مورخ ۸ یا ۹ جون ۱۹۱۲ د رکلیسای موحدین در فیلادلفیا: درباره عدم توانایی ادراک خداوند و نیاز به مظاهر ظهور و تشریح برخی تعالیم دیانت بهایی

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ ۸ یا ۹ جون ۱۹۱۲ د رکلیسای موحدین 1 در فیلادلفیا: 2
درباره عدم توانایی ادراک خداوند و نیاز به مظاهر ظهور و تشریح برخی تعالیم دیانت بهایی 3

(خطابات جلد دوم، ص.۱۲۹-۱۳۳)

من از مملکت بعيده شرق می آيم، مملکتی که هميشه نور آسمان در آن طلوع نموده، مملکتی که مظاهر مقدّسه از آن ظاهر شده، که محلّ ظهور قدرت الهيّه بوده. و مراد و مقصدم اين است بلکه انشاء اللّه ارتباطی مابين شرق و غرب حاصل شود، محبّت الهيّه جهتين را احاطه کند، نورانيّت الهيّه هر دو اقليم را روشن نمايد، نفحات روح القدس جميع را زنده کند. لهذا تضرّع به درگاه الهی ميکنم که اين شرق و غرب را يک اقليم فرمايد و اين اديان را يک دين نمايد. اين نفوس را يک نفس کند، جميع به منزله انوار يک شمس و امواج يک دريا گردند. جميع درختان يک بوستان شوند و کلّ اوراق وازهار يک گلستان گردند.

حقيقت الوهيّت وحدت محض است و مقدّس و منزّه از ادراک کائنات، زيرا ادراک کائنات محدود و حقيقت الوهيّت نا محدود، و چگونه محدود می تواند احاطه بغير محدود نمايد؟ ما فقر محضيم و حقيقت الوهيّت غناء صرف، فقر بحت چگونه احاطه به غناء مطلق کند؟ ما عجز صرفيم و حقيقت الوهيّت قدرت محض، عجز صرف چگونه تواند به قدرت محض پی برد؟ کائناتی که مرکب از عناصرند و هميشه در انقلاب و انتقال از حالی به حالی، چگونه می توانند که تصوّر حقيقت را بکنند که حيّ قيّوم و قديم است؟ يقين است که عاجزند. زيرا چون در کائنات نظر می کنيم، می بينيم که تفاوت مراتب مانع از ادراک است. هر رتبه مادون ادراک رتبه مافوق نتواند. مثلاً جماد هر قدر صعود کند ادراک عالم نبات نکند و نبات هر چند ترقّی کند حقيقت حيوان را ادراک نکند و از عالم سمع و بصر خبر نگيرد حقيقت حيوان هر قدر ترقّی کند از حقيقت انسان خبر نگيرد و قوّهٔ عقليّهٔ انسان را درک نتواند. پس معلوم شد که تفاوت مراتب مانع از ادراک است و هر رتبه مادون ادراک رتبه مافوق را نتواند. دقّت نمائيد که اين گل هر چند ظريف است لطيف است معطّر است، در عالم نبات به درجه کمال است امّا ادراک حقيقت انسان را نمی کند، سمع و بصر عالم انسان را تصوّر نتواند، عقل و ادراک انسان را تحقّق ننمايد، از عالم انسان خبر ندارد و حال آنکه هر دو حادث ولی تفاوت مراتب سبب عدم ادراک است، زيرا رتبه انسان بلند و رتبه نبات پست است. پس چگونه می تواند حقيقت بشريّه ادراک حقيقت الوهيّت نمايد، چگونه ميتواند انسان محدود ربّ غير محدود را ادراک کند؟ شبهه ای نيست که نتواند، به تصوّر انسان نيايد، زيرا آنچه به تصوّر انسان آيد، آن محدود است و حقيقت الهيّه نا محدود.

ولی آن حقيقت الوهيّت افاضه وجود بر جميع کائنات فرموده. مواهب او در عالم انسانی ظاهر، انوار او در عالم وجود مانند انوار آفتاب منتشر. چون آفتاب را ملاحظه می کنيد انوار و حرارتش بر جميع اشياء تابيده، همين طور انوار شمس حقيقت بر کلّ تابيده نورش يکی است، حرارتش يکی است، فيضش يکی است، و بر جميع کائنات تابيده. و لکن مراتب کائنات متعدّد است استعدادشان متفاوت است هر يک به قدر استعداد خويش از آفتاب استفاصه دارد. سنگ سياه پرتوی از آفتاب دارد اشجار پرتوی از آفتاب دارد، حيوانات پرتوی از آفتاب دارد، و به حرارت آفتاب تربيت شده آفتاب يکی است فيض يکی است. ولی نفوس کامله بشريّه مثل آينه که شمس به تمام قوّت در او اشراق نموده و کمالات آفتاب در آن ظاهر و آشکار می شود حرارت و ضياء آفتاب در آن هويدا است به تمامه حکايت از آفتاب ميکند. اين مرايا مظاهر مقدّسه هستند که از حقيقت الوهيّت حکايت ميکنند مانند. آفتابی که در مرآت ظاهر است و صورت و مثال آفتاب آسمانی در مرايا ظاهر است همين طور صورت و مثال شمس حقيقت در مرآت حقيقی مظاهر مقدّسه ظاهر و آشکار. اين است که حضرت مسيح می گويد الاب فی الابن. مراد اين است که آن آفتاب حقيقت در اين مرآت ظاهر و آشکار است. امّا مقصد اين نيست که آفتاب از آسمان تنزّل کرده و آمده در اين آينه جای گرفته، زيرا حقيقت الوهيّت را صعود و نزولی نيست، دخول و خروجی نيست، مقدّس و منزّه از زمان و مکان است، هميشه در مرکز تقديس است، زيرا تغيير و تبديلی از برای حقيقت الوهيّت نيست، تغيير و تبديل و انتقال از حالی به حالی، از خصائص حقيقت حادثه است.

در وقتی که در بلاد شرق اختلاف شديد بود و نزاع و جدال عظيم مذاهب و ملل با يکديگر جنگ و جدال داشتند، اجناس مختلفه با يکديگر در بحث و نزاع بودند، در همچو وقتی حضرت بهاء اللّه از افق شرق ظاهر گشت و اعلان وحدت فيوضات الهيّه و وحدت انسانيّه فرمود که جميع بشر بندگان يک خداوندند و جميع از فيض ايجاد الهی وجود يافته خداوند به جميع مهربان است و جميع را می پرورد به هر جنس باشد به هر نوعی به هر ملّتی مهربان است جميع را رزق ميدهد، جميع را می پروراند جميع را حفظ ميکند، و با جميع با الطاف معامله می نمايد. مادام که خدا به کلّ مهربان است ما چرا نامهربان باشيم؟ مادام خدا با کلّ باوفا است ما چرا بی وفا باشيم؟ مادام خدا با کلّ به رحمت معامله می کند ما چرا به قهر و غضب معامله کنيم؟ اين است سياست الهيّه. البتّه اعظم از سياست بشريّه است، زيرا بشر هر قدر عاقل باشد ممکن نيست که سياست او اعظم از سياست الهی باشد. پس ما بايد متابعت سياست الهيّه کنيم، جميع ملل و خلق را دوست داشته باشيم به جميع مهربان باشيم و جميع را برگ و شکوفه و ثمر يک درخت دانيم، زيرا جميع از سلاله يک خاندان، از اولاد يک آدم، امواج يک دريا، جميع سبزه يک چمن، جميع در پناه يک خدا. نهايت اين است که يکی عليل است بايد معالجه نمود، جاهل است بايد تعليم کرد در خواب است، بايد بيدار کرد، بيهوش است بايد هوشيار نمود.

وحدت عالم انسانی را اعلام کرد و همچنين وحدت اديان را، زيرا جميع اديان الهيّه اساسش حقيقت است و حقيقت تعدّد قبول نکند، حقيقت يکی است اساس جميع انبيای الهی حقيقت است، اگر حقيقت نباشد باطل است. و چون اساس حقيقت است، لهذا بنيان اديان الهی يکی است. نهايت اين است که تقاليدی به ميان آمده آداب و رسوم و زوائدی پيدا شده. اين تقاليد از انبيا نيست، اين حادث است، بدعت است و چون اين تقاليد مختلف است سبب اختلاف اديان شده. امّا اگر ما اين تقاليد را دور بيندازيم و حقيقت اساس اديان الهی تحرّی کنيم يقين است که متّحد می شويم.

و همچنين وحدت نوع را اعلام نمود که نساء و رجال کلّ در حقوق مساوی به هيچ وجه امتيازی در ميان نيست، زيرا جميع انسانند فقط احتياج به تربيت دارند. اگر نساء مانند رجال تربيت شوند، هيچ شبهه ای نيست که امتيازی نخواهد ماند. زيرا عالم انسانی مانند طيور محتاج به دو جناح است يکی اناث و يکی ذکور مرغ با يک بال پرواز نتواند نقص يک بال سبب وبال بال ديگر است. عالم بشر عبارت از دو دست است، چون دستی ناقص ماند، دست کامل هم از وظيفهٔ خويش باز ماند. خدا جميع بشر را خلق کرده، جميع را عقل و دانش عنايت فرموده، جميع را دو چشم و دو گوش داده، دو دست و دو پا عطا کرده، در ميان امتيازی نگذارده است، لهذا چرا بايد نساء از رجال پست باشند؟ عدالت الهی قبول نمی کند، عدل الهی کلّ را مساوی خلق فرموده. در نزد خدا ذکور و اناثی نيست، هرکس قلبش پاک تر، عملش بهتر در نزد خدا مقبول تر خواه زن باشد خواه مرد. چه بسيار زنان پيدا شده اند که فخر رجال بوده اند، مثل حضرت مريم که فخر رجال بوده و مريم مجدليّه غبطهٔ رجال بود، مريم امّ يعقوب قدوه رجال بود، آسيه دختر فرعون فخر رجال بود، سارا زن ابراهيم فخر رجال بود، و همچنين امثال آنها بسيار است حضرت فاطمه شمع انجمن نساء بود، حضرت قرّة العين کوکب نورانی روشن بود. و در اين عصر، اليوم در ايران زنانی هستند که فخر رجال اند، عالم اند، شاعرند، واقف اند، در نهايت شجاعت هستند. تربيت نساء اعظم و اهمّ از تربيت رجال است زيرا اين دختران روزی مادران شوند و اطفال را مادر تربيت می کند. اوّل معلّم اطفال مادرانند، لهذا بايد در نهايت کمال و علم و فضل باشند تا بتوانند پسران را تربيت کنند و اگر مادران ناقص باشند اطفال نادان و جاهل گردند.

همينطور حضرت بهاء اللّه وحدت تربيت را اعلان نموده که به جهت اتّحاد عالم انسانی لازم است که جميع بشر يک تربيت شوند؛ رجالاً و نساءً، دختر و پسر تربيت واحد گردند. و چون تربيت در جميع مدارس يک نوع گردد، ارتباط تامّ بين بشر حاصل شود و چون نوع بشر يک نوع تعليم يابد، وحدت رجال و نساء اعلان گردد، بنيان جنگ و جدال بر افتد و بدون تحقّق اين مسائل ممکن نيست، زيرا اختلاف تربيت مورث (موجب) جنگ و نزاع مساوات حقوق بين ذکور و اناث مانع حرب و قتال است، زيرا نسوان راضی به جنگ و جدال نشوند. اين جوانان در نزد مادران خيلی عزيزند، هرگز راضی نمی شوند که آنها در ميدان قتال رفته و خون خود را بريزند. جوانی را که بيست سال مادر در نهايت زحمت و مشقّت تربيت نموده، آيا راضی خواهد شد که در ميدان حرب پاره پاره گردد؟ هيچ مادری راضی نمی شود، ولو هر اوهامی به عنوان محبّت وطن و وحدت سياسی وحدت جنس وحدت نژاد و وحدت مملکت اظهار دارند و بگويند که اين جوانان بايد بروند و برای اين اوهامات کشته شوند. لهذا وقتی که اعلان مساوات بين زن و مرد شد، يقين است که حرب از ميان بشر برداشته خواهد شد و هيچ اطفال انسانی را فدای اوهام نخواهند کرد

و از جملهٔ تعاليمی که حضرت بهاء اللّه اعلان کرد اين بود که بايد دين مطابق عقل باشد، مطابق با علم باشد. علم تصديق دين نمايد و دين تصديق علم هر دو به يکديگر ارتباط تامّه يابند اين اصل حقيقت است. و امّا اگر مسئله ای از مسائل دينی مخالف عقل باشد، مخالف علم باشد، آن وهم محض است. چه قدر از اين دريا های اوهام درقرون ماضيه موج زد. اوهامات ملّت رومان را ملاحظه کنيد که اساس دين آنها بود، اوهامات ملّت يونان را ملاحظه نمائيد که اساس دين آنها بود و اوهامات مصريان را ملاحظه کنيد که اساس دين آنها بود اينها جميع مخالف عقل مخالف علم، لهذا حال واضح و آشکار گرديد که اوهام بود، ولی در زمانشان در نهايت تمسّک بودند. مثلاً مصريان قديم چون در نزد آنها ذکر صنمی از اصنام آنها می شد، در پيش چشمشان معجزه ئی مجسّم و حال آنکه يک پارچه سنگ بود. پس ما بايد از اوهامات بگذريم، تحرّی حقيقت کنيم. آنچه را که ديديم مطابق حقيقت است قبول نمائيم و آنچه را علم تصديق نمی کند عقل قبول نمی کند حقيقت نيست تقاليد است. اين تقاليد را بايد دور بيندازيم و تمسّک به حقيقت نمائيم و دينی را که مطابق عقل و علم است قبول کنيم. و چون چنين شود، به کلّی اختلاف نماند و جميع عائلهٔ واحده، ملّت واحده، جنس واحد، وطن واحد، سياست واحده، احساسات واحده و تربيت واحده گرديم.

پروردگارا، آمرزگارا، اين بندگان را پناه توئی، واقف اسرار و آگاه توئی. جميع ما عاجزيم و تو مقتدر و توانا. جميع ما گنه کاريم و توئی غافر الذّنوب و رحيم و رحمن. پروردگارا نظر به قصور ما منما، به فضل و موهبت خويش معامله کن. خطاء ما بسيار است، ولی بحر رحمت تو بی پايان. عجز ما بسيار است، و لکن تأييد و توقيق تو آشکار. پس تأييد ده و توفيق بخش و ما را بر آنچه سزاوار در گاه تو است موفّق نما. دل ها را روشن کن و چشمها را بينا نما و گوش ها را شنوا کن مردگان را زنده فرما و مريضان را شفا بخش، فقيران را غنی نما و خائفان را امنيّت بخش و ما را در ملکوت خويش قبول نما و بنور هدايت روشن کن. توئی مقتدر، توئی توانا، توئی کريم، توئی رحمن و توئی مهربان.



  1. Unitarian Church
  2. Philadelphia
  3. خطابه در کلیسای مو حدین فیلادلفیا در یکشنبه ۸ جون۱۹۱۲( صبح) مطابق ۲۲( یا ۲۳ یا ۲۴) جمادی الثانی۱۳۳۰
    شرح در بدایعاآلثار ج ۱ ،ص۱۱۸
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio