مورخ ٨ جولای ١٩١٢ در نیویورک: درباره حیات جسمانی و روحانی

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ ٨ جولای ١٩١٢ در نیویورک:
درباره حیات جسمانی و روحانی 1

(خطابات جلد دوم، ص. ۱۷۶-۱۸۰)

خوش آمديد! خوش آمديد! انسان دو حيات دارد: يک حيات جسمانی، يک حيات روحانی. حيات جسمانی انسان، حيات حيوانی است. ملاحظه می کنيد که حيات جسمانی انسان عبارت از خوردن و خوابيدن و پوشيدن و راحت کردن و گرديدن و اشياء محسوسه را نظير کائنات سائره از ستاره و آفتاب و ماه و جبال و دره ها و چشمه ها و جنگل ها ديدن است. اين حيات حيات حيوانی است. مشهود و واضح است که حيوان با انسان در معيشت جسمانی مشترک است. يک چيز ديگر هست و آن اين است که حيوان در معيشت جسمانی خود راحت است، ولی انسان در معيشت جسمانی خود در تعب. ملاحظه کنيد که جميع حيوانات که در اين صحرا هستند، در کوه ها هستند، در دريا ها هستند، اين ها به سهولت معيشت جسمانی خود را بدون مشقّت و تعب بدست می آورند. اين مرغ ها در اين صحرا؛ نه کسبی، نه صنعتی، نه تجارتی، نه فلاحتی. به هيچ وجه من الوجوه زحمتی ندارند. هوای بسيار لطيف استنشاق می کنند و بر اعلی شاخه های درختهای سبز و خرم لانه و آشيانه می نمايند و از اين دانه های موجود در اين صحرا تناول می کنند. جميع اين خرمن ها ثروت آنها است. به مجرّد اينکه گرسنه می شوند، دانه حاضر. بعد از خوردن دانه ها، بر اعلی شاخه های درخت در نهايت راحت و آسايش، بدون زحمت و مشقت راحت و آسايش می نمايند. و همچنين سائر حيوانات. لکن انسان به جهت معيشت جسمانی خود بايد تحمّل مشقّات عظيمه کند، شب و روز آرام نگيرد. يا فلاحت کند يا صناعت نمايد يا به تجارت مشغول گردد يا در اين معادن شب و روز کار کند يا در نهايت زحمت و مشقّت به اين طرف و آن طرف سفر کند و زير زمين و روی زمين کار نمايد تا آنکه معيشت جسمانی او ميسّر گردد. ولی حيوان اين زحمات را ندارد و با انسان در معيشت جسمانی مشترک است و با وجود اين راحت، نتيجه ای از اين معيشت جسمانی آنها نيست و اگر صدسال زندگانی کند، از حيات جسمانی عاقبت ابداً نتيجه ای نيست. فکر کنيد ببينيد آيا هيچ نتيجه ای در حيات جسمانی هست؟ اين همه مليونها نفوس که از اين عالم رفتند، آيا هيچ ديديد که از حيات جسمانی خود نتيجه ای گيرند؟ جميع حياتشان هدر رفت، زحماتشان هدر رفت مشقّاتشان هدر رفت، صناعتشان هدر رفت، تجارتشان هدر رفت و وقت رفتن از اين عالم، در کف چيزی نداشتند، نتيجه ای نگرفتند.

امّا حيات روحانی حيات است. حياتی است که عالم انسانی به آن روشن. حياتی است که انسان از حيوان ممتاز. حياتی است که ابدی است، سرمدی است، پرتو فيض الهی است. حيات روحانی انسان سبب حصول عزّت ابدی است. حيات روحانی انسان سبب تقرّب الی اللّه است. حيات روحانی انسان سبب دخول در ملکوت اللّه است. حيات روحانی انسان سبب حصول فضائل کلّيه است. حيات روحانی انسان سبب روشنائی عالم بشر است. ملاحظه کنيد نفوسی را که حيات روحانی مکمّل؛ از برای آنها فنائی نبود، اضمحلالی نبود و از زندگانی نتايجی گرفتند و ثمره ای بردند. آن ثمره چه چيز است؟ آن قُربيّت الهيّه است، آن حيات ابديّه است، نورانيّت سرمديّه است، آن حيات بقا است، آن حيات ثبات است، آن حيات روشنائی و سائر کمالات انسانی. حتّی چون در نقطهٔ تراب ملاحظه کنيم نفوسی که حياتشان جسمانی بود و از حيات روحانی نصيبی نگرفتند، آثارشان بکلّی محو شد؛ نه ذکری، نه اثری و نه ثمری، نه صيتی. حتّی در نقطه تراب، نه قبری، نه اثری. نهايت ايّامی چند، قبورشان معمور بود، بعد مطمور شد و رفت. لکن نفوسی که حيات روحانی داشتند، اينها در ملکوت الهی الی الابد مانند ستاره درخشيدند، عزّت ابديّه دارند، در محفل تجلّی الهی هستند، از مائدهٔ آسمانی مرزوق اند، از مشاهدهٔ جمال الهی مستفيض اند، عزّت ابديّه از برای آنها است. در جميع مراتب الهی حتّی در عالم ناسوت ملاحظه کنيد، می بينيد آثار اينها باقی است، ذکر اينها باقی است، اخلاق اينها باقی است. مثلاً سه هزار سال يا دو هزار سال پيش نفسی بوده، منسوب به عتبه الهيّه بوده، مؤمن بوده و مستقيم بر امراللّه بوده؛ الی الآن آثار آنها باقی است، الی الآن به ذکر آنان خيرات و مبرّات می شود، الی الآن به نام آنها مدارس تشکيل می گردد و معابد تأسيس می شود، الی الآن به نام آنها شفا خانه هایی ترتيب می شود. مثلاً حواريّون حضرت مسيح، حيات جسمانی پطرس حيات ماهی گيری بود، ديگر حيات يک ماهيگير معلوم است چه چيز می شود، امّا حيات روحانيش به نفثات مسيح در نهايت روشنائی که حتّی در نقطهٔ تراب آثار او باقی است. و امپراطوری رومان؛ نيرون به آن عظمت، نه اثری و نه ثمری، نه بروزی و نه ذکری و نه ظهوری.

پس معلوم شد که اصل حيات انسان، حيات روحانی است. اين حيات روحانی انسان نتيجه دارد، اين حيات روحانی انسان باقی است، اين حيات روحانی انسان ابدی است، اين حيات روحانی انسان عزّت سرمدی است. الحمد للّه به عنايت حضرت بهاءاللّه، از برای شما اين حيات روحانی ميسّر است، اين موهبت کبری جلوه نموده، اين شمع روشن افروخته شده. جميع نفوسی که ملاحظه می کنيد در روی زمين، از ملوک گرفته تا مملوک، حيات آنان را نتيجه ای نه، ثمری نه، اثری نه. عنقريب ملاحظه می کنيد که بکلّی محو شده اند و از اين عالم رفته اند. نهايتش پنجاه سال زندگانی نمايند، ولی از اين حيات نه اثری، نه ثمری. نه نتيجه ای مرتّب. لکن شما الحمد للّه بعنايت حضرت بهاء اللّه حيات روحانی يافتيد و به نورانيت ملکوت روشنيد و از فيض ابدی استفاضه می نمائيد. لهذا شما ابدی هستيد، سرمدی هستيد، باقی هستيد، روشن هستيد و از حيات شما نتايج عظيمه حاصل. حتّی در نقطهٔ تراب، آثار شما باقی و بر قرار. فراموش نخواهيد شد و در عوالم الهی مثل آفتاب روشنيد، نورانيّت شما واضح و مشهود است، در محفل تجلّی الهی الی الابد حاضريد و در انوار کمال و جمال مستغرق خواهيد بود شکر کنيد.



  1. خطابه در نيويورک ٨ جولای ١٩١٢(۲۳ رجب ١٣٣٠)
    شرح در بدايع الآثار ج ۱ ص ۱۴۹
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio