مورخ ۲۷ اکتوبر ۱۹۱۱ در منزل مستر دريفوس در پاريس: درباره ترک تعصبات دینی و اثبات حقانیت اسلام

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ ۲۷ اکتوبر ۱۹۱۱ در منزل مستر دريفوس در پاريس:
درباره ترک تعصبات دینی و اثبات حقانیت اسلام 1

(خطابات جلد اول، ص. ۷۹ـ۸۷)

هُوالله

چونکه تعليم بهاء اللّه توحيد جميع بشر است و نهايت الفت و اتحاد، بقدر امکان بايد سعی و کوشش نمود تا سوء تفاهمی که بين ملل حاصل شده زائل شود. لهذا بايد قدری بحث در سوء تفاهمی که بين اديان است بنمايم و اگر سوء تفاهم زائل شود، اتحاد کلی حاصل گردد، جميع ملل با همديگر نهايت الفت حاصل نمايند.

سبب اصلی اين اختلاف و جدال از علمای ملل است، زيرا آنها بملت خود چنان تفهيم ميکنند که سائر ملل مغضوب خدا هستند و محروم از رحمت پروردگار. روزی در طبريه در جنب معبد يهود بودم و خانه مشرف به معبد بود. ديدم حاخام يهود وعظ ميکند ميگويد ای قوم يهود، شما امت خدا هستيد و سائر ملل امت غير او. خدا شما را از سلاله حضرت ابراهيم خلق کرده و فيض و برکت بشما داده و شما را از جميع ملل ممتاز نموده، از شما اسحاقی بر گزيده، حضرت يعقوبی فرستاده، حضرت يوسفی برانگيخته، حضرت موسائی مبعوث نموده، حضرت هارونی فرستاده، حضرت سليمانی و حضرت داودی و حضرت اشعيائی و حضرت ايليائی فرستاده، جميع اين پيمبران از شما هستند. از برای شما، فرعونيان را غرق نمود و دريا را شکافت و از آسمان برای شما مائده فرستاد، از سنگ آب جاری کرد. شما امت مقبوله نزد خدا هستيد، شما بنی اسرائيل ابناء خدائيد و از جميع ملل ممتازيد. موعود شما مسيح می آيد، آنوقت شما عزيز می شويد و بر جميع ملل عالم حاکم و اميرميگرديد و اما سائر ملل خذله هزله رذله گردند. يهوديها آنقدر از حرف او مسرور بودند که وصف ندارد، همينطور سائرين، سبب اختلاف و نزاع و جدال آنها، علمای ملت بوده اند. اما اگر اينها تحرّی حقيقت ميکردند، البته اتحاد و اتفاق حاصل ميشد، زيرا حقيقت يکيست، تعدّد قبول ننمايد.

پس ای طالبان حقيقت، آنچه در حق سرور کائنات حضرت محمد عليه السلام تا بحال شنيده ايد، جميع روايات از روی غرض و تعصب جاهلانه بوده، ابداً مقارن حقيقت نبوده. حال من حقيقت واقع را برای شما بيان می نمايم روايات نمی کنم بميزان عقل صحبت ميشود، زيرا وقائع ازمنه سابقه را بميزان عقل بايد سنجيد. اگر مطابق آيد مقبول است، و الّا سزاوار اعتماد نيست.

اوّلاً اينکه آنچه در حق حضرت رسول عليه السلام در کتب قسيس ها ميخوانيد، مانند شرح حال مسيح است در کتب يهود. شما ملاحظه کنيد مسيح باين بزرگواری را خلق در حقش چه نسبتها می دادند و حال آنکه حضرت مسيح با وجه صبيح و نطق فصيح مبعوث شده بود. بر سر مطلب رويم حال نصف اهل عالم، بت پرست است و نصف ديگر، دو قسمت قسم اعظم مسيحی است و قسم ثانی مسلمان و ملل ديگر قليلند. اين دو قسم مهم است. هزار و سيصد سال است ميان مسلمان و مسيحی نزاع و جدالست و حال آنکه به سببی جزئی اين عداوت، اين سوء تفاهم زائل ميشود و نهايت الفت حاصل ميگردد، نه جدال ميماند نه نزاع نه ضرب و نه قتال. و آن اينست که ميگوئيم حضرت محمد عليه السلام چون مبعوث شد، اول اعتراض که باقربای خويش کرد، گفت چرا به انجيل و تورات مؤمن نشديد؟ و اين بموجب نص قرآنست، حکايت تاريخی نيست. گفت چرا به جميع انبياء مؤمن نشديد؟ چرا به بيست و هشت بيغمبران مذکور در قرآن مؤمن نشديد؟ و بنص قرآن ميفرمايد تورات و انجيل کتاب خداست، حضرت موسی نبی عظيمی بود، حضرت مسيح از روح القدس تولد يافت و روح اللّه و کلمة اللّه بود. حضرت مريم مقدس بود، حتی در قرآن ميفرمايد حضرت مريم نامزد کسی نبود، بلکه در اورشليم قدس الاقداس معتکف و منزوی بود، شب و روز مشغول عبادت بود، مائده از آسمان برای او ميآمد حضرت زکريا، پدر يحيی هر وقت می آمد ميديد مائده پيش مريم است، سؤال ميکرد مريما اين مائده از کجاست؟ مريم ميگفت از آسمانست و حضرت مسيح در گهواره تکلم کرد و حضرت مريم را خدا بر جميع زنان عالم ترجيح و تفوق داده. اين نصوص قرآن در حق حضرت مسيح است. حضرت محمد عليه السلام قوم خود را توبيخ و ملامت کرد که چرا مؤمن بمسيح و موسی نشديد. قوم گفتند ما مؤمن می شويم به مسيح و موسی و تورات و انجيل، اما حال آباء و اجداد ما چه می شود؟ يعنی آباء و اجداد ما که به آنها افتخار می کنيم. حضرت محمد فرمود هرکس بحضرت مسيح و موسی مؤمن نبود از اهل نار است. اين نصّ قرآنست، تاريخ نيست. حتی فرمود چون پدران شما مؤمن بحضرت مسيح و انجيل نبودند، در حق آنها طلب مغفرت ننمائيد، بخدا واگذاريد اين قسم، قوم خود را ملامت می کرد.

و حضرت محمد وقتی مبعوث شد که آنها به هيچ وجه انسانيت تربيت مدنيت نداشتند. به درجه ای درنده بودند. که دختر های زنده خود را زير خاک دفن ميکردند و زنان پيش آنها از حيوان پست تر بودند. وقتی ميخواستند عطر بخود شان بزنند بول شتر استعمال ميکردند و بول شتر را ميخوردند. حضرت محمد ميان اينها ظاهر شد، اين قوم جاهل را همچو تربيت کرد که در اندک زمان تفوق بر سائر طوائف حاصل نمودند، عالم شدند، دانا شدند و اهل معارف شدند، اهل صنائع شدند. نص قرآن است که ميفرمايد نصاری دوست شما هستند، لکن بت پرستان عرب را از بت پرستی و درندگی بقوت منع نمائيد. اصل حقيقت اسلام اينست.

اما نگاه بمعاملات بعضی از امراء اسلام نکنيد، زيرا تعلق به حضرت محمد ندارد. تورات را بخوانيد، ببينيد احکام چگونه است، ولی ملوک يهود چه کردند. انجيل را بخوانيد ببينيد رحمت صرفست، مسيح همه را منع از حرب کرد، وقتی بطرس شمشير کشيد، گفت بگذار در غلاف. امّا امراء مسيحی چه قدر خونريزی نمودند و ظلم شديد کردند و بعضی از قسيس ها بر خلاف مسيح معامله نمودند، اينها دخلی بمسيح ندارد.

باری مقصد اينجاست؛ مسلمانان معترف بر آن هستند که حضرت مسيح روح اللّه است، کلمة اللّه است، مقدس است، واجب التعظيم است و حضرت موسی، نبی ذی شأنی بود، صاحب آيات باهرات بود و تورات کتاب اللّه است. خلاصه مسلمانان، رئيس مسيحيان و رئيس موسويان را نهايت تمجيد و تقديس مينمايند. اگر مسيحيان هم رئيس اسلام را مقابله بالمثل تمجيد و تقديس کنند، اين نزاع بر داشته ميشود. آيا از اين قضيه، ايمان مسلمانان کاسته ميشود؟ استغفراللّه. آيا مسلمانان چه ضرر از ستايش رئيس مسيحيان ديدند و چه گناهی نمودند؟ بلکه بالعکس مقرّب درگاه الهی شدند که انصاف دادند، حضرت مسيح را روح اللّه و کلمة اللّه گفتند. آيا نبوّت محمد بدلائل باهره ثابت نيست؟

از جمله برهان حضرت محمد، قرآن است که بشخص امّی وحی شده و يک معجزه از معجزات قرآن اينست که قرآن حکمت بالغه است، شريعتی در نهايت اتقان که روح آن عصر بود، تأسيس می فرمايد. و از اين گذشته مسائل تاريخيه و مسائل رياضيه بيان می نمايد که مخالف قواعد فلکيه آن زمان بود. بعد ثابت شد که منطوق قرآن حق بود. در آن زمان، قواعد فلکيه بطلميوس مسلّم آفاق بود و کتاب مجسطی اساس قواعد رياضيه بين جميع فلاسفه، ولی منطوقات قرآن مخالف آن قواعد مسلّمه رياضيه. لهذا جميع اعتراض کردند که اين آيات قرآن دليل بر عدم اطلاع است. امّا بعد از هزار سال تحقيق و تدقيق رياضيون اخير واضح و مشهود شد که صريح قرآن، مطابق واقع و قواعد بطلميوس که نتيجهٔ افکار هزاران رياضی و فلاسفه يونان و رومان و ايران بود، باطل. مثلاً يک مسئله از مسائل رياضيهٔ قرآن اينست که تصريح بحرکت ارض نموده ولی در قواعد بطلميوس ارض ساکن است. رياضيون قديم آفتاب را حرکت فلکيه قائل ولی قرآن حرکت شمس را محوريه بيان فرموده و جميع اجسام فلکيه و ارضيه را متحرک دانسته. لهذا چون رياضيون اخير نهايت تحقيق و تدقيق در مسائل فلکيه نمودند و آلات و ادوات اختراع کردند و کشف اسرار نمودند، ثابت و محقق شد که منطوق صريح قرآن صحيح است و جميع فلاسفه و رياضيون سلف بر خطا رفته بودند. حال بايد انصاف داد که هزاران حکما و فلاسفه و رياضيون از امم متمدنه با وجود تدرس و تدريس در مسائل فلکيه خطا نمايند و شخص امّی از قبائل جاهله بادية العرب که اسم فن رياضی نشنيده بود با وجود آنکه در صحراء در وادی غير ذی زرع نشو و نما نموده بحقيقت مسائل غامضهٔ فلکيه پی برد و چنين مشا کل رياضيه را حل فرماید. پس هيچ شبهه نيست که اين قضيه خارق العاده بوده و بقوت وحی حاصل گشته. برهانی از اين شافی تر و کافی تر ممکن نيست و اين قابل انکار نه.



  1. نطق مبارک ٥ ذی قعده سنه ١٣٢٩ شب پنجشنبه در منزل مستر دريفوس در پاريس ۲۷ اکتوبر سنهء ۱۹۱۱
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio