مورخ٤ نوامبر ١٩١٢ در گراند هتل در سینسیناتی یا بین شیکاگو و واشانگتن: درباره تفّوق انسان بر طبیعت

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ٤ نوامبر ١٩١٢ در گراند 1 هتل در سینسیناتی 2 یا بین شیکاگو و واشانگتن:
درباره تفّوق انسان بر طبیعت 3

(خطابات جلد دوم، ص. ۳۲۱-۳۲۵ ) و (خطابات جلد سوم، ص. ۱۱-۱۳)

هُواللّٰه

امروز در جميع جهان افکار مادّيّه انتشار يافته و احساسات روحانيّه بکلّی منقطع گرديده. دربحر طبيعت مستغرق شده اند و عالمی دون طبيعت تصوّر نشود. افکار حصر در قوای مادّيّه گشته و اين را دليل بر علويّت عقول و نفوس دانسته اند که انسان عاقل جز عالم طبيعت و مادّه عالمی ندارد. سبحان اللّه با اين ضعف عقل، خود را دانا شمرند و حال آنکه از حقيقت ساطعه ای که در نفس آنها به يد قدرت الهيّه وديعه گذاشته شده غفلت نمايند. از شما خواهش دارم که به دقّت در اين صحبت ملاحظه نمائيد و تحرّی حقيقت کنيد. جميع حيوانات جز عالم مادّه و طبيعت عالم ديگری احساس ننمايند. در اين صورت حيوانات هر يک فيلسوف عالم طبيعت اند، زيرا دون طبيعت ابداً احساس ندارند. آيا اين دليل بر عقل حيوانات است و برهان شعور و ادراک آنها يا از ضعف احساس و ادراک و عدم عقل؟ اين واضح و مشهود است که از عدم عقل اسير عالم طبيعت اند. اگر چنانچه عقل و شعور داشتند، لابد احساسات ديگر داشتند، چنانچه انسان کامل دارد. اين واضح است که انبيای الهی حتّی در عقل و ادراک فائق بر ديگرانند، مؤسّس احساسات وجدانی هستند و در حقيقت روحانيّه مستغرق.

ملاحظه فرمائيد که جميع کائنات اسير طبيعت هستند و در تحت حکم و قانون عمومی طبيعت، حتّی کائنات عظيمه يعنی اين اجسام نورانيّهٔ عظيمهٔ آسمانی با آن عظمت اسير حکم طبيعت اند، به قدر ذرّه ای از قانون طبيعت تجاوز نتوانند و از مدار خويش ابداً انفکاک ننمايند. و اين کرهٔ ارض با اين جسامت و جميع کائنات ارضی اسير طبيعت اند، حتّی نباتات و حيوانات، خلاصه جميع کائنات کلّيّه و کائنات جزئيّه به سلاسل و اغلال طبيعت محکم بسته، ذرّه ای تجاوز نتوانند. مگر انسان که مظهر وديعه ربّانيّه است و مرکز سنوحات رحمانيّه. ملاحظه نمائيد که به قانون طبيعت انسان اسير درندگان است ولی انسان درندگان را اسير نمايد. انسان اعصار حاضره را به جهت قرون آتيه ميراث علم و دانش گذارد. به قانون طبيعت اثر و مؤثّر با يکديگر هم عنان است؛ به فقدان مؤثّر اثر مفقود. امّا آثار انسان بعد از موت ظاهر و آشکار. انسان مخالف قانون طبيعت شجر بی ثمر را با ثمر نمايد. انسان مخالف قانون طبيعت مسمومات که باعث ممات است، وسيلهٔ حيات کند و در مقام علاج به کار برد. انسان جميع کنوز ارض يعنی معادن را که به قانون طبيعت مکنون و مستور است، ظاهر و آشکار می نمايد. انسان به قانون طبيعت ذی روح خاکی است، ولی به قوّه معنويّه اين قوانين محکمهٔ طبيعت را می شکند و شمشير از دست طبيعت گرفته و بر فرق طبيعت می زند، در هوا پرواز می نمايد، بر روی دريا ها می تازد، در زير آب می رود. انسان کاشف اسرار طبيعت است، ولی طبيعت کاشف اسرار انسان نه، و آن حقايق و اسرار را از حيّز غيب به عرصه شهود می آورد. با شرق و غرب در يک دقيقه مخابره می نمايد، اين مخالف قانون طبيعت است. صوت آزاد را در آلتی حصر و حبس نمايد و اين مخالف قانون طبيعت است. در مرکز خويش استقرار دارد، به او با محلّات بعيده مذاکره و مشاوره و مکالمه نمايد و اين خلاف قانون طبيعت است. انسان قوّه برقيّه را به آن شديدی که کوه را می شکافد، در زجاجه ای حصر و حبس کند. انسان در زمين است اکتشافات سمائيّه نمايد، و اين خلاف قانون طبيعت است، انسان مختار است، طبيعت مجبور. انسان شعور دارد، طبيعت فاقد. شعور انسان زنده است، طبيعت فاقد. حيات انسان کشف امور آتيه نمايد، طبيعت غافل از آن. انسان بواسطه قضايای معلومه کشف قضايای مجهوله نمايد و طبيعت عاجز از آن.

پس واضح و مشهود شد که در انسان قوّه قدسيّه ای موجود که طبيعت محروم از آن. در انسان کمالات و فضائلی موجود که طبيعت فاقد آن. انسان در ترقّی است و طبيعت بر حال واحده. انسان کاشف اسرار است، طبيعت جاهل و نادان. انسان مؤسّس فضائل است و طبيعت داعی رذائل انسان. به قانون عدل حرکت نمايد، طبيعت به قانون ظلم همواره تعدّيات طبيعت است که سبب فلاکت کائنات است. در عالم طبيعت، خير و شرّ متساوی است و در عالم انسانی، خير مقبول و شرّ مذموم. انسان تجديد قوانين نمايد، ولی طبيعت را قانون واحد. چون جميع اين فضائل و امتيازات به قوّهٔ معنويّه حاصل و آن قوّهٔ معنويّه ماوراء الطّبيعه است و طبيعت محروم از آن فضائل، اين قوّهٔ قدسيّه واضح است که از ماوراء الطّبيعه است، زيرا قوانين طبيعت را بشکند. با وجود اين براهين واضحه، چقدر انسان غافل است که پرستش طبيعت کند و خود را بندهٔ طبيعت شمرد. با وجود اين، شخص خويش را فيلسوف عظيم داند. سبحان اللّه اين چه غفلت است، اين چه نادانی است که انسان از حیّ قدير غافل شود و از وديعه ربّانيّه که در نفس خويش مودوع است، بی خبر ماند و اسير عالم طبيعت گردد. اين است کوری حقيقی، اين است کری واقعی، اين است گنگی ابدی، اين است نهايت درجهٔ حيوانی.



  1. Grand Hotel
  2. Cincinati
  3. خطابه در گراند هتل، سين سيناتی، ٤ نوامبر ١٩١٢ - ۲۴ ذی قعده ١٣٣٠
    شرح در بدايع الآثار ج ۱ ص ۳۳۵
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio