مورخ ٢ نوامبر ١٩١١ در پاريس: در باره حیات روحانی وجسمانی انسان و نیاز به تربیت الهی برای وصول به حیات حقیقی

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ ٢ نوامبر ١٩١١ در پاريس:
در باره حیات روحانی وجسمانی انسان و نیاز به تربیت الهی برای وصول به حیات حقیقی 1

(خطابات جلد اول، ص. ۱۰۰ـ ۱۰۵)

هُوالله

من به اروپا و پاريس آمدم ملاحظه کردم اروپا در ماديات نهايت ترقی را دارد، و لکن روحانيات تأثيرو نفوذش چنانکه بايد و شايد موجود نيست. لهذا لازم شمردم امشب بحثی از روح بکنم. روح فيض الهی است که بر جميع کائنات اشراق کرده و جميع کائنات را از آن فيض بهره و نصيبی. مانند آفتاب که اشراق بر جميع کائنات ارضی نموده، زيرا جميع اشياء موجوده در کره ارض بفيض آفتاب پرورش يابد و پرتو و ضيا گيرد، ولکن اين فيض در هر رتبه ای باقتضای آن رتبه ظاهر. شعاع آفتاب را در اجسام صخريه تأثير و پرتوی و لکن در اجسام شفافه ظهور و جلوه ديگر دارد. هر چند يک آفتاب است و لکن ظهورش در اجسام متنوعه است.

همينطور روح در مراتب وجود ظهورش به اقتضای آن مراتب است. درعالم جماد يک قوه جاذبه است که سبب اجتماع اجزاء فرديه است و آن حيات جماد است، زيرا جماد نيز زنده است، مرده نيست، اما در رتبهٔ خودش. و در عالم نبات قوه ناميه روح نباتی است. و امّا در عالم حيوان قوه حساسه روح حيوانيست که از ترکيب و امتزاج عناصر قوه حسّاسه حاصل می شود و اين از مقتضای امتزاج و ترکيب. و اما در عالم انسان نيز کيفيتی است که از ترکيب عناصر منبعث می شود ولی منضم بنفس ناطقه و قوه عاقله است. اين روح انسانی که نفس ناطقه است محيط بر اشياست و کاشف اشياء و مدرک اشياء، اينست که اسرار کائنات را از حيّز غيب بحيّز شهود ميآورد. اين قوه ايست که جميع صنائع و علوم و فنون مادی را از حيّز غيب بحيّز شهود می آورد. اين قوه هر چند غير محسوس است، لکن آثارش ظاهر و باهر است. هر چند بحواس ظاهره ديده نميشود لکن بحواس باطنه احساس ميشود.

ولی در عرف روحانيين، روحی که گفته ميشود مقصد اين روح نيست بلکه مقصود آن روح ابديست، آن حيات ايمانيست، آن روحی است که حضرت مسيح ميفرمايد بايد بآن روح انسان تعميد بشود و تا بآن روح تعميد نشود، در ملکوت الهی داخل نگردد. و همچنين در انجيل می فرمايد آن کسی که متولد از جسد شده، جسد است و آن مولودی که از روح تولد يافت، روح است. و همچنين ميفرمايد بگذار مرده ها را تا مرده ها دفن کنند، زيرا آن نفوس که مؤمن باللّه نيستند، هر چند روح انسانی دارند اما از روح حقيقی ايمانی محرومند، لهذا در حکم امواتند؛ هر چند حيات ناسوتی دارند، ولی از حيات ملکوتی محرومند. انبيا مبعوث شدند تا اين روح انسانی را بروح ملکوتی زنده کنند. اين روحيست که سبب حيات ابدی است، اين روحيست که سبب سعادت سرمدی است، اين روحيست که سبب دخول در ملکوت اللّه است، اين روحی است که انسان ناسوتی را لاهوتی ميکند، اين روحی است که ظلمانی را نورانی می کند. اين روح چون مؤيّد بنفثات روح القدس شود، نفوذ پيدا کند و عالم را زنده نمايد، عالم انسانی را عالم آسمانی کند. نادانان را دانا نمايد، ظلمات را مبدل به نور کند، تعاليم الهی را مجری دارد، شريعة الله را منتشر کند، اورشليم الهی را که از آسمان نازل ميشود ترويج نمايد. جميع مظاهرالهيه چون مؤيّد باين روح بودند، يکی هستند حقيقت تعاليمشان باين روح يکی است، زيرا روح القدس يکی است. حال انسان در ماديات هر قدر ترقی کند و از فيض ابدی، يعنی روح ايمانی محروم باشد، نهايت در رتبه حيوانی ترقی کرده، ولی انسان گفته نمی شود زيرا انسان مثال الهی است، چنانچه در تورات می فرمايد که ما انسانی خلق کنيم بصورت و مثال خود .

پس ثابت و محقق شد که انسان حقيقی صورت و مثال الهی است، يعنی استفاضه از جميع کمالات الهی ميکند. و اين انسان مانند آئينه است و فيوضات الهی نظيراشعه آفتاب. کمالات الهی يعنی جميع اسماء وصفات کماليه در اين آينه جلوه کرده. چنين شخص مرکز روحانيت است، مثل اينکه آفتاب مرکز نور عالم ماديست. اين نفس مبارک نيز نفخه حيات را در قلوب می دمد يعنی نفوس را روحانی ميکند و فيوضات روح در قلوب جلوه مينمايد. چنين نفس مبارکی معلم اول عالم انسانی است و اول مجلی بر ممکنات است. ملاحظه ميفرمائيد او دو هزار سال پيش ظاهر شده است، امروز آثارش موجود است سه هزار سال پيش بوده است آثارش هنوز باهر است. هر چند در عالم اجسام غير مشهود، ولی در حيّز ملکوت موجود. لهذا آثارش باهر است و انوارش ساطع، زيرا شیء معدوم اثر ندارد. محقق است که اثر از نتايج وجود است. شیء معدوم را چه تأثيری. اين آثار باهره که از وجودات کامله باقيست، دليل بر وجود آنهاست. حيات ملکوتی دارند، کمالات الهی دارند.

پس بايد جميع ماها روحانی شويم، آسمانی شويم. ربّانی شويم در عالم طبيعت و ماديات هر چه ترقی بکنيم، ناقصيم مگر آنکه منضم بترقيات روحانيه گردد. جسد هر چند در نهايت جمال باشد ولی اگر از روح محروم چه ثمر دارد؟ انسان هر قدر ترقيات ماديه داشته باشد، چون از روح ملکوتی محروم چه نتيجه دارد؟ اين بلور هر قدر لطيف و شفاف باشد، اگر بی نور ماند چه فائده دارد؟ اين درخت و لو طراوت و لطافت داشته باشد، چون ثمر ندارد، سزاوار آتش است. بشر و لو انسان است، ولی اگر از نفس رحمن محروم، نهايت اين است که حيوان کامل است. مثل اينکه داروين فيلسوف انگليس گفته است انسان از سلاله بوزينه است.

من از شما ها خيلی مسرورم چرا ميبينم در شما ها احساسات روحانيست، زنده هستيد، حرکت داريد، منجمد نيستيد، متوجه بخدا هستيد. اميدوارم انشاء اللّه هر يک از شما ها به نور ملکوتی مثل اين لامپ روشن شويد تا آفاق را روشن کنيد.



  1. نطق مبارک پنجشنبه ١١ ذی قعده ١٣٢٩ در پاريس مطابق ٢ نوامبر ١٩١١
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio