ای بندهٔ مبتهل متضرّع به ملکوت ابهی در اين صبح بقا که انوار ملکوت نُهی ممالک غيب و شهود را غرق انوار نموده و فيض اعظم عوالم وجود را احاطه فرموده شمس حقيقت از اوج اعظم در دائرهٔ نصف النّهار اشراق فرمود و چنان فيض و شعاعی مبذول داشت که غيب امکان را به حرکت شوقيّه آورد. شجر و حجر و مدر به شور و شعف آمدند بحر و برّ مزيّن و مبهّج گرديد بحور محلّ آثار قوّت ظهور شد هواء محلّ طلوع و پرواز اجسام ثقال گشت جبال عظيم بر صحاری و تلال و قفار دويدن گرفت و شرق و غرب آواز راز يکديگر شنيدن يافت صنايع و بدايع چون بحر به موج آمد و حقائق و دقائق اسرار طبيعت معتدلهٔ تامّهٔ اشياء اوج يافت. باری اين آثار ظهور آن نيّر اعظم است درنقطهٔ خاک ديگر ملاحظه نما که چه آثار باهره در قلوب و افکار حاصل است. ع ع