حضرت باب: مبشر حضرت بهاءالله (۱۸۱۹ - ۱۸۵۰)م
حضرت بهاءالله: مظهر ظهور الهى (۱۸۱۷ - ۱۸۹۲)م
حضرت عبدالبهاء: مرکز ميثاق آئين بهائى (۱۸۶۶ - ۱۹۲۱)م
اصل وحدانيت اساس جميع اديان الهى و نسبيت حقائق دينى
رسالت حضرت بهاءالله و استمرار ظهورات الهيه
اعتراف به توحيد و يگانگى انبياء و اعتقاد به وحدت و جامعيت نوع بشر
هويت حقيقى "امر" حضرت بهاءالله، يك دين جهانى:
نه مسلك است و نه يك نهضت و نه يك نوع فلسفه حيات
مذهب نيست، فرقه نمى پزيرد و از جميع دستگاهها و فرقههای سياسى و روحانى بركنار است
سه شخصيّت اصلی دیانت جهانی بهائی:
حضرت باب: مبشر حضرت بهاءالله (۱۸۱۹ - ۱۸۵۰)م
حضرت باب جوانی بود بنام ميرزا علی محمّد متولّد شيراز و در ماه مى ١٨٤٤م در سنّ بيست و پنج سالگی اعلان فرمود که بر طبق کتب مقدّسه پيشين ظاهر شده تا بشارت بظهور شخص جليلی دهد که اعظم از اوست و اين شخص جليل بايد بنا ببشارت همان کتب مقدّسه در عالم ظاهر شود و دوران صلح و آشتی و عدل و تقوی را در جهان آغاز نمايد يعنی دورانی را که بمنزله اکمال و اتمام ظهورات گذشته و در عين حال مؤسّس کور جديدی در تاريخ دينی عالم انسانی است. حضرت باب بمجرّدی که دعوتش را در وطن خويش آغاز کرد دچار ظلم و ستم شديد رؤساء دولت و دين شد و متعاقباً به توقيف و تبعيدش در کوههای آذربايجان و زندانی شدنش در قلعه ماکو و چهريق منجر و به اعدامش در ميدان تبريز در ٩ جولای ١٨٥٠م منتهی گرديد. بيش از ٢٠ هزار نفر از پيروانش با قساوت وحشيانه ای به قتل رسيدند و چنان ستمکاری و شقاوتی بر ايشان وارد آمد که عواطف بعضی از نويسندگان و ديپلمات ها و سيّاحان و محقّقين مغرب زمين را برانگيخت و آنان را که بعضاً شاهد عينی بودند تحريک نمود که همه آن وقايع هولناک را در کتب و ياد داشت های روزانه خويش به ثبت رسانند و جانبازی پيروان دين جديد را ستايش نمايند. ادامه مطلب
حضرت بهاءالله: مظهر ظهور الهى (۱۸۱۷ - ۱۸۹۲)م
حضرت بهاءاللّه نام مبارکش ميرزا حسين علی و اصلاً مازندرانی است. آن حضرت نيز بهجوم همان قوای جهل و تعصّب مبتلا شد، در طهران بزندان افتاد و در سال ١٨٥٢م از وطن خويش ايران به بغداد سپس به اسلامبول و ادرنه نفی بلد گرديد بالاخره در زندان عکّا محبوس شد و ٢٤ سال در آنجا زندانی و اسير و در تبعيد بود حوالی همان شهر عکّا در ١٨٩٢م از عالم رحلت فرمود. حضرت بهاءاللّه در دوره تبعيدش تعاليم و احکام ديانتش را در متن بيش از يکصد جلد کتاب تشريح و تشريع نمود و به بيان اصول آئينش پرداخت و پيامش را به ملوک و رؤسای شرق و غرب از مسيحی و مسلمان ابلاغ فرمود. به پاپ و خليفه اسلام و رؤسای جمهور قارّه آمريکا و مراجع دينی مسيحيّت و رؤسای مذاهب شيعه و سنّی اسلام و موبدان زردشتی خطاباتی مهيمن گسيل داشت و در جميع اين کتب و آثار، ظهورش را اعلان و مخاطبينش را دعوت فرمود که ندايش را اجابت کنند و بترويج امرش پردازند. ادامه مطلب
حضرت عبدالبهاء: مرکز ميثاق آئين بهائى (۱۸۶۶ - ۱۹۲۱)م
حضرت بهاءاللّه بعد از خويش، فرزند ارشدش معروف به عبدالبهاء و موسوم به عبّاس را مرجع امور و مبيّن منصوص تعاليمش معيّن فرمود. حضرت عبدالبهاء از کودکی شريک تبعيدها و بليّات پدر والاگهرش بود تا آنکه در سنه ١٩٠٨م بعد از انقلاب "ترک جوان" و انقراض عثمانيان از تبعيد آزاد شد و پس از چندی ازعکّا به شهر حيفا نقل مکان فرمود و از اين شهر سه سال به مصر و اروپا و آمريکای شمالی مسافرت فرمود و در اين سفرها تعاليم پدر آسمانيش را در نزد بسياری از نفوس بسط داد و قرب وقوع جنگ جهانی را پيش بينی فرمود و خود کمی قبل از شروع جنگ اوّل جهانی به حيفا مراجعت فرمود و در زمان آن جنگ همواره در خطر عظيم بود تا آنکه فلسطين بدست نيروی ژنرال النبی افتاد و حکومت جديد بر حرمت حضرتش برخاست و به رعايت تعداد قليل پيروانش پرداخت. حضرت عبدالبهاء در سنهء ١٩٢١م در حيفا رحلت فرمود و در جوار مقام اعلی يعنی آرامگاه حضرت باب، که خود باشاره حضرت بهاءاللّه قبلاً در کوه کرمل ساخته و جسد حضرت باب را بعد از ٦٠ سال که محفوظ و پنهان بود، از تبريز بارض مقصود آورده بود، مدفون گرديد. ادامه مطلب
اصل وحدانيت اساس جميع اديان الهى و نسبيت حقائق دينى:
پيروان آئين بهائی اعتقاد راسخ دارند که جوهر تعاليمی که حضرت بهاءاللّه بعالم ابلاغ فرموده اين است که : حقائق دينی امری است نسبی نه مطلق. ظهورات الهيّه تسلسل دارد و تجدّد يابد. جميع اديان بزرگ عالم اساسشان الهی است. مبادی و اصولشان کاملاً با يکديگر موافق است. آمال و مقاصدشان يکی است. تعاليمشان جلوه هائی متنوّع از حقيقت واحد است. وظائف و اجرائاتشان مکمّل يکديگر است. تفاوتشان فقط در تعاليم فرعی و غير اساسی است. رسالتشان هر يک نماينده مراحلی متتابع در تکامل جامعه انسانی است. هدف حضرت بهاءاللّه پيامبر اين عصر جديد و عظيم عالم انسانی آنست که ظهورات سابقه را باتمام رساند نه آنکه آنها را مضمحل سازد. سبب آشتی بين اديان شود نه آنکه بر اختلافات معتقدات متضادّشان که سبب انشقاق جامعه کنونی گشته دامن زند.
رسالت حضرت بهاءالله و استمرار ظهورات الهيه:
مقصد حضرت بهاءاللّه هرگز آن نيست که انبياء گذشته را تحقير نمايد و تعاليمشان را تخطئه کند بلکه آن است که حقائق اصليّه ای که در تعاليمشان مکنون است از نو اظهار داشته بنحوی بازگو نمايد که با حوائج اين زمان موافق و با استعداد مردمان مطابق و با مشکلات و علل و سرگردانی های عصر حاضر متناسب و مربوط باشد. رسالت حضرت بهاءاللّه اعلان اين مطلب است که زمان شيرخوارگی و صباوت بشری سپری گشته و التهابات و هيجاناتی که حال مشهود است مربوط به مرحله بلوغ اوست که بتدريج و همراه با درد و ملال او را آماده وصول به مرحله رشد و کمال می سازد و طلوع عصری را بشارت می دهد که سرآمد اعصار است عصری که در آن تيغ و شمشير به گاو آهن و خيش تبديل شود و ملکوت آسمانی طبق وعده صريح حضرت مسيح بيآيد و صلح جهانی قطعيّاً تا ابدالآباد در کره زمين استقرار يابد. و نيز حضرت بهاءاللّه ظهور خويش را خاتمه ظهورات الهيّه نمی داند بلکه پيش بينی می فرمايد که در آينده طيّ مراحل تکامل مستمرّ و نامحدود بشری، حقائق بيشتری از آنچه حضرتش امروز بامر خداوند متعال در اين دوره خطير بعالم انسانی ابلاغ فرموده از طرف پروردگار ظاهر خواهد شد.
اعتراف به توحيد و یگانگى انبياء و اعتقاد به وحدت و جامعيت نوع بشر:
آئين بهائی به يگانگی خدا و يگانگی انبياء معترف است و به وحدت و جامعيّت نوع بشر معتقد و باين ندا منادی است که اتّحاد عالم انسانی واجب بل اجتناب ناپذير است و بتدريج تحقّق می يابد. آئين بهائی مدّعی است که جز روح خلّاق الهی که در کلام فرستاده يزدانی در اين عصر جهان افروز سريان دارد هيچ امر ديگری اتّحاد نوع انسان را تضمين نتواند و تحقّق نه بخشد.
هويت حقيقى "امر" حضرت بهاءالله: يك دين جهانى
نه مسلك است و نه يك نهضت و نه يك نوع فلسفه حيات
بر طبق اعتقاد بهائيان، امری را که حضرت بهاءالله اعلان فرموده است، نبايد آن را يک مسلک يا يک نهضت و نظائر آن ناميد زيرا كه اطلاق چنين عناوينی بر نظام دائم الاتّساعش خلاف عدل و انصاف بود و نيز خود را از انتساب عناوين و القاب ديگری از قبيل فرقه بابی، مذهبی آسيائی، انشعابی از شيعه اسلام، که نفوس غافله و بد انديش حسب المعمول به آن ميدادند بری دانست. و بالاخره از قبول توصيفاتی مانند اين که امر بهائی فقط يک نوع فلسفه حيات است يا فقط التقاطی از تعاليم اخلاقی يا حتّی يک دين تازه است اباء ورزيد، بلکه ثابت کرد که ادّعايش و عنوانش دين جهانی است و مقصدش ايجاد يک جامعه متّحد المرام عالمگير است که در ميقات معيّن تأسيس نمايد. جامعه ای که هم موجد و هم حافظ صلح اعظمی است که حضرت بهاءالله اعلانش فرموده. امر بهائی قصدش آن نيست که بر تعداد نظامات دينی که چندين نسل است به واسطه اختلاف پيروانشان آرامش جهان را بر هم زده اند بيفزايد بلکه اين آئين جهان در قلوب هر يک از پيروانش عشق و محبّت تازهای را به وجود آورده که نسبت به جميع اديان که پيروانشان در جامعه بهائی وارد شده اند عشق بورزند و همه به وحدت جميع اديان معتقد باشند. حضرت بهاءالله با ملاحظه وضع کنونی جهان چنين بيانی را رقم زده باشد: "ليس الفخر لمن يحبّ الوطن بل لمن يحبّ العالم." و "فی الحقيقه عالم يک وطن محسوب است و من علی الارض اهل آن." و در مقام ديگر می فرمايد: "امروز انسان کسی است که به خدمت جميع من علی الارض قيام نمايد." و نيز می فرمايد: "به اين کلمات عاليات طيور افئده را پرواز جديد آموخت و تحديد و تقليد را از کتاب محو نمود."
مذهب نيست، فرقه نمى پزيرد و از جميع دستگاهها و فرقههاتی سياسى و روحانى بركنار است
همچنين بهائيان را اعتقاد بر اين است که آئين بهائی مذهب نيست فرقه نمی پذيرد و از جميع دستگاههای روحانيّت به هر شکل که باشد و به هر مبدأ که متعلّق باشد و به هر نوع که اداره شود بری و بيزار است و به يقين می توان گفت که هيچ دستگاه روحانيّتی با معتقداتش، سنّتهايش، محدوديّتش و تنگی نظرش از همه جهات موافق با اصول و عقائد اصلی آئين بهائی نيست چنانکه فرقه های سياسی نيز با همه احزابش و نظامش و برنامه هايش با امر بهائی توافقی ندارد. البتّه يک شخص بهائی می تواند با بعضی از اصول و عقائد دستگاههای سياسی و روحانی موافقتی داشته باشد امّا نمی تواند در هيچ يک از اين دستگاهها عضويّت يابد و نيز نمی تواند بر عقائد و اصول و برنامه هايشان صحّه گذارد.
آئين بهائی پيروان خويش را به تحرّی و جستجوی حقيقت مکلّف می دارد. هر نوع تعصّبات و خرافات را مذموم و مردود می شمارد. مقصد از دين را، ترويج محبّت و وداد می داند. دين و علم را اصولاً موافق و مطابق يکديگر می بيند. دين را سبب اعظم جهت صلح عالم و ترقّی منظّم جامعه بنی آدم می شمارد. آئين بهائی واضحاً به تساوی مجال و مزايا و حقوق زن و مرد معتقد است. بر تعليم اجباری تاکيد می نهد، افراط و تفريط در فقر و ثروت را از ميان بر می دارد، کشيش و طبقه روحانی حرفه ای ندارد، بردگی را ممنوع و رياضت و دريوزگی و رهبانيّت را مردود می شمرد، تعدّد زوجات را جايز نمی شمارد، طلاق را مذموم می داند، لزوم اطاعت تامّ را از حکومت متبوع به تأکيد تأييد می کند، شغل و کار را که با روح خدمت همراه باشد عين عبادت می شمرد، انتخاب يا اختراع يک زبان عمومی بين المللی را سفارش می کند و کيفيّات کلّی مؤسّساتی را که بايد ضامن تحقّق و استمرار صلح عمومی باشند معيّن می سازد. (ترجمه بيانات حضرت شوقى افندى(ولی امرالله) در تواقیع "ندا به اهل عالم" و "تولّد مدنیّت جهانى" مورخ ١١ مارچ ١٩٣٦ میلادی)