مورخ ٣ جولای ١٩١٢ در منزل مبارک در نيويورک : درباره دلایل احتجاب ناس ازمظاهرظهور و تأویل برخی عبارات کتب مقدسه

حضرت عبدالبهاء
اصلی فارسی

مورخ ٣ جولای ١٩١٢ در منزل مبارک در نيويورک :
درباره دلایل احتجاب ناس ازمظاهرظهور و تأویل برخی عبارات کتب مقدسه 1

(خطابات جلد دوم، ص. ۱۵۴-۱۶۰)

هُواللّٰه

امشب میخواهم از برای شما سبب احتجاب ناس را از مظاهر مقدّسه الهی بيان کنم. اين مسلّم است که در جميع عهدها مردم منتظر موعود بودند. مثلاً در زمان مسيح، يهود منتظر ظهور مسيح بودند و شب و روز در معابد دعا می نمودند که خدايا ظهور مسيح را نزديک کن تا از انوار او استفاضه کنيم و به آنچه سبب سعادت ابدی است برسيم. بسا شبها در قدس الاقداس گريه می کردند وتا صبح جزع و فزع می نمودند که خدايا مسيح را بفرست. امّا وقتی مسيح ظاهر شد، جميع اعتراض کردند، جميع انکار نمودند، بلکه تکفير کردند و عاقبت بصليب زدند. سبب چه بود؟ اسباب بسيار بود امّا سبب بسيار قوی دو سبب بود که اين دو سبب هميشه سبب احتجاب ناس بوده و سبب محرومی کلّ گرديده است.

سبب اوّل آنکه شخص موعود را در کتاب مقدّس شروطی مذکور که آن شروط کلام رمزی است، نه مفهوم لفظی و چون بحسب مفهوم لفظی گرفتند، لهذا اعراض و استکبار می کردند. می گفتند اين موعود آن موعود نيست، چنانچه يهود عبارات را گرفته. حين ظهور حضرت مسيح، علماء يهود گفتند اين مسيح آن مسيح نيست، اين آن موعود نيست، بلکه نسبت های ديگر دادند که زبان حيا کند و تمسّک به شروط ظهور مسيح در کتاب مقدّس تورات نمودند. (شرط اوّل) اين که در کتاب مقدّس منصوص است که مسيح از مکان غير معلوم می آيد. اين شخص از ناصره آمده ما او را می شناسيم. (شرط ثانی) آن که عصايش از آهن است يعنی به شمشير شبانی ميکند و اين مسيح شمشير که سهل است، عصای چوب هم ندارد. (شرط ثالث) آن که به موجب کتاب مقدّس حضرت موعود بايد بر سرير داود نشيند و تأسيس سلطنت بکند. اين مسيح را نه سلطنتی، نه لشکری نه مملکتی، نه وزرائی، نه وکلائی؛ فريد و وحيد است. لهذا اين مسيح آن مسيح موعود نيست. (شرط رابع) آن که مسيح شريعت تورات را ترويج کند و اين مسيح سبت را بهم شکست، شريعت تورات را نسخ نمود، چگونه اين مسيح آن مسيح است؟ (شرط خامس) آنکه بايد شرق و غرب را فتح کند اين مسيح يک لانه و آشيانه ندارد، چگونه اين مسيح آن مسيح است؟ (شرط سادس) آن که بايد حيوانات نيز در زمان مسيح در نهايت راحت و آسايش باشند و عدالت بدرجه ای رسد که حيوانی نتواند به حيوان ديگر تعدّی کند، گرگ و ميش با هم از يک چشمه آب بنوشند، باز و کبک در يک لانه آشيانه کنند، شير و آهو در يک چراگاه بچرند. حال در زمان اين مسيح ظلم و عدوان بدرجه ای است که حکومت رومان در فلسطين غلبه کرده يهود را می کشد، ميزند، نفی می کند حبس می نمايد ظلم و عدوان بی پايان است، حتّی خود مسيح را به فتوای علمای يهود به صليب زدند، چگونه اين مسيح آن مسيح است؟

اين بود سبب احتجاب ملّت يهود از ايمان به مسيح. و حال آنکه جميع اين شرايط ظاهر شد، جميع اين آثار باهر گشت، و لکن کلام رمزی بود. علماء يهود نفهميدند، گمان کردند که اين شروط به حسب ظاهر و مفهوم لفظی است و حال آنکه جميع رموز بود. (اوّلاً) اين که از مقامی غير معلوم می آيد. روح مسيح از مقام غير معلوم آمد، نه جسمش. هر چند جسمش از ناصره بود، امّا روح مسيح نه از ناصره، نه از حيفا آمد، نه از شرق و نه از غرب بود. روح مسيح از عالم الهی بود، از مقامی غير معلوم بود، امّا علمای يهود نفهميدند. (ثانياً) اين عصای او از آهن بود. عصا آلت شبانی است. آلت شبانی حضرت مسيح لسان مبارک بود. لسان مبارک سيف قاطع بود، فصل بين حق و باطل می کرد. (ثالثاً) اين که بر سرير داوُد بنشيند و سلطنت نمايد. حضرت مسيح سلطنتش سلطنت ابدی بود، نه سلطنت ناپلئون، نه سلطنت جنگيزخان، نه سلطنت آنيبال. سلطنت مسيح سلطنت روحانی بود، سلطنت ابدی بود، سلطنت وجدانی بود. ممالک او قلوب بود، در قلوب سلطنت می کرد، نه در خاک و الی الابد سلطنتش باقی است و نهايت ندارد. (رابعاً ) اين که ترويج تورات می نمايد، يعنی اساسی را که حضرت موسی گذاشته است، آن را از تقاليد خلاص می کند، آن حقيقت را ترويج می کند. هيچ شبهه نيست که حضرت مسيح اساس موسی را ترويج کرد. از جمله وصايای عشره را ترويج کرد، حقيقت شريعت موسی را ترويج کرد. امّا بعضی امور که موافق عصر موسی بود و در زمان مسيح موافق نبود، از زوائد بود يا از تقاليد تلموديه بود، آنها را نسخ کرد، اساس اصلی را مجری داشت و ترويج فرمود. (خامساً ) اين که شرق و غرب را فتح می کند. چون حضرت مسيح کلمة اللّه بود، بقوّه الهی شرق و غرب را فتح کرد و فتوحاتش الی الآن باقی و بر قرار، نهايت ندارد. (سادساً) اين که در ايّام ظهورش گرگ و ميش از يک چشمه آب می خورند. مقصد از اين آن است که نفوسی که مانند گرگ و ميش اند آنها به حضرت مسيح مؤمن می شوند و جميع آنها از چشمهٔ انجيل می نوشند. مثلاً يک شرقی و يک غربی که مناسبتی مابين آنها نبوده، معاشرتی با هم نداشته اند و از هر جهت مخالف بودند و به منزله گرگ و ميش بودند و اجتماع اينها ممکن نبود، چون مؤمن به حضرت مسيح شدند جميع بر چشمه واحد جمع شدند. اينها کلمات رمزی بود، چون علمای يهود نفهميدند و به حقيقت معانی پی نبردند و بصورت ظاهر نگاه کردند و مطابق نديدند، اين بود که انکار کردند و اعتراض نمودند.

سبب ثانی، مانع ثانی اين است که در مظاهر مقدّسهٔ الهيّه دو مقام است: يک مقام بشر است و ديگری مقام رحمانی نورانی. مقام ظهور و تجلّی ربّانی مستور است و مقام بشريت ظاهر. خلق آن حقيقت مقدّسه را ظاهر در آن هيکل نمی بينند قوّه روح القدس را نمی بينند، نظر به بشريت می کنند و چون می بينند در مقام بشريت مشترک با سائر بشرند، نظير سائرين می خورند، می خوابند، مريض می شوند، ناتوان می گردند، لهذا قياس به نفس خود نموده، ميگويند اينها مثل ماها هستند، امتيازی ندارند، چرا اينها مظاهر مقدّسه باشند و ما نباشيم؟ چرا اينها ممتاز از ماها باشند؟ چرا اينها آسمانی باشند و ما زمينی؟ چرا آنها نورانی باشند و ما ظلمانی و حال آنکه در جميع شئون بشری مثل آنها هستيم، ابداً فرق و امتيازی در ميان نيست و امتيازی خصوصی از ما ندارند، ما فرقی نمی بينيم، اينها مثل ما هستند. لهذا انکار و استکبار می نمودند. مثل ابليس که نظر به جسم آدم کرد گفت من اشرف از آدم هستم، ولی نظر به روح آدم نکرد، روح آدم را نديد و چون جسم آدم از تراب بود، آن را ديد، روح او را نديد، استکبار کرد و الّا سجده می کرد. حال در يوم ظهور مظاهر الهی چون مردم نظر به بشريّت آنها می نمايند و مانند خودشان می بينند، لهذا استکبار می کنند، اعتراض می نمايند، تعدّی می کنند، ظلم و مخالفت می نمايند و بر قتل آنها قيام می کنند. پس شما بايد نظر به بشريّت مظاهر مقدّسهٔ الهيّه نکنيد. بايد نظر به حقيقت آنها بکنيد؛ آن حقيقت ساطعه که آفاق را روشن می کند، آن حقيقت ساطعه که عالم بشر را نورانی می نمايد، آن حقيقت ساطعه که نفوس را از نقائص خلاص می نمايد، آن حقيقت ساطعه که هيئت جامعه را به اعلی درجهٔ کمال می رساند، مافوق تصوّرات بشری است. ما بايد نظر به زجاج نکنيم، زيرا چون نظر به زجاج کنيم چون بلور است، از انوار محروم مانيم. بايد نظر را به سراج نمائيم، يعنی آن سراجی که در اين زجاج می تابد و آن فيض و تجلّی حضرت الوهيّت است که در زجاج بشريّت ظاهر و هويداست و چون چنين کنيم، محتجب نمانيم.



  1. خطابه در بيت مبارک - نيويورک ٣ جولای ١٩١٢ (شب) ١٨ رجب ١٣٣٠
    شرح در بدايع الآثار ج ۱ ص ١٤٥
منابع
پیوست‌ها
Tablet audio