ای کنيز عزيزالهی، تا امتحان بميان نيايد ومحک صدق بکار نرود ذهب ابريز از نحاس غليظ ممتاز نشود چون آتش آزمايش افروخته گردد زر خالص مانند گل شکفته شود و نحاس منحوس رسوا و آشفته گردد. پس حمد کن خدا را که در نائره بلايا رخ بر افروختی و ديده از اين جهان بدوختی و در سبيل جانان رسم جانبازی آموختی فتور نياوردی و قصور نورزيدی و از اصحاب قبور نترسيدی در درگاه احديّت کنيز شکور بودی و پر عقل و شعور قدم ثبات بنمودی و طريق نجات پيمودی و گوی سبقت در ميدان استقامت ربودی و آهنگ شور و شعف سرودی و دست انفاق گشودی و بقدر قوّه تفقّد ستمديدگان فرمودی خدماتت در آستان شمس ملأ اعلی جمال ابهی مقبول افتاد و تحمّل زحماتت در آستان کبرياء مرغوب و مطبوع و محبوب بود. لهذا قلم عبدالبهاء بتحسين و ستايشت پرداخت و از حقّ طلب عون و عنايت نمود و چون بنظر حقيقت نگری اين خدمت تاج مرصّع است که بر سر نهادی و خلعت موهبت است که در بر نمودی عنقريب عزّت اين خدمت واضح و آشکار شود.