مورخ سال ۱۹۱۴ در ارض اقدس : درباره مضرّات جنگ جهانی و تأثیرات قوه محبت اللّه

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ سال ۱۹۱۴ در ارض اقدس :
درباره مضرّات جنگ جهانی و تأثیرات قوه محبت اللّه 1

(خطابات جلد سوم، ص.۳۷-۴۰)

عجيب است، جميع مردم مضطربند. ده پانزده روز قبل با قنسول آلمان در مسئله جنگ صحبت شد و اصرار در ازدياد و اکمال قوّهٔ حربيّه داشت. می گفت هر قدر قوّهٔ حربيّه مکمّل تر باشد، سبب ترقّيات است. بعضی از آلمانی ها و سائر نفوس حاضر بودند، آنها هم تصديق می کردند و در اين مسئله متّفق بودند. ذکر شد اگر قوّهٔ محبّت غالب شود، تأثيرات اين، اعظم از قوّهٔ حربيّه است. در عالم وجود هيچ قوّه ای مثل قوّهٔ محبّت نافذ نيست. به قوّه حربيّه مردم، از روی کره ساکن و ساکت می شوند، امّا به قوّهٔ محبّت، از روی ميل تمکين می نمايند. در اين وقت دول متّصل در تدارک حربيّه می کوشند و اگر چه به ظاهر حرب نيست، ولی فی الحقيقه حرب دائمی مالی است. زيرا اين بيچاره های فقرا، به کدّ يمين و عرق جبين چند دانه جمع می کنند، آن وقت جميع صرف جنگ می شود. لهذا حرب مستمرّ است. حالا اين اصرار و حرصی که در تجهيزات جنگی دارند و اين افکاری که در توسيع علوم حرب به کار می برند، اين سعی و کوشش و اين همّت و فکر را اگر در محبّت بين بشر و ارتباط دول و ملل و الفت اقوام صرف کنند، آيا بهتر نيست؟ عوض اينکه شمشير بکشند، خون يکديگر بريزند، در فکر آسايش و راحت و ترقّی يکديگر باشند، آيا خوشتر نيست؟ حضرات اين صحبت را قبول نمی کردند مجادله می نمودند. گفتم آخر چه ثمری از اين خونريزی، چه نتيجه ای از اين ظلم، چه فائده ای از اين عدوان و از اين هجوم؟ از اوّل عالم تا به حال که تاريخ بشر خبر می دهد، چه ثمره و چه نتيجه و چه فائده از جنگ گرفته شده؟ بر عکس ملاحظه کنيد که به قوّه محبّت، چه اثمار لذيذه ظاهر شده، چه فتوحات معنويّه جلوه نموده چه آثار روحانيّه هويدا گشته؛ لهذا چقدر نيکو و سزاوار است. اگر افکار عقلای ارض صرف نشر قوّه محبّت شود، سبب الفت و التيام است، سبب عزّت ابديّه است، سبب آسايش عالم انسانی است. حضرات زير اين بار نمی رفتند، ولی سکوت نمودند اعتراف نکردند، سکوت اختيار نمودند.

امروز می بينيم همهٔ آلمانی های اينجا به واسطه خبر اعلان جنگ ،به اندازه ای مغموم و محزون هستند که وصف ندارد، زيرا می بينند که در خطرند، خطراتی که مبادا آلمان شکست بخورد. پس چه لزوم مردم را در اين خطر بيندازند. و حال آنکه اينها فی الحقيقه جميع از يک دينند، دين حضرت مسيح و از يک جنس و آن جنس آريان که از آسيا در ازمنه قديم به اروپا آمدند و در قطعات مختلفه منزل گرفتند. بعد از مدّتی، جمعی خود را فرانسه، جمعی آلمان، دسته ای انگليس و فرقه ای ايتاليا ناميدند و بعد کم کم از برای خود اسباب اختلاف وضع کردند، امّا در اصل يک جنس بودند، بعد اوهاماتی در ميان آمد و اختلاف روز به روز زياد تر شد. و همچنين چون درست فکر نمائيم ملاحظه می کنيم که اينها در يک قطعه زمين ساکنند. در اروپا لهذا اگر بگوئيد که به جهت اختلاف دينند، دين واحد دارند اگر بگويند به جهت اختلاف جنس است، کلّ از جنس واحدند اگر بگويند به جهت اختلاف وطن است، کلّ در قطعه واحد منزل دارند. و از اينها گذشته جميع اينها از نوع بشرند، از يک دوحه و از يک شجره روئيده شده اند.

در وقتی که من در اروپا بودم، هر ملّتی می گفت وطن، وطن، وطن. من می گفتم جانم اين چه خبر است اين همه هياهو از کجاست؟ اين وطنی که شما برای آن داد و فرياد می کنيد، روی زمين است، وطن انسان است. هرکس در هر جا ساکن شود، وطن او است. خدا اين زمين را تقسيم نکرده است. جميع يک کره است. اين حدود که شما تعيين کرده ايد، اين حدود وهمی است، حقيقت ندارد. مثل آن است که در اين اطاق يک خطوط حدود وهمی بکشيم و نصف آنرا آلمان و نصف ديگری انگليس و فرانسه بگوئيم خطوط وهمی که ابداً وجود ندارد. اين حدود وهميّه مانند تقسيمات و حدود کلّيّه است، زيرا سکّانی چند در يک ميدان، ولی ميدان را به خطوط و حدود وهميّه ميان خود تقسيم کنند و اگر يکی بخواهد از حدود خود تجاوز کند، ديگران بر او حمله نمايند و حال آنکه اين خطوط هيچ وجود حقيقی ندارد. و از اين هم گذشته، می بينيم اين وطنی که شما می گوئيد واین وطن چه چيز است؟ اگر زمين است، اين واضح است که انسان چند روزی روی زمين زندگی می کند و بعد از آن الی الابد زير آن می رود، قبر ابدی او است. آيا سزاوار است که به جهت اين گورستان ابدی انسان جنگ کند، خون برادران بريزد، بنيان الهی ويران کند؟ زيرا انسان بنيان الهی است، آيا اين سزاوار است؟

باری مقصد اين است که بر حضرات آلمانی ها آن روز اين صحبت ها خيلی گران آمد، ولی امروز ديدم خيلی مکدّرند و مضطرب و پريشان. امّا از طرف ديگر چه غيرتی دارند. جوانان کار ها را ترک کرده اند و عازم هستند و پنجاه نفر به دلخواه خود حاضر سفر شده اند و از اين ده کوچک به قدر صد نفر جوان می رود و بکمال سرور و ابداً شکايتی هم ندارند، ولی از اين خبر های امروز که روس و فرانسه و انگليس، بر ضدّ آلمان متّحد شده اند، بسيار دلتنگ شده اند. چه قدر بی انصافی است که انسان يکديگر را پاره پاره کنند، مجرّد برای اينکه تو آلمانی، من فرانسه ام، او انگليسی است و حال آنکه همه بشرند و در ظلّ يک خداوند زندگی می کنند و فيوضات و الطاف و عنايات الهی شامل کلّ است، کلّ اغنام الهی هستند و اين شبان حقيقی به جميع مهربان است.

ديگر آنکه اين هيجان، هيجان طبيعت است اين بيچاره ها مثل حيوانات اسير طبيعتند مغلوب و محکوم طبيعتند. حيوان به اقتضای طبيعت تجاوز می نمايد، هر يک در هلاک ديگری می کوشد، اين مطابق حکم و مقتضای طبيعت است. در عالم طبيعت درندگی است ظلم است منازعه بقا است و جميع اينها مقتضای طبيعت است. همان نوعی که جميع اين حيوانات اسير طبيعتند همان نوع انسان هم ذليل و مقهور و اسير طبيعت است. مثلاً غضب بر انسان غلبه می کند درندگی بر او مستولی می شود اسير شهوات نفسانی می گردد. اينها چه چيز است؟ جميع اينها از مقتضيات عالم طبيعت است، مگر نفوسی که فی الحقيقه مؤمن باللّه و مؤمن به آيات اللّه و منجذب به ملکوت اللّه باشند و فی الحقيقه متوجّه الی اللّه. اين نفوس از اسيری چنگال طبيعت خلاص شده اند. بعد از اين که محکوم طبيعت بودند، حاکم بر طبيعت می شوند بعد از اينکه مغلوب طبيعت بودند، غالب بر طبيعت می گردند. طبيعت انسان را دعوت بر هوی و هوس می نمايد و محبّت اللّه انسان را به عوالم تنزيه و تقديس می کشاند.



  1. نطق مبارک در خصوص جنگ دنيا
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio