مورخ ١٥ سپتامبر ١٩١٢ در انجمن بهائیان در کنوشه: درباره طلوع امراللّه ازشرق به غرب به واسطه استقامت و جانفشانی احباب

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ ١٥ سپتامبر ١٩١٢ در انجمن بهائیان در کنوشه: 1
درباره طلوع امراللّه ازشرق به غرب به واسطه استقامت و جانفشانی احباب 2

(خطابات جلد دوم، ص. ۲۴۰-۲۴۴)

هُواللّٰه

من از ملاقات شما خيلی مسرورم. شکر می کنم خدا را که حضرت بهاء اللّه چنين دوستانی دارد، رويهاشان روشن است و مشامهاشان برائحهٔ محبّت اللّه معطّر.

هميشه امر اللّه از شرق طالع شده، امّا در غرب انتشارش بيشتر بود، مثل امر حضرت مسيح که آثارش در غرب شديد تر بود. مسيحيان شرق گويند امر حضرت مسيح از شرق بود، غربيان از دست ما گرفتند. حتّی بدری پاشا از وزرای عثمانی جمعی حاضر بودند که گفت حضرات می دانيد چه خوفی دارم؟ هر چه داشتيم، غربيان از ما گرفتند، علوم ما را گرفتند، صنايع ما، قوانين ما، جميع را از دست ما گرفتند. اين امر بهاء اللّه را هم می ترسم از دست ما بگيرند. با اين که از شرق ظاهر شده، بهاء اللّه نه غربی است، نه شرقی است، مقدّس از جميع جهات است. او با کسانی است که ملکوتی هستند، آسمانی هستند، ربّانی هستند، خواه از شرق باشد، خواه از غرب. شرقيها انصافاً در سبيل جمال مبارک جانفشانی نمودند. حضرت مسيح کلمة اللّه بود، روح اللّه بود. مقام آن حضرت را جمال مبارک در شرق ظاهر فرمودند، اهل شرق تورات و انجيل را نمی خواندند، آن را بهاء اللّه در شرق انتشار فرمود، در نهايت تقديس ذکر مسيح نمود، ذکر نفسی را مانند حضرت مسيح نفرمود، ديگر معلوم است که آنچه آن حضرت را تقديس نمائی بيش از آن است. به حضرت مسيح دوازده نفر در ايّام زندگيش ايمان آوردند. يکی از آنها مخالف شد، يازده نفر باقی ماند. آنها هم بعد از مسيح متزلزل شدند، حتّی پطرس که اعظم حواری بود، سه مرتبه مسيح را انکار نمود، ولی بعد پشيمان شد، بر امر حضرت ثابت و راسخ گشت. فی الحقيقه سبب ثبوت حواريان بعد از مسيح، مريم مجدليّه شد. امّا امروز امر جمال مبارک دخلی ندارد. بيست هزار نفر جان خود را فدا کردند، و زير شمشير رقص می کردند. ببينيد چه قدر مستقيم و جان نثار بودند. فی الحقيقه اهل شرق نهايت فداکاری را نمودند، عزّت خود را فدا کردند، مال خود را فدا کردند، جان خود را فدا کردند، جميع هستی را در سبيل الهی قربان نمودند. چون يکی را می خواستند شهيد کنند او را ميبردند بکشند می رقصيد. فی الحقيقه نهايت جان فشانی نمودند تا بقوّهٔ حضرت بهاء اللّه، قلوب ارتباط يافت و نفوس منجذب گشت.

لهذا اميدوارم روز به روز اين ارتباط زيادتر گردد، اين محبّت تزايد يابد، وحدت عالم انسانی جلوه نمايد، نورانيّت آسمانی دلها را روشن کند تا کلّ در نهايت محبّت و اتّحاد باشند، روابط روحانی داشته باشند، سبب نشر وحدت عالم انسانی شوند. به عون و عنايت بهاء اللّه، جميع من علی الارض متّحد گردد، جميع اجناس با يکديگر مرتبط شوند، جميع اديان الفت و اتّحاد يابند تا بقوّهٔ حضرت بهاء اللّه، عَلَم وحدت عالم انسانی بلند شود، صلح عمومی خيمه افرازد، نفحات قدس منتشر گردد، نفثات روح القدس دلها را زنده نمايد، مشامها را معطّر کند چشمها را بينا سازد، گوشها را شنوا فرمايد، سرور ابدی يابند، حيات سرمدی حاصل نمايند، سبب ترقّيات معنويّه و صوريّه گردند. از موهبت بهاء اللّه آسان است، از تأييدات ملکوت ابهی سهل است، لهذا به نهايت تضرّع شکر بدرگاه الهی نمائيد که الحمد للّه چشمها را روشن کرد، گوشها را شنوا نمود، ندای الهی را شنيديد، مؤمن باللّه شديد و در ظلّ الطاف جمال مبارک در آمديد. پس بايد در نهايت سرور باشيد که چنين موهبتی احسان گشت و چنين عنايتی شامل حال شد. اين موهبت سزاوار شکرانه است؛ اگر هر دمی هزار بار شکرانه نمائيم، از عهدهٔ شکر برنيائيم. الحمد للّه همه موفّقيد، مستبشريد و در سبيل الهی سالک.

من چهل سال در حبس دو پادشاه بودم که در نهايت عداوت بودند. جميع راه ها را مسدود نمودند. از قلعهٔ عکّا يک نفر بيرون نمی توانست بيايد و در اواخر، خانه محصور پوليس و جاسوس بود و از هر جهت محاط .نمی گذاشتند احدی نزديک بيايد يا من بيرون بروم؛ در نهايت شدّت و سختی. به عون و عنايت بهاء اللّه من مقاومت و مقابلی نمودم. کسی گمان نداشت که من بيرون می آيم. با نهايت سختی و منع شديد من متوکّل بودم به جمال مبارک اعتماد داشتم تا آنکه بغتةً خدا زنجير را از گردن من برداشت و بگردن عبد الحميد انداخت. من از قلعه بيرون آمدم، او داخل شد. من آزاد شدم، او محبوس گرديد. آنچه با من نمود و وضع سابق بود بالعکس وقوع يافت. الحمد للّه به فضل بهاء اللّه تا امريکا آمدم، رويهای شما را ديدم هيچ به خاطر نمی گذشت، امّا به فضل جمال مبارک همهٔ ابواب مفتوح شد، عَلم الهی بلند گشت، صيت امراللّه شرق و غرب را فرا گرفت، نفوذ کلمهٔ بهاء اللّه عالم را احاطه نمود.

(احبّا عرض نمودند مدتی بود که در هر نوزده روز، دو کرسی سر ميز به اسم جمال مبارک و حضرت من اراده اللّه خالی گذارده، آرزوی چنين روزی می نموديم فرمودند:)

من هم می خواستم اسبابی فراهم آيد که به کنوشه بيايم، احباب را ملاقات کنم. خدا زمين و زمان به هم زد تا من به امريکا و کنوشه بيايم. دو سلطنت را تغيير داد تا من روی شما را بينم. اميدوارم، اميدوارم از اين ملاقات نتايج عظيمه حاصل شود، حرکت تازه در نفوس پيدا گردد، روح تازه بيابند، حرکت بهائی در اينجا خيلی عظيم شود.



  1. Kenosha
  2. خطابه در انجمن بهائيان کنوشه، ١٥ سپتامبر ١٩١٢، ۴ شوّال ١٣٣٠
    شرح در بدايع الآثار ج ۱ ص ٢٤٧
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio