مورخ ١٦ نوامبر ١٩١١ در منزل مبارک در پاریس: درباره تعلیم تعدیل معیشت اقتصادی

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ ١٦ نوامبر ١٩١١ در منزل مبارک در پاریس:
درباره تعلیم تعدیل معیشت اقتصادی 1

(خطابات جلد اول، ص. ۱۷۰ـ۱۷۳)

هُوالله

امروز مختصر صحبت می دارم. از جملهٔ اساس بهاء اللّه تعديل معيشت است. طبقات ناس مختلفند؛ بعضی در نهايت غنا هستند، بعضی در نهايت فقر. يکی در قصر بسيار عالی منزل دارد، يکی سوارخی ندارد. يکی انواع طعام در سفره اش حاصل است، يکی نان خالی ندارد قوت يومی ندارد. و لذا اصلاح معيشت از برای بشر لازم، نه آنکه مساوات باشد، بلکه اصلاح لازم است و الّا مساوات ممکن نيست، نظام عالم بهم می خورد.

نظم عالم چنين اقتضا می نمايد که طبقات باشد، نمی شود بشر يکسان باشد زيرا در ايجاد، بشر مختلفند. بعضی در درجه اوّل عقلند و بعضی درجه متوسط و بعضی بکلّی از عقل محرومند. حال آيا ممکن است نفسي که در درجه اعلای عقلست با نفسي که هيچ عقل ندارد مساوی باشد؟ عالم بشر مانند اردوئی است. اردو را سردار لازم و نفر نيز لازم. آيا ممکن است که همه سردار يا صاحب منصب باشند يا همه سرباز باشند؟ البته مراتب لازمست. از ملوک يونان شخصی بود اسمش لکورغه؛ پادشاه بود و هم فيلسوف. نيتش بسيار خوب بود. او در فک افتاد که جنس خود را در معيشت متساوی کند. اهالی مملکت خود را سه قسم کرد. يک قسم را رؤسا قرار داد، يک قسم از اهالی اصليه را دهقان قرار داد که زراعت کنند و عُشری ببرند، قسم ثالث را اهل تجارت و صنعت قرار داد، اين ها را بيشتر از غربا قرارداد، وقرارگذاشت در هر سالی چيزی بدهند. آن قسم اول را که جنس خودش بودند شمرد نه هزار نفر شدند. آنها را سر دار مملکت قرار داد و امتيازات مخصوصه به هريک داد که آنها زراعت و صناعت و تجارت نکنند و رؤساء باشند و ادارهٔ سياسيه و حروب با آنها باشد. هر گاه جنگی پيدا شود، آنها به جنگ روند. دو قسم ديگر در جنگ داخل نشوند، مگر آنکه خودشان بخواهند بيايند. و اين نه هزار نفر را از طفوليت بزحمت و تحمّل مشقات پرورش داد تا به سن شش سالگی. بعد آنها را به رياضات حربيه واگذارد که تمام روزبه کارهای حربيه تمرين کنند و چون به سن ده رسند، آنها را به سواری بدارند و چون به سن بيست رسند، به مناصب و امتيازات عسکريه ممتاز گردند. و اراضی را نه قسمت نمود از برای آنها. و آنها را قسم داد که تغييری در آن قرار ندهند و چون اهالی قسم خوردند که آن قواعد را تغييرندهند، خودش از مملکت بيرون رفت و از سلطنت گذشت و ديگر به مملکت خود باز نگشت تا آن قانون بر قراربماند. اهالی هم قسم خورده بودند چندی تغيير ندادند لکن بعد از مدتی باز تغيير کرد و آن قوانين بر هم خورد. پس معلوم شد که مساوات بين بشردرمعيشت ممکن نيست و آن سلطان نتوانست مابين جنس خود در معيشت مساوات دهد.

مع ذلک باز جائز نيست که بعضی در نهايت غنا باشند و بعضی در نهايت فقر. بايد اصلاح کرد و چنان قانونی گذارد که از برای کل وسعت و رفاهيت باشد، نه يکی به فقر مبتلا و نه يکی نهايت غنا را داشته باشد. مثلاً شخصی غنی که منتهی غنا را دارد، نگذارد شخصی ديگر منتهی فقر را داشته باشد؛ مراعات او را بکند تا آنهم راحت باشد. اين را بايد به قوانين اجراء کرد. نفس اغنياء بايد خودشان زيادی مال خود را بفقراء انفاق کنند وهمچنين قوانين مملکت بايد نوعی باشد که بموجب شريعت اللّه هر گونه آسايش داشته باشد.



  1. نطق مبارک ٢٥ ذی قعده سنهء ١٣٢٩ در منزل مبارک - پاريس ١٦ نوامبر ١٩١١
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio