدّمردودة "
( مشارق . ص ٢٦٢ - ٢٦٣ )

ص ١٠٧

  • ٧٢ -
    حضرت ربّ اعلی در صحیفهٴ عدلیّه میفرمایند :
    " ... بدانکه امروز در طایفهٴ اثنی عشریهٴ اختلاف به نهایت
    رسیده . بعضی باسم اصولی مشهور . و حقّ را بعد از عمل
    بظّن . که مجمع علیه ایشان است . با خود میدانند . و بعضی
    باسم اخباری مشهور . و حقّ را بعد از حجیّت غیر عقل لامع
    یا خود میدانند و بعضی باسم مرحوم شیخ احمد بن زین
    الدّین قدسّ‌اللّه تربته مشهور و حق محض خالص را باخود
    میدانند . و حال آنکه قشری از کلمات آن موّحد بزرگوار را
    درک نکرده اند . و بعضی باسم صوفیّه مشهور و باطن شریف
    را بر ید خود میدانند . و حال آنکه از باطن و ظاهر هردو
    محجوب ودور افتاده اند . بلکه محض طریق ظلمت و شرک را
    اختیار نموده اند . من حیث لایعقلون . و شکّی در هر یک از
    این مذاهب اربعه نیست . که اختلاف ما لانهایه درمیان ایشان
    هست . بحدّی که بعضی بعضی را تکفیر مینمایند . اگر چه
    غیر این چهار فرقهٴ مشهور هم بعضی خود را رئیس و اصل
    فرقه گرفته اند . مثل صدرائیون و اشباه ایشان . و هریک
    خود را حقّ محض و ماسوای خودرا باطل محض میدانند . چه
    محبوب تکلّم نموده شاعر عرب : و کلّ یدّعی و صلا بلیلی و
    لیلی لاتقرلّهم بذاکا اذا انبجست دموع من خدود تبیّن من بکی
    ممّن تباکی ... "

صحیفهٴ عدلیّه . ص ١٢ - ١٣ )

و حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ... دراین

ص ١٠٨
دور مبارک که فخر اعصار و قرون است ایمان عبارت از اقرار
به وحدانیّت الهیّه نه بلکه قیام به جمیع شئون و کمالات
ایمان است . و کلّ یدّعی و صلاً بلیلی و لیلی لا تقرّ لهم بذاکا .
اذا سال الدّموع علی الخدود تبیّن من بکی ممّن تباکا..."
( مکاتیب . ج ٤ . ص ٥٢ )
نبیل زرندی در تاریخ خود از قول سیّد کاظم رشتی
نقل نموده که میفرمود : " ... دنیا گوش شنوا ندارد من
نمیتوانم سرّ واقعی را مکشوف سازم زیرا مردم طاقت آن را
ندارند و گاهی این شعر را میخواند . و کلّ یدّعی و صلاً
بلیلی و لیلی لاتقرّ لهم بذاکا اذا انبجست دموع من ماق تبیّن
من بکی ممّن تباکی .. "
( مطالع الانوار . ص ٣٧ - ٣٨)

بیت اوّل را دهخدا در امثال و حکم ( ج ٤. ص
١٨٩٢ ) بدون تعیین نتم گوینده نقل نموده است . امّا بیت
دوّم با جزئی تغییر از متنبّی است و دردیوانش این چنین
نقل گشته است :
" اذا اشتَبَهَت دُموعُ فی خدودٍ
تَبَیَّن مَنْ بکَی مِمّن تَباکَی "
دیوان متنبّی . ص ٥٦٩ )

مضمون ابیات چنین است : چه بسیاراند که وصل لیلی
را ادّعا میکنند امّا لیلی با خنده دعوی آنان را انکار میکند .
با اشکی که به گونه ها سرزیر میشود آنکه براستی میگرید
و آنکه خود را به گریه میزند معلوم میشود .

ص ١٠٩

  • ٧٣ -
    وَ لَقَدْ خَلَوْتُ مَعَ الحَبیبِ و بَینَنا
    سِرٌّ اَرقّ مِنَ النَّسمِ اذا سَری
    حضرت بهاءاللّه در لوحی میفرمایند : " سالکان طریق
    معبود و واصلان سبیل مقصود مقدّس از حدوداتند و منزّه از
    تعارفات بر رفرف توحید ساکنند و بر مکمن تفرید مستریح
    و سدرة المنتهی عالم عشق را در ابتدا سیر کرده‌اند و غیت
    قصوای معرف را از شجرهٴ طوبی ادراک نموده اند و قوای
    طیّبه لق را از مشرق جان یافته اند و بجانان در عرش لامکان
    خلوت گزیده‌اند فنعم ماقال و لقد خلوت مع الحبیب و بیننا
    سرّارق من النسیم اذا سری ... "
    و حضرت عبدالبهاء در لوح جناب حاجی آقا محمّد یزدی
    میفرمایند : " ای یار قدیم در هر دمی اگر کتابی مبین به تو
    بنگارم حرارت تقریر ساکن نگردد و مضامین تحریر منتهی
    نشود پس چه توان کرد از آن طرف نیز تشنگی شما که به
    دریا فرو ننشیند و بینابیع فائضه از فیض سحاب تسکین
    نیابد چارهٴ نه جز آنکه حواله به جان و وجدان و ضمیر و
    قلب منیر نمود و هر وقت فرصت دست داد قلم و رقم را
    ترجمان قرار داد و لقد خلوت مع الحبیب و بننا سرّ ارقّ
    من التّسیم اذا سری .."
    و حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند : " .. یا
    ایّهاالسّائل الجلیل لعمری لواستنشقت رائحة‌الوفاء لألقیت علیک
    کلمة لو تسمعها تطیر فی هواء تسمع من هزیز اریاحه أن لا

ص ١١٠
اله الاّ هو و لکن حینئذ کلت السن بلابل الحقّ عن بدایع
النّغمات بل تسری الحکم الربّانیّة من القلوب الی الصّدور
کسریان الرّوح فی النّفوس نعم ما قال و لقد خلوت مع الحبیب
و بیننا سرّ ارقّ من النّسیم اذا سری "
( مکاتیب . ج ١ . ص ٤٨٣ ٤٨٤ ؟

بیت از ابن فارض است . ن ک به دیوان ابن فارض .
ص ١٦٩ ------------------

مفهوم بیت چنین است که با حبیب تنها شدم در حالی که
مفهوم بیت چنین است که با حبیب تنها شدم در حالی که
بین من و او سرّی وجود داشت که از وزش نسیم لطیف تر
بود .

ص ١١١

  • ٧٤ -
    و لِلاَرضِ مِنْ کَأسِ الکِرامِ نَصیبٌ
    حضرت بهاءاللّه در لوحی میفرمایند : " .. چون قاصد را
    نیافتم قاعد شدم و مجدّد به زیارت نامه کوشیدم آنچه از لئالی
    توحید که در صدف تمجید مکنون شده بود مشهود گشت الحق
    که حالت افسرده را روح تازه و جان سوخته را نوری بی
    اندازه بخشید کأن روح القدس فیها یتنفّس این است که
    فرموده‌اند والارض من کأس الکرام نصیب گویا قسمت عمر از
    سر گرفتم و شهد خمر عنایت از چشمهٴ دهان محبوب
    نوشیدم ... "
    ( رحیق . ج ١ . ص ٤١٠ )
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب آقا عزیرزالّله جذّاب
    میفرمایند : " این جذّاب دلها کباب است و جگرها در تب و
    تاب از مصائب وارده بر اصفیا... از الطاف سبحانی امید وار
    چنانم که این آوارگان نیز سر مست آن بادهٴ رحمانی گردند
    و للارض من کأس الکرام نصیب و علیک التّحیّة و الثنا "

و نیز حضرت علالبهاء در لوح جناب آقا علی اکبر
اردستانی میفرمایند : " ای مؤمن ممتحن ملاحظه فرما که حضرت
علی اکبر در ارض طف چگونه جانفشانی نمود آن جانفشای
کامرانی و شادمانی بود ... حال دوستانش را نیز از خمخانهٴ
بلایش نصیبی وبهره ای چو باده نوش کنی جرعهٴ فشان بر
خاک و للارض من کأس الکرام نصیب و علیک التّحیّة و
الثناء "

ص ١١٢
و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ای
احبّای الهی از جواهر کلمات ربّ الارباب البیّنات معین معانی
جاری ... اگر نفسی را از عصمت نصیبی باشد این از فیض و
عنایت جمال قدم است و الارش من کأس الکرام نصیب یعنی
جمال مبارک حفظ و صیانت میفرماید "
( مجموعهٴ مکاتیب . شمارهٴ ٨٨ . ص ١٣٩ - ١٤٠ )

و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح " عضّا - جناب آقا
میرزا علی اکبر میلانی علیه بهاءاللّه الابهی " میفرمایند
" هوالمقصود . ای جوان رحمانی اثر کلک حقیقت نگار که در
بیان عبودیّت آستان مقدّس ترجمهٴ حال عبدالبهاء بود ملاحظه
گردید از بشارت نیابت در زیارت نهایت مسرّت میّسر گردید
آستان دوست نوّاب مقبول الزّیاره داریم در اکتساب فیوضات
قدسّیة وکلای شدید الضّراعه یافتیم این زمان جانم بشارت
یافته مژدهٴ وجد و مسرّت یافته شما در آن گلشن الطاف داخل
شدید مشام من معطّر گشت شما مشاهدهٴ آن انوار نمودید چشم
من منوّر شد و للارض من کأس الکرام نصیب باری جمیع
مسافرین جمال قدم و ضیوف اسم اعظم و فدائیان مجاورین ربّ
اکرم را تکبیر ابدع ابهی ابلاغ نمائید ع ع "
( مجموعهٴ مکاتیب . شماره ٧٩ . ص ١٩ - ٢٠ )

و همچنین حضرت عبدالبهاء در لوح " عشق آباد . امة اللّه
فاطمه ضلع من استشهد فی سبیل اللّه آقا باقر شهید علیها
بهاءاللّه الابهی " میفرمایند : " ای قرین و ضجیج شهید، آن روح
مجسم و نور مصوّر ترا از بین اماء رحمن اختیار کرد تا

ص ١١٣
شریک حیات باشی و سهیم نجات حال او از حیات ابدیهٴ
بهرهٴ موفور برد و از الطاف ربّ غفور جزاء مشکور یافت و
البتّه ترا نیز سهمی خواهد داد و للارض من کأس الکرام
نصیب پس ممنون باش و خوشنود و مسرور باش و محظوظ که
منتسب آن بزرگواری و مکتسب فضل بی شمار ع ع " .
ابن خلکان در وفیات الاعیان در ذیل شرح احوال
نورالدّوله دبیس ابن صدقه ( فوت ٤٧٤ ه ق ) نوشته است :
" ... فکتب الیه دبیس :
الاقل لبدران الذّی حن نازعا
الی ارضه و الحرّ لیس یخیب
تمتع بایّام السّرور فانمّا
عذار الامانی بالهموم یشیب
و للّه فی تلک الحوادث حکمة
و للارض من کأس الکرام نصیب "
( وفیات الاعیان . ج ٥ . ص ٢٣٧ )

بیت آخر را ابی حیان توحیدی در کتاب البصائر و
-------
الذخائر چنین نقل کرده است : قال الشاّعر :

شربنا فأهرفنا علی الارض فضلة
و للارض من کأس الکرام نصیب "
( البصائر . ج ١ . ص ١٤٠ )
فروزانفر نیز این بیت را در کتاب خلاصه مثنوی با
تفاوتی جزئی در مصرع اوّل چنین نقل نموده است : " یکی او
شعراء عرب گوید

ص ١١٤
شَرِبْنا وَ اَهْرَقْنا عَلی الارض جُرْعَةً
و لِلأرضِ مِن کأس الکِرامِ نَصیبٌ "
( خلاصه مثنوی . ص ٢٢٥ )
مضمون این بیت در آثار شعرای فارسی زبان چنین
آمده است :
جرعه بر خاک همی ریزم از جام شراب
جرعه بر خاک همی ریزند مردان ادیب
منوچهری
خاک را نیز به هر حال که هست
هم نصیبی بود از کأس کرام
اثیر اومانی
ن ک به امثال و حکم ، ج ٤ ص ١٨٩٥ .
------------
برای مطالعهٴ سابقهٴ " جرعه فشانی بر خاک " ن ک به
مقالات دکتر غلامحسی صدیقی و دکتر محمّد معین که در مجلّهٴ
یادگار ( سال اوّل . شمارهٴ ٨ " فروردین ١٣٢٤ ه ش " ص

٤٧ - ٥٩ ) به طبع رسیده است

ص ١١٥

  • ٧٥ -
    حضرت عبدالبهاء در لوح جناب شریعتمدار میفرمایند :
    " ای محبّت مدار نامه رسید و شکرانهٴ وصول تحاریر معلوم
    گردید ستایش و نیایش همان محبچت است که زیبایش و
    آرایش حقیقت انسانیّه است و چه موهبتی اعظم از این که
    ترا از عالم عدم بجهان قدم راه داد و از ظلمت فقدان
    بنورانیّت وجدان فائز فرمود اگر بلائی نیز روا داشت آن
    عین عطاست و اگر جفائی نمود آن حقیقت وفااست ظلم او مر
    عدلها را اوستاد قهر او مر لطفها را شد رشاد فریادمکن فغان
    منما ابن فارض میگوید و لوان ما بی بالجبال بثّ اقلّه و کان
    طور سینا به قبل التجلّی لدکت هر چه میخواهد دل تنگت
    بگو ... "
    چنانچه فرموده اند بیت از ابن فارض است و در
    دیوانش چنین ثبت شده است :
    " و لو اَنّ ما بی بالجبالِ . و کانَ طوُ
    رُسینا بها. قبلَ التّجلی . لَدُکّتِ "
    ( دیوان ابن فارض . ص ٤٧ )
    برای ملاحظهٴ لوحی از حضرت بهاءاللّه که حاوی این
    بیت است و نیز برای مطالعهٴ شرح آن ن ک به ذیل : " فطوفان
    نوح ... "

ص ١١٦

  • ٧٦ -
    و لو حل ما بی بالجبال و کان طو
    ر سینا بها قبل التجلّی تدکت
    ن ک به ذیل : " و لو ان ما بی بالجبال ... "
    و نیز ن ک به ذیل : " فطوفان نوح ... "

ص ١١٧

  • ٧٧ -
    وَ لَو عَبِقَت فی الشَّرقِ انفاسُ طیِبها
    و فی الغَربِ مزکومٌ لَعادَلهُ الشّمُّ
    حضرت بهاءاللّه در جواهر الاسرار میفرمایند :
    "... فارکض فی ممالک الایقان لتخلص نفسک عن سجن الشرّک
    فی هذا الزّمان و تجد رائحة المسکیّة من نفحات هذه الحدیقة
    و من عطر هذه المدینة تفرقت نسمات العطرّیة فی اقطار العالم
    و انّک لاتحرم نصیبک و لاتکن من الغافلین فنعم ما قال :
    و لو عبقت فی الشرّق انفاس طیبها
    و فی الغربمزکوم لعادله الشّمّ "
    ( آثار . ج ٣ . ص ٧٦ )

بیت از ابن فارض است . ن ک به دیوان ابن فارض .
------------
ص ١٤١ .
مضمون بیت آنکه اگر انفاس طیّبه او در شرق منتشر
گردد کسی که در غرب به زکام مبتلی است و از بویائی
محروم گشته حسّ بویائی خود را باز خواهد یافت .
علدالرّمن جامی در ذیل ایت بیت در کتاب لوامع خود
------
چنین نوشته است ب: " عبق به الطیّب بالکسر ای لزق به عبقا
بالتّحریک و عباقیة مثل ثمانیة میگوید اگر بوی خوش دهد
آن می در حدود شرق که مطلع انوار و منشأ ظهور و اظهار
و کمون است مزکومی بود از ادراک هر مشموم محروم هر آینه
از قوّت شمّ بهره ور شود و مشامش از استنشاق رایحهٴ آن می
معطر گردد .

ص ١١٨

  • رباعیّه -
    می جان رمیده از عدم باز آرد
    شادئ دل غرقه تغم باز آرد
    گر بوی دهد بشرق در جانب غرب
    مزکومان را قوّت شمّ باز آرد
    و میتواند بود که مراد شیخ ناظم قدّس سرّه آن باشد
    که اگر از مشرق ذات احدیّت که مطلع اقمار و شموس ارواح
    و نفوس است روائح ارادت ازلی و فوائح محبّت لم یزلی
    وزیدن گیرد و در مغرب ابدان عنصری افراد و اشخاص بشری
    که محلّ استتار انوار آن شموس و اقمار است مزکومی بود
    محروم که بواسطهٴ استیلای برودت هوای نفس و کثافت بحار
    طبیعت مشام ذوق و ادراکش اختلال پذیرفته باشد هر آینه
    سرعت سریان آن روایح وشدّت نفوذ آن فوایح مشام ذوق و
    ادراکش را گشاده گرداند و باستشمام نفحات ۭانّی لاجد نفس
    الرّحمن من جانب الیمن ۭ رساند
  • رباعیّه -
    باد سحری که چاک زد جیب سمن
    شد نافه گشای نازنینان چمن
    جان باد فدای او که آورد بمن
    بوئی که نبی شنید از خاک یمن "
    ( لوامع . ص ١٥٩ - ١٦٠ )

ص ١١٩

  • ٧٨ -
    ولو لازفیری اغرقتنی ادمعی
    فلو لادموعی احرقتنی زفرتی
    ن ک به ذیل : " قطوفان نوح .. "

  • ٧٩ -
    وَ ما احترتُ حتّی اخترتُ حُبّیکِ مَذهَباً
    فوا حیرتی اِن لَمْ تَکن فیکِ حیرتی
    حضرت بهاءاللة در جواهر الاسرار میفرمایند : " .. من
    دخل فی هذاالسّفر یکون متحیّراً فی آثار قدرة‌اللّه و بدایع
    آیات صنع اللّه و یأخذه الحیرة من کلّ الجهات و من جمیع
    اطراف کما شهد بذلک جوهر البقاء فی ملاء الاعلی فی قوله
    ربّ زدنی فیک تحیّراً فنعم ما قال و ما احترت حتّی اخترت
    حبّک مذهبا فوا حیرتی لو لم تکن فیک حیرتی و فی ذلک
    الوادی تضلوّن السّالکون و تهلکون و لن تقدروا ان تصلوا الی
    مثویهم .. "
    ( آثار . ج ٣ . ص ٧٨ - ٧٩ )


و نیز حضرت بهاءالّله در لوحی دیگر میفرمایند :
"... دیگر آنجناب اظهار حیرت نموده بودند اگر چه حیرت
در مقامی محبوب و مقبول است چنانچه صدر اصفیاء روح ما
سواه فدا فرموده ربّ زدنی فیک تحیراً چه که حیرت در این
مقام از مشاهدهٴ انوار تجلّیاّت محبوب دست میدهد این است که

ص ١٢٠
گفته اند و ما احترت حتّی اخترت حبّیک مذهبا فوا حیرتی
ان لم تکن فیک حیرتی ..."
( آثار . ج ٧ . ص ٣٦١ - ٣٦٢ )
بیت از ابن فارض است . ن ک به دیوان ابن فارض .
ص ٥٤ .
سعیدالدیّن سعید فرغانی در کتاب مشارق الدّراری در
ذیل این بیت چنین مینویسد : " میگوید : که من با سر و
سامان بودم و از سر گشتگی و حیرت خبر نداشتم تا آنگاه
که عشق و دوست داشتن من مر حضرت ترا اختیار کردم . و
دین و مذهب خودش ساختم - ظاهراً و باطناً - و حینئذٍ .
دانستم که عیش و سروسامان در این حیرت و سرگردانی
عشق ایت که اگر این حضرت عشق تو نبودی . ای بسا
سرگردانیهاکه من خواستم کشیدن بواسطهٴ وقوع در بَوادیِ
اهوای مختلف و تالّس بصور انحرافات بی نهایت و نظر به
اغیار و غلبهٴ احکام امکان ... "
( مشارق . ص ١٣٧ - ١٣٨ )

و در پاورقی مشارق الدّراری ( ص ١٣٧ ) چنین
---------------
آمده است : " ما احترت : لم اکن متحیراً و فی بعض النّسخ :
فوا حیرتی . ان لم تکن فیک خیرتی " .

ص ١٢١

  • ٨٠ -
    و ما من شئ الاّ فیه آیةٌ
    تَدْلّ علی انّه واحدٌ
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " ..کائنات از
    جماد ونبات و حیوان و انسان کلاً مستشرق از انوار آفتابند
    یعنی اشعّهٴ ساطعه بر جمیع تابیده و کلّ حکایت از آفتاب
    مینمایند چنانچه بر حجر ومدر و شجر و حیوان و بشر
    نظر نمائی کلّ را مستفیض از آفتاب بینی حقائق کائنات
    مستفیض از شمس حقیقتند ولی شمس حقیقت از علّو تقدیس و
    تنزیهش تنزّل و هبوط ننماید و در این کائنات حلول
    نفرماید و مامن شئ الاّ فیه آیة تدلّ علی انّه واحد .."
    ( مکاتیب . ج ٣ . ص ٣٥٥ )

بیت از ابی العتاهیه ( فوت حدود ٢١٠ ه ق ) است .
ابوالفرج در اغانی مینویسد : " حدّثنا محمّد بن یحیی قال
حدّثنا محمّد بن الرّیاشیّ قال حدّثنا الخلیل بن اسدالنّوشجانی
قال : جاءنا ابوالعتاهیة الی منزلنا فقال : زعم النّاس انّی
زندیق . واللّه ما دینی الاّ التوّحید ! فقلنا له : فقل شیئاً نتحدّث
به عنک . فقال :
ألا انّنا کلّنا بائدُ
و ایّ بنی آدمٍ خالدُ
و بدُوهُمُ کان من ربّهم
و کلّ الی ربّه عائدُ
فیا عجباً کیف یعصی الاله
اُم کیف یجَحده الجاهُد

ص ١٢٢
و فی کلّ شئ له آیةٌ
بدّل عل یاَنّه واحدٌ
( اغانی . ج ٤ . ص ٣٧ )

و نیز ن ک به یغماء سال ١٦ . شماره ١٢ ( اسفند
١٣٤٢ ه ش ) ۭ شماره مسلسل ١٨٨ . ص ٥٤٢ .
مضمون عبارت مندرج در لوح مبارک آن که شیئ در عالم
نیست مگر آنکه در آن شیئ نشانه ای است که بر یکتائی
ذات الهی دلالت میکند .

ص ١٢٣

  • ٨١ -
    وَهَبَنْی قُلتُ هذا الصّبحُ لیلٌ
    أیعمَی العالمُونَ عَنِ الضّیاء
    حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " .. دنائت
    را دثار خویش کردند با وجود این بر اطوار و احوال ملک
    سیرتان و اخلاق و صفات آزادگان نکته گیرند و آنچه را
    خود لائق و سزاوارند نسبت دهند شاعر عرب گوید و هبنی
    قلت هذاالصّبح لیل ایعمی العالمون عن الضّیاء ..."
    ( مکاتیب . ج ٥ . ص ١٢٤- ١٢٥ )

و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح میرزا نصراللّه (اصفهان )
میفرمایند : " ای بندهٴ حقّ صبح هدی چون از افق اعلی طلوع
نمود پرتوش بشارت کبری بود و مژده‌اش ظهور جمال
ابهی ... ملاحظه نمائید که شهاب ثاقب میثاق چگونه بقلب آفاق
زد و چه اشراقی از ملکوت غیب در صفحات سقلاب وافلا ق
افتاد شرق منوّر نما غرب معطر نما نور بسقلاب ده روح به
افلاق بخش باوجود این . این منکران مانند خفاشان در زاویهٴ
خمول خویش خزیده انکار آفتاب کنند فنعم ماقال فهبنی قلت
هذا الصبّح لیل ایعمی النّاظرون عن الضّیاء لا والّله فسوف تسمع
نغمات هذاالصور و نقرات هذا النّاقور من الملاء الاعلی فسبحان
ربّی الابهی و علیک التحیّة و الثناء "

و حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر میفرمایند : " ایّها
المنادون باسم اللّه المهیمن القّیوم در این ایّام سهام بغضاء از
جمیع انحاء متتابع بر سینهٴ عبدالبهاء میرسد ... کسانی که

ص ١٢٤
در ثبوت و رسوخ بر امراللّه چون جبل باذخند این مفتریات
در نزد ایشان مانند کلمات و ابیات اشعار موش و گربه خود
یحیاست که سبب رسوائی نفوسی است که تلقین نموده‌اند قصد
آن دارند این گلپارها کز حسد پوشند خورشید ترا . چنانچه
شاعر عرب گفته فهبنی قلت هذا الشّمسی لیل ایعمی النّاظرون
عن الضّیاء ... "
و نیز حضرت عبدالبهاء در لوح جبران افندی صاصی
میفرمایند : " ایّها المطّلع باسرار الکتاب المقّدس انّی قرئت
مکتوبک ... لا یمکن لاحد الانکار و الاستکبار بعد شروق الانوار
من مکمن الاسرار فی قطر الحجاز أما رأت الاعین تلک الانوار
السّاطعة من ذلک المطلع المجید و النّور الفرید ؟ و ما شدهدوا
آثاره و قوة اقتداره فی تربیة النفّوس و بثّ الشّرائع و السّنن
التّی کانت من اعظم تعالیم الرّب الودود کما قال الشاعر فهبنی
قلت هذا الصبّح لیل ایعمی النّاظرون عن الضیّاء لعمرک انّ القّوم
فی غمرات النّوم لا یدرکون و لا یشعرون ذرهم فی خوضهم
یلعبون ... "
( من مکاتیب . ج ١ . ص ٧٨ - ٧٩ )

بیتی که در الواح فوق آن را با اندکی تفاوت نقل
فرموده‌اند از متنبّی است و در دیوانش چنین ثبت شده است :
" و هَبنْی قُلتُ : هذا الصُبحُ لَیْلٌ
أیعَمْمَی العالمْونَ عَنِ الضّیاء ؟ "
( دیوان متنّبی . ص ٧٩ )

مضمون بیت آنکه گیرم که من بگویم صبح شام است .
آیا مردم دنیا نوری را که در حال درخشش است نمی بینند )

ص ١٢٥

  • ٨٢ -
    وَیَفْرَحَ مَحزُونٌ وَ یَحیَی مُتَیّمٌ
    وَ یَأنَسَ مُشتاقٌ و یَلتَذّ سامعُ
    حضرت بهاءاللّه در لوحی میفرمایند : ".. از ملاحظهٴ آن
    اریاح روح از شمائل جان بوزید و جمیع اجزاء و اعضاء را
    فتوح طیّبه بخشید چنانچه گوش لذّت سروش یافت و هوش از
    غیت حبّ بیهوش گشت دهان شربت وصل نوشید و زیان در
    شکر نعمت بکوشید و یفرح محزون و یحیی متیّم و یأنس
    مشتاق و یلتذّ سامع
    ( رحیق . ج ١ . ص ٤١٤ )

بیت از ابن فارض است . ن ک به دیوان ابن فارض .
----------------
ص ١٦٨ . مضمون بیت آن که محزون مسرور میشود و آنکه از
درد عشق مرده بود حیات تازه می یابد و مشتاق عشق به ء
مؤانست معشوق فائز میگردد و گوش لذّت کلام محبوب را در
می یابد .

ص ١٢٦

  • ٨٣ -
    یاشریکا یا ابن عمرو
    هَل مِن الموت مَحالَه
    حضرت عبدالبهاء در نقل حکایت حنظلة بن ابی غفراء
    طائی که به عهد خود وفا نمود در رسالهٴ مدنیّه میفرمایند :
    "... حنظله بر زبان راند مرا چندان امان ده که به نزد عیال
    خود عودت نمایم و وصیّت اجرا نمایم و درسال آینده یوم
    بؤس حاضر گردم نعمان ضامنی خواست که اگر در وعده مخالفت
    نماید ضامن را بقتل رساند حنظله متحیّرانه بهر طرف
    نگریست تا آنکه نظرش بر شریک بن عمرو بن قیس
    شیبانی که یکی از خدّام نعمان بود افتاد و این ابیات را
    بخواند
    یا شریکا یا ابن عمرو
    هل من الموت محاله
    یا أخا کلّ مصاب
    یا أخا من لا اخاله
    یا أخا النعّمان فیک ال
    یوم عن شیخ کفاله
    این شیبان کریم
    أنعم الرّحمن باله "
    ( رسالهٴ مدنیّه ص ٥٨ - ٥٩ )

یاقوت حموی در معجم البلدان ابیات را چنین نقل
نموده است : --------------
" یا شریک یا ابن عمرو
هل من الموت مَحالَه ؟

ص ١٢٧
یا شریک یا ابن عمرو
یا أخا من لا أخالَه
یا أخا المنذر فُکّ ال
یومَ رهْناً قد اتی له
یا اخا کلّ مضاف
و أخا من لا أخا له
انّ شیبان قبیلُ
أَکرمَ النّاس رجالَه
و أبوالخیرات عمرو
و شراحیل الحَمالَه
رَقباک الیوم فی المجْ
دو فی حسن المَقالَه "

(معجم البلدان . ج ٤ . ص ١٩٩ )

و نیز ن ک به سابقهٴ این ابیات در مجمع الامثال
--------------
میدانی . ج ١ . ص ٧٠ - ٧١ و مقایسه کنید با شرح مندرج
در محاضرة الابرار و مسامرة الاخیار اثر محیی الدّین ابن عربی .

ج ١. ص ٢١٩ - ٢٢٠ و کتاب اغانی . ج ٢٣ . ص ٤١٢ - ٤١٤ .
مضمون ابیاتی که در رسالهٴ مدنیّه نقل شده این است که
----------------
ای شریک من . ای پسر عمرو . آیا از مرگ فرار توان نمود ؟
ای برادر هر مصیبت کشیده‌ای وای برادر هر بی برادری .
ای برادر نعمان . تو امروز کفالت شیخ را خواهی داشت .
شیبان کریم که نعمت خداوند بر او ارزانی باد کجاست ؟

ص ١٢٨

  • ٨٤ -
    یَجِئی رَباً لکُم فی النَشأتَیْنِ
    لِیُحیی الدّینَ بَعدَ الرّا و غین
    حضرت ربّ اعلی در توقیع محمّد شاه میفرمایند :
    " ... کلّ عرفا و اهل خبر خبراز این امر داده‌اند حتّی
    آنکه جفّار هندی علی ما کتب الی احد باسم نوشته در ازمنه
    قدیمه و ان من اشعاره هو هذا یجئی ربّ لکم فی النّشأتین
    لیحیی الدّین بعد الرّا و غین فاضرب نفس هو فی عد نفسه
    فهذا اسم قطب العالمین خذ المح قبل مد بعد ضمّ فادرجها بتحت
    المدرجین ..."
    ( مجموعهٴ آثار حضرت اعلی . شماره ٦٤ . ص ١٢٣ - ١٢٤ )

و نیز حضرت ربّ اعلی در دلائل سبعه میفرمایند :
----------
" .. و از آنجمله است استخراجی که سیّد محمّد اخلاطی که
تصانیف بسیار در علم حروف دارد در مدتّی از میوات قبل که
پانصد به نقص یا زیاده میشود استخراج نموده و ابیات آن
این است یجئی ربّا لکم فی النّشأتین لیحیی الذین بعد الرّا
و غین و ان زیدت علیه الهاء فاعلم باّتی ما کتمت السّر عین
فاضرب عد هو فی عد نفسه فهذا اسم قطب العالمین خذ المح
قبل مد بعد ضمّ و ادرجه بتحت المدجین کلّ این اذکار
اقتراناتی است ملکیّه از بای سکون تو و الاّ یک آیه از
کتاب بیان اعظمتر است عنداللّه از هر دلیلی ..."
( دلائل سبعه . ص ٦٢ )

و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " الحمداللّه

ص ١٢٩
الذّی نزّل الایات بالحقّ و جعلها کالبحر المتلاطم الموّاج
... قال السیّد حسین الاخلاطی یجئی ربّا لکم فی النّشأتین و
یحیی الدّین بعد الرّاء و غین ..."
و نیز حضرت عبدالبهاء در لوحی میفرمایند : " .. و
امّا شعر سلطان حسین اخلاطی عدد یا علی محمّد است و سنه
ظهور را تصریح نموده که بعد الرّاء و غین است . "
( مائدهٴ آسمانی . ج ٢ . ص ٧٨ )

چنانچه فرموده‌اند اشعار از سیّد محمّد ( حسین ) اخلاطی
است . ن ک به اسرار الاثار . ج ٤ . ص ١١٤ . برای
ملاحظهٴ شرحی در بارهٴ این ابیات ن ک به کتاب مقام شعر در
ادیان . ص ٧٠ - ٧٢ . --------

ص ١٣٠

ص ١٣١
فهرست اهمّ کلمات ابیات و مصاریع
برای اطلاّع او نحوهٴ استفادهٴ از این فهرست لطفاً به "مقدّمه"
این کتاب رجوع فرمائید .

اباله (ضغث )
ابی ( وقد لامنّی )
اجلالا ( للّه تحت )
احسابهم ( اضائت )
اخترب ( و ما احترت )
اخزم ( شنشنة )
ادمعی ( فطوفان )
اذیال ( تمسّک )
ارزاء ( رمانی )
ارقّ ( ولقد خلوت )
اسرة (نادیهم )
اشباح ( والبحر )
اعداء (الفضل )
اقاربی ( و قد لا منی )
اقتدی ( بابه )
اقدام ( تعیرنا ) ( غایة )
اکبر ( أتحسب )
اکثر ( علّی ) ( غایة )
الح ( احن )
السری ( عندالصباح )

ص ١٣٢
الف ( اری الف )
امانیا ( و حسب )
امر ( رقّ )
امری ( کلّ الالوه )
امیّ ( و قد لا منّی )
انسان ( ما آن للسرداب )
انطوی ( اتُحسب )
انفاس ( و لو عبقت )
اهواء ( کانت )
اولّین ( فی الذّاهبین )
آیة ( و ما من شی)
ایقاد ( فطوفان )
ایّوب ( و حزنی )
بان ( اری
بحر ( و البحر )
بذاکا ( و کلّ یدّعی )
براقع ( أبرق )
برق ( أبرق )
بصائر ( فی الذّاهبین )
بعد الرّا و غین ( یجئی ربّا )
بلا ( و حزنی )
بلل ( انا الغریق )
بلیّة ( لیس البلیّة )
بهاء ( و غایتی )
بیعتی ( سم الرّدی )
تألّهت ( کلّ الالوه )

ص ١٣٣
تبیح ( تتیح )
تجری ( لاکل )
(تجلّی ( و لو ان )
تحسب ( أتحسب )
تدل ( و ما من شی )
تزعم ( أتزعم )
تشابه ( رقّ )
تعاکسا ( رقّ )
تمشت ( و غایتی )
تیجان ( نادیهم )
ثاقبة ( اضائت )
ثقات ( اقتلونی )
ثیاب ( علّی )
جانب ( أبرق )
جبال ( و لو انّ )
جدودهم ( اضائت )
جرم ( أتحسب )
جری ( خل )
جزع ( اضائت )
جلّوا ( تمسّک )
جمالها ( و کلّ ملیح )
جنود ( فی فتیة )
جوهر ( و عندی )
جیف ( اذا کان )
حبّ ( خل ) ( و عش )
حبیب ( و لقد خلوت ) ( علیک بها )

ص ١٣٤
حجون ( کان لم یکن )
حدید ( رمانی )
حرّ ( سألت )
حرق ( سم الرّی )
حرم ( طوعاً )
حسن ( و کلّ ملیح )
حکمه ( طوعاً )
حکمی ( کلّ الالوه )
حلّ ( طوعاً )
حلل ( نادیهم )
حوادث ( والبحر )
حیا ( تمسّک )
حیات ( اقتلونی )
حیرتی ( و ما احترت )
خالیا ( و قد لا منّی )
خدود ( اذا انبجست )
خل ( تمسّک )
خلفه ( اری )
خلیل ( فطوفان )
خمر ( رقّ )
خوفی ( انا الغریق )
دجی ( اضائت )
دعوی ( خل )
دلیل ( اذاکان )
دموع ( اذا انتجست )
دمی ( طوعاً )

ص ١٣٥
دنیا ( ترکت )
دهر ( رمانی )
دین ( یجئی ربّا )
ذاهبین ( فی الذاّهبین )
ذنب ( وجودک )
ذوی القربی ( و ظلم )
راء و غین ( یجئ رّا )
ربوب ( کلّ الا بوه )
رخیص ( تتیح )
رداء ( للّه تحت )
رشح ( کلّ الالوه )
رعد ( فی فتیة )
رقّت ( رقّ )
ریاح ( لاکل )
زجاج ( رقّ )
سامر ( کأن لم یکن )
سامع ( و یفرح )
سبیل ( تمسّک )
سرداب ( ما آن للسرداب )
سری ( و لقد خلوت )
سفک ( طوعاً )
سفن ( لاکل )
سقم ( و عش )
سلامة ( لیس البلیّة )
سلمی ( اصمّ )
سمیع

ص ١٣٦
سنّتی ( خل)
شرق ( ولوعبقت )
شمّ ( ولوعبقت )
شمت ( احن )
شمیم ( تمتّع )
شهادة ( و اذا اتتک )
شهدت ( الفضل )
صارخ ( نادیهم )
صباح ( عندالصّباح )
صرفا ( و هبنی )
صغبر ( علیک بها )
صفا ( أتحسب )
صوتاً ( کأنّ لم یکن )
صیتاً ( فی فتیة )
ضلال ( فی فتیة )
ضیاء ( غایة )
طائفة ( وهبنی )
طفح ( للّه تحت )
طور ( کاّ الالوه )
طورسینا ( أبرق )
ظلم ( و لو انّ)
عاذلی ( بابه ) ( علیک بها )
عالم ( احنّ )
عالمون ( أتحسب )
عالمین ( وهبنی )
( غایة )

ص ١٣٧
عبد ( سألت )
عجب ( لیس البلیّة )
عجبا ( طوعاً)
عدادنا ( تعیرنا )
عدلک ( علیک بها)
عدی ( بابه )
عرار ( تمتّع )
عرش ( و غایتی )
عشق ( سم الرّدی )
عشیة ( تمتّع )
عقال ( غایة )
عقول ( غایة )
علم ( و عندی )
عمی ( وقد لا منّی )
عنا ( و عش )
عین ( کانت )
غراب ( اذاکان )
غرب ( و لو عبقت )
غریق ( انا الغریق )
فوأدی ( رمانی )
فارض ( خل )
فرض ( خل )
فقد ( احن )
فقر ( للّه تحت )
فضل ( الفضل )
فلس ( علّی )

ص ١٣٨
قاض ( طوعاً)
قباب ( للّه عحت )
قتل ( وعش )
قدم ( اقتلونی )
قرون ( والبحر )
قصوی ( فی الذاهبین )
قلبی ( و غایتی )
قلیل ( کانت )
قهر ( تعیرنا)
قوم ( فی فتیة )
قبل ( اذاکان ) ( عندالصّباح )
کأس ( اصمّ )
کامل ( و للارض )
کتاب ( و اذا اتتک )
کرام ( و انت )
کرم ( تعیرنا ) ( و للارض )
کلاب ( بابه )
لامع ( اذاکان )
لوعتی ( أبرق )
لیل ( فطوفان )
لیلی ( احن ) ( اضائت ) ( و هبنی )
مبین ( و قد لامنی ) ( و کلّ یدّعی )
متقدّم ( و انت )
متیّم ( الفضل )
محاله ( و یفرح )
( یا شریکا )

ص ١٣٩
محزون ( و بفرح )
مذهب ( سمّ الردی )
مذهبا ( و ما احترت )
مرٴ ( لاکل )
مزجها ( علیک بها )
مزکوم ( و لو عبقت )
مشتاق ( و یفرح )
مشتة ( کانت )
مضاضة ( و ظلم )
مضمر ( و انت )
معار ( و کلّ ملیح )
مقیم ( کأن لم یکن )
مکة ( کأن لم یکن )
ملیح ( کلّ شئ ) ( و کلّ ملیح )
منایا ( تتیح ) ( و حسب )
منّی ( تتیح )
منیّتی ( تتیح )
مهند ( و ظلم )
مواقع ( و غایتی )
موت ( یا شریکا )
مولا ( و صرت )
ناس ( ترکت )
ناسکین ( تمسّک )
ناقص ( و اذا اتتک )
نبال ( رمانی )
نجد ( تمتع )

ص ١٤٠
( سألت )
ندی ( و لقد خلوت )
نسیم ( یجئی ربّا )
نشأتین ( احن )
نصرتی ( و للارض )
نصیب ( اضائت )
نظم ( و اذا اتتک )
نقیصتی ( فطوفان )
نوح ( اصّم )
نودیت ( فطوفان
نیران ( اری )
هادم ( تمسّک )
هوی ( سمّ الّردی )
واجب ( و من شی )
واحد ( و عندی )
وثنا ( أبرق )
وجه ( و کلّ یدّعی )
وصلا ( و ظلم )
وقع ( علّی )
یباع ( عند الصّباح )
یحمد ( سألت )
یحیی بن خالد ( لاکل )
یدرکه ( و کلّ یدّعی )
یدّعی ( بابه )
یشابه ( و حزنی )
یعقوب

ص ١٤١
کتاب شناسی
در این کتاب شناسی اسامی کتب به ترتیب حروف الفباء و
بر حسب عنوان اختصاری آنها که در متن این کتاب بکار
رفته مرتّب شده است .

عنوان اختصاری مشخصات کامل
حضرت بهاءاللّه . آثار قلم اعلی . ( ط : م م
آثار --------------

                         م . ١٢١ ب ) .ج ٣ .  

آثار العجم محمّد نصیر فرصت الدّولهٴ شیرازی . آثارالعجم
----------
( ط : فرهنگ سرا . ١٣٦٢ ه ش ).

اسرار اسداللّه فاضل مازندرانی . اسرار الآثار ( ط : م
-----------
م م . ١٢٩ ب ) . ج ٤ و ٥ .

اسرارربّانی عبدالحمید اشراق خاوری . قاموس توقیع
--------------
منیع مبارک ١٠٥ بدیع -١ اسرار ربّانی ( ط :
------------------------------------
م م . ١١٨ ب ) . ج ٢ .

اصول عقاید سید کاظم رشتی رسالهٴ اصول عقاید ( ط : ل
----------
م م . ١٢٣ ب ) . شماره

ص ١٤٢
اغانی ابوالفرج اصفهانی . الاغانی ( بیروت : دار
-------
الثّقافة . ١٩٥٥ - ١٩٦١ م ) . ج ٤ . ٦ . ١٣ . ١٥ .
٢٣ .

البصائر ابی حیان التّوحیدی . البصائر و الذّخائر
--------------------
( دمشق : مکتبة اطلس . ١٩٦٤ م ) . تحقیق
و تعلیق از دکتر ابراهیم الگیلانی . ج ١ .

التّمثیل ابی منصور عبدالملک ثعالبی . التمثیل
المحاضره ( قاهره : دار احیاء الکتب العربیّه .
---------
١٩٦١ م ) .

الکامل الی العباس محمّد بن یزید المبرد . الکامل
-------
( مصر : مکتبة نهضة مصر . ١٩٦٠ م ) . ج ٣ .

الواح خطّ عندلیب حضرت بهاءاللّه . مجموعهٴ الواح مبارکهٴ حضرت
-------------------
بهاءاللّه عکسبرداری شده از روی خطّ علی
اشرف لاهیجانی عندلیب ( ط : م م م .
--------------------
١٣٢ ب ) .

امثال و حکم علی اکبر دهخدا. امثال و حکم ( ط : امیر
-----------
کبیر . ١٣٦٣ ه ش ) . ٤ ج .

امرو خلق اسداللّه فاضل مازندرانی ، امرو خلق ( ط : م
---------
م م . ١٢٨ ب ) . ج ٣ .

ص ١٤٣
ایقان حضرت بهاءاللّه . ایقان ( قاهره : فرج الّله زکی
. --------
١٣٥٢ ه ق ).

بحر العرفان حاجی میرزا محّمد افشار . بحر العرفان ( محل
و تاریخ طبع ندارد ) . طبع سنگی .

تاریخ ادبیّات اکبر بهروز . تاریخ ادبیّات عرب ( تبریز :
عرب -----------------
دانشگاه تبریز . ١٣٥٩ ه ش ).

تاریخ الادب حنّا الفاخوری . تاریخ الادب العربی ( بیروت :
العربی ------------------
المکتبة البولسیة . بی تاریخ ) .

توقیعات حضرت ولیّ امراللّه . توقیعات مبارکه ( ط : م م
---------------
م . ١٢٩ ب ) . ج ١ و ٢ .

جامع الاسرار شیخ سیّد حیدر آملی . جامع الاسرار و
-------------
منبع الانوار ( ط : قسمت ایران شناسی
-----------
انستیتو ایران و فرانسه . ١٩٦٩ م ) . تصحیح
هنری کربین و عثمان اسماعیل یحیی .

خلاصهٴ مثنوی بدیع الزّمان فروزانفر . خلاصهٴ مثنوی ( ط :
-------------
دانشگاه سپاهیان انقلاب . ٢٥٣٥ شاهنشاهی ) .

دریای دانش حضرت بهاءاللّه . دریای دانش ( ط : م م م .
-------------
١٣٣ ب )

ص ١٤٤
دلائل سبعه حضرت ربّ اعلی . دلائل سبعه عربی و
----------------
فارسی ( ط : بدون نام ناشر و تاریخ ) . قطع
جیبی . ٧٢ ص .

دیوان ابن فارض ابو حفص عمر بن ابی الحسن ابن الفارض .
دیوان ابن الفارض ( بیروت : دار صادر . دار
-----------------
بیروت : ١٩٦٢ م ) .

دیوان الامام علی علیّ بن ابی طالب امیرالمؤمنین . دیوان الامام
-------------
علی ) دمشق ؟ : دار کرم . بی تاریخ ) . جمع و
ترتیب عبدالعزیز الکرم .

دیوان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب امیر المؤمنین . دیوان امیر
------------
المؤمنین ( بدون نام ناشر. ١٨٩٤ م ) . ٨٠ ص .
----------

دیوان متنبّی ابوالطیّب المتنبّی . دیوان المتنبّی
----------------
( بیروت : المکتبة الثقافیة . بی تاریخ .

رحیق عبدالحمید اشراق خاوری ، رحیق مختوم ( ط :
م م م ، ١٣٠ ب ) . ج ١ . -----------

رسالهٴ مدنیّه حضرت عبدالبهاء . رساله مدنیّه ( قاهره :
------------
کردستان علمیّه . ١٣٢٩ ه ق ).

صحیفهٴ عدلیّه حضرت ربّ اعلی . صحیفه عدلیّه ( ط : بدون
--------------
نام ناشر و تاریخ ) . قطع جیبی . ٤٢ ص .

ص ١٤٥
صواعق محرقه ابن حجر عسقلانی . الصّواعق المحرقه فی
---------------
الرّد علی اهل البدع و الزندقه ( قاهره :
------------------------------
مکتبة القاهره . ١٩٦٥ م ) .

ظهورالحقّ اسداللّه فاضل مازندرانی . تاریخ ظهور الحقّ
----------------
( ط : م م م . ج ٨ . قسمت اوّل و
دوّم

عقد الفرید ابن عبد ربّه . عقد الفرید ( قاهره : مطبعة
----------
لجنة التألیف و التّرجمة و النّشر ) . ج ١
( ١٩٤٨ ) . ج ٣ ( ١٩٥٢ ) . ج ٤ ( ١٩٤٤ ) . ج
٥ ( ١٩٤٦ ) . ج ( ١٩٤٩ ) .

عیون الاخّبار ابن قتیبه الدینوری . عیون الاخبار ( قاهره :
-----------
دار الکتب المصریه . ١٩٣٠ م ) . ج ٤

قوس زندگی لوئی ماسینیون . قوس زندگی منصور حلاّج
--------------------
( ط : انتشارات بنیاد فرهنگ ایران . ١٣٤٨
ه ش ) . ترجمهٴ دکتر عبدالغفور روان فرهادی

کتاب المختصر عماد الدّین اسماعیل ابوالفداء . کتاب المختصر
------------
فی اخبار البشر ( بیروت : دار الفکر و دار
--------------
البحار . ١٩٥٦ - ١٩٦١ م ) . جلد اوّل شامل
اجزاء ١ تا ٤ و جلد دوّم شامل اجزاء ٥ تا
٧ .

ص ١٤٦
کشکول شیخ بهاءالدّین محمّد عاملی مشهور به بهائی .
کشکول ( رقم : شرکت طبع و نشر . بی
-------
تاریخ ) . ٢ ج و ترجمهٴ فارسی آن ( ط :
اسلامیّه . ١٣٦٤ ) . ٢ ج . ترجمه و شرح به قلم
محمّد باقر ساعدی خراسانی .

لمعات فخرالدّین عراقی . لمعات ( ط : مولی ،
١٣٦٤ ) . تصحیح محمّد خواجوی .

لوامع عبدالرّحمن جامی . سه رساله در تصّوف :
-------------------
لوامع و لوایح در شرح قصیدهٴ خمریّهٴ ابن
----------------------------------------
فارض در بیان معارف و معانی عرفانی به
----------------------------------------
انضمام شرح رباعیّات در وحدت وجود ( ط:
----------------------------------
منوچهری . ١٣٦٠ ) مقدمّه ایرج افشار .

لوح شیخ حضرت بهاءالّله لوح مبارک خطاب به شیخ
----------------------
محمّد تقی مجتهد اصفهانی معروف به نجفی
---------------------------------------
( قاهره : سعادت . ١٩٢٠ م ) . تجدید طبع
در طهران . ١١٩ ب .

لوح قرن حضرت ولیّ امرالّله . توقیعات مبارکهٴ حضرت
---------------------
ولّی امرالّله .لوح قرن احبّاء شرق .نوروز١٠١
--------------------------------------------
بدیع ( ط : م م م . ١٣٤ ب ) .
------

ص ١٤٧
مائدهٴ آسمانی عبدالحمید اشراق خاوری . مائدهٴ آسمانی
--------------
( ط : م م م . ١٢٩ ب ) . ج ٢ و ٤ و ٩ .

مثنوی معنوی جلال الدّین محمّد مولوی . مثنوی معنوی ( ط :
--------------
علمی . ١٣٥٧ ه ش ) .

مجمع الامثال ابوالفضل احمد بن محمّد میدانی نیشابوری .
مجمع الامثال ( بیروت :؟ مطبعة السنة
------------
المحمّدیة . ١٩٥٥ م ) . تحقیق و حواشی از
محمّد محیی الدّین عبدالحمید . ج ١ و ٢ .

مجموعهٴ آثار حضرت بهاءاللّه .مجموعهٴ آثار قلم اعلی (ط :
----------------------
ل م م ) . شمارهٴ ١٥ ( ١٣٢ ب ) . شمارهٴ ٦٠١٦
( بی تاریخ ).

مجموعهٴ آثار جضرت ربّ اعلی . محموعهٴ آثار حضرت اعلی
-----------------------
حضرت اعلی ( ط : ل م م . ١٣٢ - ١٣٣ ب ) . شمارهٴ ١٤ و
شمارهٴ ٦٤ .

مجموعهٴ الواح حضرت بهاءاللّه . مجموعهٴ‌مطبوعهٴ‌الواح مبارکه
--------------------------

                            حضرت بهاءاللّه ( قاهره : سعادت . ١٩٢٠ م ).  

مجموعهٴ مکاتیب حضرت عبدالبهاء . مجموعهٴ مکاتیب حضرت
-------------------
عبدالبهاء ( ط : ل م م . ١٣٣ ب ) شمارهٴ ٢١.
---------
٧٩ . ٨٧ و ٨٨ .

ص ١٤٨
محاضرات عبدالحمید اشراق خاوری . محاضرات ( ط : م
--------
م م . ١٢١ ب ) . ج ٢ .

محاضرة الابرار محیی الدّین ابن عربی . محضرة الابرار و
-------------
مسامرة الاخیار ) بیروت : دار الیقظة العربیة
--------------
١٩٦٨ م ) . ج ١ .

مشارق سعید الدّین سعید فرغانی . مشارق الدّراری
--------------
شرح تائیّة ابن فارض ( مشهد : مطبعه ودانشگاه
-------------------
فردوسی . ١٣٩٦ ه ق ) . مقدّمه و تعلیقات
سیّد جلال الدّین آشتیانی .

مطالع الانوار محمّد نبیل اعظم زرندی . مطالع الانوار
--------------
( ط : م م م . ١٣٤ ب ) .

مجمع الادباء یاقوت حموی . معجم الادباء ( مصر :
دارالمأمون . ١٩٣٦ م ) . ج ١٣ و ١٧ .

مجمع البلدان یاقوت حموی . معجم البلدان ( بیروت : دار
صادرو دار بیروت . ١٩٥٧ م ) . ج ٤ .

مقام شعر در روح اللّه مهرابخانی . مقام شعر در ادیان
ادیان ------------------
( ط : لجنه جوانان . ١٣٣١ ه ش ) .

ص ١٤٩
مکاتیب حضرت عبدالبهاء . مکاتیب عبدالبهاء . ج ١
----------------
( قاهره : کردستان علمیّه . ١٣٢٨ ه ق ) . ج ٢
( قاهره : کردستان علمیّه . ١٣٣٠ ه ق ) . ج
٣ ( قاهره : فرج اللّه زکی . ١٢٤٠ ه ق ) . ج ٤
( ط : م م م . ١٢١ ب ) . ج ٥ ( ط : م م م . ١٣٢
ب ) . ج ٨ ( ط : م م م . ١٣٤ ب ) .

منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء . منتخباتی از مکاتیب
مکاتیب -------------------
حضرت عبدالبهاء ( انگلستان : مرکز جهانی
بهائی . ١٩٨٤ م ) . ج ٢ .

من مکاتیب حضرت عبدالبهاء . من مکاتیب عبدالبهاء
--------------------
( برزیل : منشورات دارالنشر البهائیة . ١٩٨٢
م ) . ج ١ .

نارو نور جمال اقدس ابهی . حضرت عبدالبهاء و
حضرت ولّی امراللّه . نارو نور - منتخباتی از
----------------------
آثار مبارکه ( لانگناین : لجنهٴ نشر آثار
------------
امری . ١٣٩ ب ) .

نامهٴ دانشوران جمعی از فضلاء و دانشمندان دورهٴ قاجاریّه .
دانشوران ناصری ( قم : دارالفکر و
---------------
دارالعلم . ١٣٧٩ ه ق ) . ج ١ .

نجم باختر مجلّهٴ نجم باختر . ج ١٤ ( ١٩٢٣ - ١٩٢٤ م ) .

ص ١٥٠
نصّ النصّوص شیخ سیّد حیدر آملی . المقدّمات من کتاب
-----------------
نصّ النّصوص فی شرح نصوص الحکم ( ط :
-------------------------------
قسمت ایران شناسی انستیتو ایران و فرانسه
١٩٧٥ م ) .

نفحات الانس عبدالّرحمن جامی . نفحات الانس من حضرات
----------------------
القدس ( ط : محمودی . ١٣٣٧ ه ق ) . تصحیح
-------
مهدی توحیدی پور .

نقد النّصوص عبدالرّحمن جامی . نقدالنّصوص فی شرح
------------------
نقش الفصوص ( ط : انجمن شاهنشاهی فلسفه .
----------
١٣٩٨ ه ق ) .

هدیة الاحباب شیخ عبّاس قمی . هدیة الاحباب ( ط : امیر
------------
کبیر ، ١٣٢٩ ه ق ).

وفیات ابن خلکان ، وفیات الاعیان ( قاهره :
--------------
دارالمأمون ، ١٩٣٦ م ) . ج ١ . ٢ . ٣ و ٥ .

یادگار مجلّهٴ یادگار ، طهران . مدیر مسئول و سردبیر
---------------
عبّاس اقبال . ١٣٢٣ - ١٣٢٨ ه ش .

یتیمة الدّهر ابی منصور عبدالملک ثعالبی . یتیمة الدّهر
--------------
(بیروت : دارالکتب العلمیّه . بی تاریخ ).٤ ج .

یغما مجلّهٴ یغماء طهران . صاحب امتیاز و مدیر
------------
حبیب یغمائی . ١٣٢٧ - ١٣٥٦ ه ش .

! پایان کتاب