مورخ ۷ یا ٩ اکتبر ١٩١٢ در انجمن رجال جوان مسیحی ژاپنی در کلیسای ژاپنی ها در سانفرانسیسکو یا اوکلند: درباره اینکه دین باید سبب الفت و محبت گردد نه تعصب وعداوت

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ ۷ یا ٩ اکتبر ١٩١٢ در انجمن رجال جوان مسیحی ژاپنی در کلیسای
ژاپنی ها در سانفرانسیسکو یا اوکلند:
درباره اینکه دین باید سبب الفت و محبت گردد نه تعصب وعداوت 1

(خطابات جلد دوم، ص. ۲۸۸-۲۹۷)

هُواللّٰه

امشب در نهايت سرورم که خودم را در بين اين جمع محترم می بينم، علی الخصوص که اينها فی الحقيقه از ابناء وطن خودمان هستند، زيرا مدتی بود که نهايت اشتياق را داشتم که اهالی ژاپون را ببينم. زيرا ملاحظه کردم که ژاپون در اندک زمانی ترقّی فوق العاده کرده است، ترقّياتی که جميع عالم را حيران کردند و از اين ترقّيات در مادّيات، البتّه استعداد ترقّيات در روحانيّات دارند. از اين جهت بود که نهايت اشتياق را بملاقات آنها داشتم. الحمد للّه که موفّق به اين شدم که جمعی محترم از ملّت ژاپون را در اين جمع امشب می بينم. از قرار مسموع ملّت ژاپون ملّت متعصّبی نيست، تحرّی حقيقت می کنند. حقيقت را در هر جا بيابند، عاشق آنند، به بعضی تقاليد تمسّک تامّ ندارند. لهذا بسيار آرزو داشتم که صحبتی در ميان آنها نمايم تا اين که انشاء اللّه ملل شرق و غرب با يکديگر التيام يابند تا اين که اين تعصّبات دينی، وطنی، مذهبی، سياسی، جنسی در ميان بشر نماند.

هر نوع تعصّب هادم بنيان انسانی است. چون نظر به تاريخ می کنيم ملاحظه می نمائيم که از بدايت عالم تا يومنا هذا هزاران حرب و قتال حاصل شده و هر خونريزی که واقع گرديده منبعث از تعصّب بوده جميع محاربات يا منبعث از تعصّب دينی يا منبعث از تعصّب مذهبی يا منبعث از تعصّب سياسی يا منبعث از تعصّب جنسی بوده حتّی فی يومنا هذا در بالکان قيامت است و اين قتال منبعث از تعصّب دينی است. يک وقتی من در روميلی بودم. بين اديان حرب بود، ابدْا عدل و انصاف در ميان نبود، اموال يک ديگر را غارت می کردند، خانمان يکديگر را خراب می کردند، رجال و نساء و اطفال را می کشتند و همچنين گمان می کردند که اين سبب قربيّت به خدا است.

پس واضح شد که تعصّب هادم بنيان الهی است و حال آنکه دين بايد سبب الفت باشد، دين بايد سبب محبّت باشد، دين بايد سبب عدالت باشد. اين است حکمت ظهور اديان الهی، زيرا روابط ديگر چندان حکمی ندارد، رابطه دينی بسيار محکم است. زيرا رابطه بين بشر يا رابطه وطنی است و اين واضح است که اين رابطه کامل نيست، زيرا چه بسيار واقع که اهل يک وطن، در ميانشان حرب می شود؛ يا رابطهٔ الفت رابطه جنسی است و چه بسيار واقع که در ميان جنس واحد جنگ عظيم اتّفاق افتاده و اين هم واضح شد که کافی نيست؛ يا رابطه بين بشر رابطه سياسی بوده، چه جنگهای عظيم که در ميان ممالک مختلفه واقع شده و می شود، زيرا امروز سياست دول اقتضای اتّحاد می کند و فردا اقتضای حرب می نمايد. پس معلوم و ظاهر شد که اين روابط کفايت نمی کند و رابطه حقيقی صحيح رابطه دين است، زيرا دين دلالت بر وحدت عالم انسانی می کند، دين خدمت به عالم اخلاق می نمايد، دين قلوب را پاک می کند، دين انسان را متخلّق به اخلاق حميده می نمايد، دين سبب محبّت بين قلوب است، چه که دين اساس الهی است. اساس الهی سبب حيات است تعاليم الهی سبب نورانيّت من علی الارض است. و اساس اديان الهی يکی است و جميع حقيقت است و حقيقت تجزّی و تعدّد قبول ننموده. و لکن در بين بشر اختلاف حاصل شده و بعضی را گمان چنين که دين سبب حرب و قتل و خونريزی است. استغفراللّه جميع مظاهر الهی، جميع نفوس مقدّسه جان خود را فدای وحدت عالم انسانی نمودند، جميع خدمت به عالم اخلاق کردند. نفوس را به کلّی به صلح و سلام خواندند و سبب نشر محبّت و الفت شدند. فضائل عالم انسانی را ترويج دادند و کلّ را در استفاضهٔ کمالات صوری و معنوی تشجيع و ترغيب نمودند. ولی افسوس که در ميان تقاليدی ايجاد شد و اين تقاليد دخلی به اساس اديان ندارد از اين تقاليد اختلاف حاصل شده و اختلاف مورث تعصّب شده و تعصّب سبب خونريزی و جدال گشته. پس ما ها بايد کلّ اين تقاليد را ترک کنيم، تقاليدی که پوسيده و کهنه است و مانند عظم رميم است. و اگر تحرّی حقيقت کنيم، جميع اتّفاق نمائيم، ابداً نزاع نماند، قتال نماند، جميع با يکديگر الفت جوئيم .اگر اين ابرهای سياه تقاليد و تعصّب متلاشی گردد، شمس حقيقت در نهايت شعاع و حرارت جلوه نمايد.

ما می گوئيم که پيغمبران الهی سبب محبّت بوده اند، بعضی ها می گويند که سبب دشمنی بوده اند. پس بايد خودمان بالاستقلال تحرّی حقيقت کنيم، ببينيم کدام يک صحيح می گويند. از جملهٔ مظاهر مقدّسهٔ الهيّه حضرت موسی بود، از جمله حضرت بودا بود و غيره. اوّلاً بعث انبيا بجهت تربيت بشر است، زيرا آنان اوّل مربّی و اوّل معلّم هستند، هيئت اجتماعيه را تربيت می نمايند و در اين هيچکس را شبهه نيست که آنان مربّی و معلّم حقيقی عالم انسانی هستند. اگر شخصی تربيت عمومی نمود و نفوس را از قيد شهوات جسمانی نجات داد و به ملکوت الهی دعوت نمود و هميشه در جانفشانی حاضر بود يقين است که پيغمبر است. ملاحظه می کنيم که حضرت موسی بين بنی اسرائيل مبعوث شد، ملّت بنی اسرائيل در نهايت جهالت و ذلّت و اسارت و پريشانی بودند، عزيز نمود. اسير بودند، آزادی عطا کرد. پريشان بودند، جمعشان نمود. پيغمبران از ميان آنها مبعوث شد. در مدارج تمدّن مادّی و معنوی ارتقاء جستند. سلاطين عظيم در ميانشان ظاهر شد، تا بدرجه ئی رسيدند که سلطنت سليمانی تأسيس نمودند. پس ثابت شد که اوّل معلّم و مربّی آن ملّت بود. و اگر تعصّب را کنار گذاريم و تحرّی حقيقت کنيم می بينيم که حضرت مسيح اعظم از موسی کرد. هيئت اجتماعيّه را تربيت کرد و ملل و نحل مختلفه را در ظلّ کلمة اللّه در آورد. پس هيچ شبهه نماند که اينها پيغمبر بودند زيرا مقصد از نبوّت تربيت نوع انسانی است. حضرت مسيح شخصی بود وحيد و فريد و اين امم عظيمه را تربيت نمود. اين ملل متحاربه را صلح داد. وحشيان متمدّن شدند و ظالمان خلعت عدالت در بر گرفتند. اخلاق عالم انسانی ترقّيات فوق العاده کرد. از اين ثابت شد که مربّی بود و معلّم امم بود. اگر اين را انکار کنيم، بی انصافی است. اين نفوس مبارکه، خواه موسی، خواه مسيح، خواه زردشت، خواه کريشنا، خواه بودا، خواه کنفوسيوس، خواه محمّد سبب نورانيّت عالم شدند. چگونه اين برهان قاطع را انکار کنيم؟ چگونه نورانيّت را انکار کنيم؟ چگونه اين اشراق حضرت مسيح را انکار کنيم؟ اين بی انصافی است، اين انکار حقيقت است. بايد انصاف داشته باشيم، غرض و مرض را کنار بگذاريم و تقاليد آباء و اجداد را فراموش کنيم. خود تحرّی حقيقت نمائيم.

انصاف بدهيد، ملّت قديم ايران جميع اين مظاهر مقدّسه را انکار کردند، بلکه نهايت بغض و عداوت را داشتند ولی ما تحرّی حقيقت کرديم، ديديم اين نفوس مقدّسه جميع من عنداللّه بودند، همه جانفشانی کردند، جميع تحمّل بلايا و رزاياء نامتناهی کردند تا ما را تربيت نمايند و متّصف به اخلاق حميده کنند. حال ما چگونه اين محبّت را فراموش کنيم؟ نَفَس مسيح روح بخش است. شمع بودا روشن است. ستارهٔ موسی درخشيده است. شعله زردشت بسيار شديد است. نور محمّدی تابان است. چگونه انکار کنيم؟ انکار امر مشهود است، ظلم است. اگر تقاليد را بگذاريم، جميع متّفق می شويم، هيچ اختلافی نماند. از برای محمّد غرضی ندارم. به حسب ظاهر، ملّت عرب سبب شد که سلطنت فرس برباد رفت، لهذا ملّت قديم فرس نهايت کره را از حضرت محمّد دارند، لکن ما انصاف می دهيم، از انصاف نمی گذريم. ملّت عرب در نهايت ذلّت بود، بسيار خونخوار بود، بسيار متوحّش بود. به درجه ای متوحّش بودند. که پدر دختر خود را زنده زير خاک دفن می کرد. ببينيد چقدر متوحّش بودند. قبائلی بودند متنازعه متقابله. در اين صحرای عربستان کارشان اين بود که با يکديگر حرب کنند، اموال يکديگر را غارت نمايند، اطفال و زنان يکديگر را اسير کنند، نفوس يکديگر را بکشند و هر قدر زن بخواهند بگيرند. حضرت محمّد در بين اينها پيدا شد، اين قبائل متوحّشه را تربيت کرد، اينها را متخلّق به صفات حسنه نمود، خونريزی را از ميان آنها بر داشت، اينها را تعليم داد و به درجه ای رساند که چهار اقليم عالم را سلطنت می کردند. در اندلس و اسپانيا چه تمدّنی تأسيس کردند، در بغداد چه خلافتی تأسيس نمودند، چه قدر خدمت به علوم کردند. پس چرا انکار او را بکنيم و سبب عداوت و بغضا شويم و سبب اين همه خونريزی گرديم و سبب همهٔ طوفان و گردباد هزار و سيصد سال گذشته شويم که هنوز مستمرّ است؟

زيرا الآن در بالکان قيامت است. ملّت مسيح ششصد مليون است، ملّت اسلام سيصد مليون. اينها را به آسانی نمی شود محو کرد، چرا محو کنيم؟ اينها همه بندگان خدا هستند. آيا اگر بکوشيم تا ميان اسلام و عيسوی صلح شود، اين بهتر نيست؟ اين حرب چه ثمر دارد؟ هزار و سيصد سال است حرب بود، چه نتيجه حاصل شد؟ اين جنون محض است. آيا خدا راضی است، حضرت مسيح راضی است، حضرت محمّد راضی است؟ واضح است که نيستند. آنان در حق يکديگر مدح و ستايش کردند حضرت محمّد می گويد که مسيح روح اللّه بود، اين نصّ قرآن است. و می گويد که مسيح کلمة اللّه بود و در حقّ حواريّون نهايت ستايش کرده است و در حقّ حضرت مريم نهايت ستايش کرده است. همين طور حضرت مسيح ستايش موسی کرد، تورات را نشر داد، صيت موسی را بشرق و غرب رسانيد. مقصد اين است که اينها با يکديگر در نهايت محبّت و الفت بودند، لکن اين ملل با يکديگر دشمن اند، خون يکديگر ميريزند.

عالم در اين ظلمت بود که حضرت بهاء اللّه از افق ايران طالع شد، عَلَم وحدت عالم انسانی را بلند کرد، صلح عمومی را اعلان نمود ملّت ايران را به تحرّی حقيقت دعوت کرد که دين بايد سبب الفت و محبّت باشد، سبب ارتباط قلوب بشر باشد، سبب حيات انسانی باشد، نورانيّت باشد. اگر چنانچه دين سبب عداوت شود، سبب خونريزی گردد، بی دينی بهتر از دين است. زيرا دين علاج است، اگر علاج سبب مرض شود، ترک مرض بهتر است. حال در ايران محمّدی، مسيحی، زردشتی ، بودائی ، اينها جمعاً در محفل واحد جمع می شوند و بموجب تعاليم بهاء اللّه به نهايت محبّت و الفت با همديگر مؤانست می نمايند. نه عداوتی، نه بغضی، نه اعتراضی، نه دشمنی، بلکه مانند يک عائله با يکديگر الفت می کنند. شما ها که اهل شرق هستيد، می دانيد که شرق هميشه مطلع انوار بوده، شمس حقيقت هميشه از شرق طلوع کرده و بر غرب پرتو انداخته. لهذا شما ها بايد مظهر اين انوار گرديد، سراجهای روشن شويد، مثل ستاره های متلألئی بدرخشيد و سبب محبّت بين جميع ملل گرديد تا عالميان شهادت بدهند که شرق هميشه مصدر انوار بوده و سبب الفت بين بشر بوده. با جميع ملل عالم صلح باشيد همه را دوست بداريد بهمه خدمت کنيد زيرا همه بندگان خداوندند همه را خدا خلق کرده، همه را خدا رزق می دهد و به همه مهربان است. پس ما هم بايد بجميع مهربان باشيم.



  1. خطابه در کليسای ژاپنی ها _ سانفرانسيسکو ٩اکتبر ١٩١٢ (شب) ٢٨ شوّال ١٣٣٠
    شرح در بدايع الآثار ج ۱ ص ۲۹۴
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio