ای عبدالوهّاب در سفر اوّل جمال قدم به عراق عرب جوانی را ملاقات فرمودند نامش ميرزا عبدالوهّاب بود بمجرّد مثول به حضور مبارک و استماع بيان چنان منجذب و شادمان گرديد که خاندان را هدايت نمود و جميع را بشارت داد و بعد از رجوع اسم اعظم به طهران پاکوبان کف زنان به ارض مقدّسهٔ طهران شتافت و به وصول درقعر زندان مقرّ يافت و بعد از چند روز نوبت شهادت او رسيد چون جلّاد داخل زندان شد و به فرياد نام او بر زبان راند آن نو جوان برخاست و رقصی مکمّل در زندان نمود و خود را تسليم جلّاد کرد بعد به شهادت کبری فائز شد و همواره جمال مبارک ذکر او ميفرمودند. اميد وارم که روح و ريحان آن عبدالوهّاب در اين عبدالوهّاب نيز جلوه نمايد و عليک البهآء الأبهی . ع ع