مورخ سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۱ در ارض اقدس خطاب به جناب سلام ساکن چین: درباره لزوم مربی برای تربیت انسانی و روحانی و نقش مظاهر ظهور درایجاد مدنیت مادی و معنوی

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۱ در ارض اقدس خطاب به جناب سلام ساکن چین:
درباره لزوم مربی برای تربیت انسانی و روحانی و نقش مظاهر ظهور درایجاد مدنیت مادی و معنوی 1

(خطابات جلد سوم، ص. ۴۸–۵۰)

هواللّٰه

ای مفتون و تشنه حقيقت، نامه شما رسيد دليل بر آن بود که از افق وجدان صبحی تابان طلوع نموده. اميد چنان است که پس از طلوع صبح آفتاب درخشنده، چنان اشراق نمايد که پرتو بر آفاق زند.

معلوم آن جناب بوده که عالم وجود محتاج به مربّی و معلّم است و مربّی بر دو قسم است: مربّيان عالم طبيعت و مربّيان عالم حقيقت. اگر زمين را به حال طبيعت بگذاری، جنگل و خارستان گردد، ولی چون دست باغبان مهربان به ميان آيد، جنگل بوستان شود و خارستان گلستان گردد. پس معلوم شد که در عالم طبيعت تربيت لازم است. و همچنين ملاحظه فرما که نوع بشر اگر از تربيت و تعليم محروم ماند، جسم مسموم گردد، چه که اقوام متوحّشه به هيچ وجه از حيوان امتيازی ندارند. مثلاً چه فرق است ميان سياهان افريک و سياهان آمريکا؟ اين ها خلق اللّه البقر علی صورة البشرند، آنان متمدّن و با هوش و فرهنگ. حتّی در اين سفر در مجامع و مدارس و کنائس سياهان در واشنگتن صحبت های مفصّل شد، مانند هوشمندان اروپ به تمام نکته ها پی می برند. پس چه فرق است ميان اين دو نوع سياه، يکی در اسفل جهل و ديگری در اوج مدنيّت جز تربيت؟ يقين است تعليم و تربيت، سبب عزّت آنان و عدم تربيت، سبب ذلّت اينان می شود.

پس از اين معلوم شد که تربيت از لوازم عالم مدنيّت است. و مدنيّت بر دو قسم است: مدنيّت عالم طبيعت و مدنيّت عالم حقيقت که تعلّق به عالم اخلاق دارد. و تا هر دو در هيئت اجتماعيّه جمع نشود، فلاح و نجاح حاصل نشود. ملاحظه نمائيد که در جهان اروپ، مدنيّت طبيعيّه خيمه بر افراخته، و لکن چقدر تاريک است جميع افکار متوجّه منازعه در بقا است، هر روز تجديد سلاح است و تزييد موادّ التهاب. آرام به کلّی منقطع و نفوس در زير بار ذلّت و حيران زيرا مدنيّت اخلاق و روحانيّت و انجذاب به نفحات اللّه به کلّی مفقود.

باری همچنان که در عالم طبيعت، مربّی و معلّم لازم، همچنين در عالم حقيقت، يعنی عالم جان و وجدان و شيم و اخلاق و فضائل بی پايان و کمالات حقيقی عالم انسانی و سعادت دو جهان، معلّم و مربّی واجب. مؤسّس مدنيّت طبيعی فلاسفه ارضند و معلّم مدنيّت حقيقت مظاهر مقدّسهٔ الهيّه اند. لهذا اگر عالم انسانی از مربّی طبيعی و مربّی حقيقی محروم ماند، يقين است به اسفل درکات عالم حيوانی مبتلا گردد. مدنيّت طبيعی مانند زجاج است و مدنيّت الهی مانند سراج. مدنيّت جسمانی مانند جسم است و مدنيّت الهی مانند روح. اين زجاج را سراج لازم و اين جسد را روح واجب. صد رساله جالينوس حکيم را مطالعه نما که در ترقّيات مدنيّت عالم انسانی تأليف نموده. می گويد عقايد دينيّه از اعظم وسائط عالم مدنيّت و انسانيّت است. چنانکه در اين زمان ملاحظه می کنيم گروهی را که مسيحيانند، چون در عقائد دينيّه ثابت و مستقيمند، عوام اين فرقه فيلسوف حقيقی هستند، زيرا باخلاق و اطواری مزيّن اند که اعظم فيلسوف بعد از زحمت و سلوک و رياضت سنين کثيره تحصيل می نمايد. عوام اين فرقه در نهايت کمال به فضائل متحلّی هستند. پس معلوم شد از برای عالم انسانی، مربّی حقيقی عمومی لازم تا احزاب متفرّقه را در ظلّ کلمه واحده جمع کنند و ملل متخاصمه را از چشمه واحد بنوشانند و عداوت و بغضا را مبدّل به محبّت و ولا نمايند و جنگ وجدال را به صلح و سلام انجام دهند. چنانچه حضرت رسول عليه الصّلوة و السّلام، قبائل متحاربه متخاصمه متوحّشهٔ عربان باديه را به يکديگر التيام داد و در ظلّ خيمه وحدت در آورد اين بود که آن عربان باديه ترقّی عظيم نمودند و در عالم کمالات معنويّه و صوريّه علم بر افراختند و عزّت ابديّه يافتند.

و همچنين حضرت مسيح عليه السّلام ملل متنافره متباغضه متخاصمه يونان، رومان، سريان، کلدان، آشوريان، اجبسيان را که در نهايت بغض و عداوت بودند، بر معيّن واحد جمع کرد و ارتباط تامّ بخشيد. پس واضح و معيّن شد که از برای عالم انسانی مربّی و معلّم عمومی لازم و آنان مظاهر مقدّسهٔ الهيّه اند. و اگر گويند که ما از خواصّيم و احتياج به معلّم نداريم، مثل آن است که خواصّ امرای لشکری بگويند ما در فنون حرب ماهريم، محتاج بسردار نيستيم. اين واضح است که اين قول بی اساس است، جميع لشکر، چه از خواصّ، چه از عوام، کلّ محتاج سردارند که مربّی عمومی است. و هذا کاف واف لمن القی السّمع و هو شهيد. و عليک البهاء الابهی عبدالبهاء عبّاس



  1. لوح مبارک به افتخار جناب سالم در چین
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio